اینکه فیلمسازان چگونه باید و میتوانند از آثار ادبی چون رمان و داستان کوتاه برای ساختن فیلمهایشان استفاده کنند؛ بحثی است که از زمانیکه سینماگران به امکانات ـ بیان سینمایی ـ واقف شدهاند، تا به امروز ادامه دارد. کمتر پیش آمده که نویسنده و سینماگر هر دو از حاصل همکاریشان راضی باشند. نویسندگان صاحب نامی چون همینگوی و فالکنر نیز غالباً از فیلمهایی که براساس نوشتههای آنها ساخته شده، بسیار ناراضی بودهاند. معتقدم این عدم رضایت در بیشتر موارد ریشه در عدم شناخت نویسندگان از طبیعت سینما و امکانات آن دارد. نویسنده لحظهای که همکاری با یک فیلمساز را میپذیرد؛ باید بداند که قرار بر آنست که یک ـ خلاقیت مشترک ! ـ شکل بگیرد، و قرار نیست که فیلمساز ـ اگر فیلمساز خلاقی باشد ـ آنچه را که نویسنده در رمان یا داستانش آورده تنها فیلمبرداری و تدوین کند. یادم هست که نویسندة نامداری روزی مهمانم بود و به من گفت: «داستانی دارم که دلم میخواهد تو از آن فیلمی بسازی؛ خیالت راحت باشد، خودم سر همة صحنهها میآیم و به تو میگویم میخواهم چکار بکنی!» آثار آن نویسنده را خیلی دوست داشتم و میدانستم که فیلمهای نسبتاً موفقی هم براساس آثارش ساخته شده است؛ اما آنچه که به من گفت چنان وحشت زدهام کرد که مطمئن شدم هرگز با هم فیلمی نخواهیم ساخت.
ـ دیوید لین ـ فیلمساز بزرگی است که رمانهای بزرگی چون ـ انتظارات بزرگ ـ اثر چارلز دیکنس و ـ دکتر ژیواگو ـ اثر بوریس پاسترناک را به فیلمهای ماندگار و موفقی برگردانده است. آنچه که او در مورد تنظیم رمان چارلز دیکنس ـ انتظارات بزرگ ـ برای سینما با دانشجویان مطرح میکند، آموزنده و تفکربرانگیز است: حتی وقتی اثری از نویسندة بزرگی چون چارلز دیکنس برای تبدیل به فیلم انتخاب میشود؛ چارهای نیست جز آنکه در تنظیم آن برای فیلم طبیعت متفاوت سینما و ادبیات در نظر گرفته شود. وگرنه حاصل کار در غالب موارد فیلم بدی خواهد بود. پذیرش این واقعیت میتواند زیربنای محکمی برای ساختن فیلمهای موفق براساس آثار ادبی باشد. خسرو سینایی وقتی که دیوید لین در سال ۱۹۹۰ برای گرفتن جایزة ـ دستاورد یک عمر ـ به انستیتوی فیلم آمریکا آمد، استیون اسپیلبرگ به حاضران گفت که فیلمهای ـ پلی روی رودخانه کوای ـ و ـ لورنس عربستان ـ فیلمهایی بودند که بیش از همه، در او انگیزة کارگردان شدن را بیدار کردند. «در آن دو فیلم رؤیاهای من در مورد امکانات بینهایت سینما تحقق مییافت!»معتقدم آنچه که ـ لین ـ را از کارگردانان دیگر سینما متمایز میکرد، بلندپروازی او بود. یادم هست در جایی خواندم که او ساعتها در وان حمام مینشست و دربارة ارتباط صحنهها با یکدیگر فکر میکرد؛ و در مورد هر صحنه، روشهای مختلفی را برای آنکه فراتر از انتظار مخاطبان باشد، به نظر میآورد. فردزینه من گفته بود: «من وقتی که فیلم ـ لورنس عربستان ـ را دیدم بهت زده شدم، برای افتتاح آن به نیویورک رفته بودم و آن صحنههای مسابقه، طلوع آفتاب و نزدیک شدن عمر شریف از آن فضای سراب مانند شدیداً مبهوتم کرد؛ و احساس کردم خلق چنان صحنههایی در توان من نیست.» تصاویر حیرتآور، و صحنههای باشکوه فوقالعادهای که ـ لین ـ ساخته است در خاطرات ما نقش بستهاند؛ اما قدرت واقعی آثار او در شخصیتپردازی آنهاست. این واقعیتی است که در مورد فیلمهای اولیة سیاه و سفید او مثل الیور تویست، انتظارات بزرگ و یا ـ برخورد کوتاه ـ تا فیلمهای دوران آخر او مثل ـ تابستان ـ و ـ گذری از هندوستان، که شخصیتهای آرامتری دارند، صدق میکند.
code