اسلام؛ عقل و عرفان
دکتر غلامحسین دینانی ـ بخش اول
 

اشاره: شیخ محمود شبستری یکی از عارفان و شاعران سده هشتم هجری‌ است که در شبستر زاده شد و احتمالا در ۳۳ سالگی وفات یافت و در همانجا مدفون گردید. وی به دقایق حکمت عرفان نظری واقف بود و به آثار مهم ابن عربی احاطه داشت و در عمر کوتاه خود چندین اثر منظوم (گلشن راز، سعادت‌نامه) و منثور (حق‌الیقین، مرآه المحققین، شاهد یا شاهدنامه) از خود به یادگار نهاد. مثنوی گلشن راز مهمترین و پرآوازه‌ترین اثر شعری اوست که حدود هزار بیت دارد و تا کنون به زبانهای ترکی، آلمانی، انگلیسی و اردو ترجمه شده ‌است.
این کتاب کم‌حجم یکی از آثار ارزشمند و بلندآوازة ادبیات عرفانی کهن فارسی است که شیخ در پاسخ به مشکلات و مسائل مربوط به فهم و تبیین پاره‌ای از رموز و اشارات عرفانی سروده و به دلیل اهمیتش، شرحهای متعددی خورده است؛ از جمله: شرح کمال‌الدین حسینی اردبیلی (الهی) معاصر شاه اسماعیل، نسایم گلشن از شاه داعی‌الله، مفاتیح‌الاعجاز (یا شرح لاهیجی) از محمد بن یحیی لاهیجی، شرح مظفرالدین علی شیرازی، شرح منسوب به جامی، شرح ادریس بن حسام‌الدین بدیعی، شرح شیخ بابا نعمت‌الله نخجوانی، شرح شریعتمدار سبزواری، شرح قاضی میر حسین یزدی، شرح منظوم اسیری و…
به تازگی نیز حکیم معاصر، استاد ابراهیمی دینانی طی گفتگویی مفصل با آقای کریم فیضی، به شرح و تبیین این کتاب پرداخته‌اند که به نام «رازِ راز» در انتشارات اطلاعات به چاپ رسیده است. آنچه در پی می‌آید، مقدمه ایشان است.
***
برخی از اشخاص ساده‌اندیش گمان می‌کنند که دینداری و باور داشتن به حقایق الهی با تفکر و خرد و عقل‌گرایی سازگاری ندارد. این‌گونه اشخاص درباره عرفان نیز به همین سبک و اسلوب می‌اندیشند و بر این باورند که: عرفان یک جریان خارجی و بیگانه است که به‌واسطه سوءنیت برخی اشخاص، به تدریج وارد جهان اسلام شده است! آنچه موجب شگفتی بیشتر می‌شود، این است که برخی از طرفداران عرفان نیز ضمن اینکه عرفان را اسلامی می‌دانند و به بیگانه بودن آن با اسلام باور ندارند، ادعا می‌کنند که عرفان نیز با عقل و خرد سازگاری ندارد و اهل عرفان همواره از استدلال و عقل منطقی گریزان بوده‌اند!
اما کسانی که با آموزه‌های قرآن و احادیث اسلامی آشنایی دارند، به روشنی می‌دانند که در قرآن کریم تا چه اندازه درباره تفکر و اندیشیدن سفارش شده و تأکید به‌عمل آمده است. یک مراجعه‌ هر چند مختصر به کتاب «اصول کافی»، کفایت می‌کند تا انسان دریابد احادیث و روایات درباره اهمیت و جایگاه عقل و تفکر چه اندازه بسیار و فراوان است و برتری عقل بر سایر امور چگونه مورد تأکید قرار گرفته است. اکنون اگر بپذیریم که تعقل و تفکر در قرآن کریم و احادیث اسلام از چه جایگاه رفیع و بزرگی برخوردار است، به این مسئله نیز اعتراف خواهیم کرد که عرفان نیز ریشه اسلامی دارد و در متون مقدس دینی مطرح شده است؛ زیرا عرفان جز معرفت خداوند تبارک و تعالی و تجلیات بی‌پایان و شئون همیشگی او چیز دیگری نیست. بنابراین عرفان نیز اگر با احکام صریح و آشکار عقل و موازین خرد سازگاری نداشته باشد، دارای اعتبار نیست و نمی‌توان به آن اعتماد داشت.
گوهر تابناک خرد
خداوند تبارک و تعالی نخواسته است که امور عالم از انسان پنهان بماند. به همین جهت گوهر تابناک عقل و خرد را به او بخشیده است تا بتواند در پرتو این گوهر تابناک به حقایق جهان دست یابد. اگر دیده می‌شود که گاهی برخی از عرفا از عقل انتقاد کرده، از استدلال نکوهش به‌ عمل آورده‌اند، منظور آنها عقل جزئی سودانگار و دنیوی بوده است. عقل قدسی هرگز مورد انتقاد اهل عرفان قرار نگرفته، بلکه همواره مورد ستایش بوده است. اگر مولوی بلخی در برخی موارد، پای استدلالیان را چوبین و سست خوانده، در جای دیگر با صراحت می‌گوید: «این جهان یک فکرت است از عقل کل».
نظام جهان یک نظام معقول است و جهانی که نظام معقول نداشته باشد، یا وجود ندارد و یا آشوب محض به ‌شمار می‌آید. آشوب محض چیزی نیست که بتوان آن را به تصور درآورد. «آشوب محض» یک نام است و نمی‌توان از تحقق خارجی‌اش سخن به میان آورد. شناخت واقعی، ادراکی است که علاوه بر اینکه با واقع و نفس‌الأمر مطابقت دارد، با عقل نیز مطابقت داشته باشد. بنابراین، امر نامعقول با عالم عرفان ارتباط ندارد و عارفان بزرگ هرگز از آنچه نامعقول است، سخنی به میان نیاورده‌اند.
همان گونه که یادآور شدیم، عرفان معرفت خداوند تبارک و تعالی و رسیدن به توحید واقعی است. تردیدی نیست که خدا واحد است و کسانی که اهل ایمان شناخته می‌شوند، در واحد بودن خداوند تردید ندارند؛ ولی کسانی که سطحی می‌اندیشند و با عقل قدسی و الهی سر و کار ندارند، از آنچه واحد خوانده می‌شود، بیشتر به یک واحد عددی توجه می‌کنند، در حالی که خداوند واحد عددی نیست، بلکه وحدانیت او همان چیزی است که وحدت حقّة حقیقیه خوانده می‌شود.
«وحدت حقه حقیقیه» چیزی است که چیزی از حیطه هستی آن بیرون نیست. کثرت نمی‌تواند با وحدت حقه حقیقیه تقابل داشته باشد؛ زیرا وحدت حقّه مقابل ندارد و مثل و مانند نیز نمی‌توان برایش در نظر گرفت. ادراک معنی این وحدت به هیچ‌وجه آسان نیست؛ زیرا این وحدت یک معنی عارضی نیست. بنابراین نمی‌توان چیزی را در نظر گرفت و سپس آن را معروض واحد به‌شمار آورد. حق تعالی عین وحدت است و هرگز نمی‌توان گفت وحدت بر او عارض می‌گردد. وحدت حقّه حقیقیه یک معنی انتزاعی نیست و به ذهن انسان وابستگی ندارد، بلکه یک واقعیت نفس‌الأمری است. در نتیجه، با هستی مساوق است.
مساوق بودن وحدت با هستی
وقتی از مساوق بودن وحدت با هستی سخن گفته می‌شود، معنی‌اش این است که هر آنچه درباره هستی صدق می‌کند، درباره وحدت نیز صادق است. بزرگان اهل عرفان وقتی درباره توحید سخن می‌گویند، به این معنی از وحدت اشاره می‌کنند و البته ادراک این معنی و رسیدن به حقیقت آن، کار آسانی نیست. هرچه درباره اصل هستی گفته می‌شود، در مورد این معنی از وحدت نیز صدق می‌کند.
ما اکنون درباره مسائل هستی سخن نمی‌گوییم. درباره این مسئله نیز که وحدت هستی شخصی است یا ذومراتب و تشکیکی، به بحث و بررسی نمی‌پردازیم. همین اندازه یادآور می‌شویم که وحدت، عارض بر هستی نیست، بلکه وحدت عین هستی است و هرچه درباره هستی صادق است، درباره وحدت نیز صدق می‌کند. بزرگان اهل عرفان وقتی از وحدت سخن می‌گویند، به وحدت حقّه حقیقیه اشاره می‌کنند و میان این معنی از وحدت و آنچه وحدت عددی شناخته می‌شود، فاصله بسیار است.
قرآن کریم بزرگترین کتاب توحید است و توحیدی که از این کتاب مقدس مستفاد می‌شود، همان چیزی است که می‌توان آن را وحدت حقّه حقیقیة حق تبارک و تعالی به ‌شمار آورد. به حسب روایاتی که از ائمه معصومین علیهم‌السلام رسیده، قرآن کریم دارای ظاهر و باطن است و باطن آن نیز باطن دیگری دارد تا هفتاد بطن. و البته معلوم است که اگر کسی اهل باطن نباشد، به معانی باطنی قرآن دست نمی‌یابد. کلمه «تأویل» نیز یک اصطلاح قرآنی است که در خود قرآن مطرح شده، آنجا که آمده است: «و ما یعلم تأویله الّا الله و الراسخون فی العلم».
در تفسیر این آیه سخنهای بسیار گفته شده و به حسب برخی از روایات، مصداق کامل راسخون در علم ائمه معصومین علیهم‌السلام شناخته شده‌اند؛ ولی پیروان واقعی ائمه نیز می‌توانند به اندازه استعداد و توانایی خود، از باطن قرآن بهره‌مند شوند. با توجه به اینکه ائمه معصومین علیهم‌السلام اهل باطن قرآن کریم شناخته می‌شوند، همه کسانی که می‌کوشند به باطن قرآن دسترسی پیدا کنند، از پیروان ائمه شناخته می‌شوند.
آن گروه از مردم که در مورد مسئله مهم توحید، میزان فهم و ادراکشان از مرحله واحد عددی بالاتر نمی‌رود، اهل ظاهر خواهند بود؛ ولی کسانی که می‌کوشند به وحدت حقّه حقیقیه دسترسی پیدا کنند و به باطن معنی توحید نائل شوند، از پیروان ائمه معصومین علیهم‌السلام شناخته می‌شوند، اگرچه ممکن است این اشخاص در ظاهر به گونه‌ای دیگر سخن بگویند و با اهل ظاهر هماهنگ نباشند.
باتوجه به آنچه تاکنون در اینجا ذکر شد، می‌توان گفت آنچه در آثار بزرگان اهل عرفان آمده، در قرآن کریم ریشه دارد و یک امر بیگانه نیست که از فرهنگهای دیگر وارد جهان اسلام شده باشد؛ زیرا قرآن کریم یک کتاب توحیدی است و بزرگان اهل عرفان نیز همواره می‌کوشند تا به توحید واقعی و وحدت حقّه حقیقیه دست یابند.
سلسله‌های عرفانی
ما در اینجا از پیدایش تصوف و سلسله‌های گوناگون در این باب سخن نمی‌گوییم؛ زیرا پیدایش سلسله‌های تصوف و به وجودآمدن کلمه «تصوف» داستان پرماجرایی دارد که از حوصله این مقال بیرون است. بسیاری از بزرگان اهل عرفان را می‌شناسیم که سلسله‌ای به وجود نیاوردند و خود را مر‌شد یک سلسله به شمار نیاوردند، کسانی مانند سنائی، عطار، سعدی، حافظ و شیخ‌محمود شبستری در زمره این گونه از اشخاص قرار می‌گیرند. این دسته از بزرگان اهل معرفت، ادیب و شاعر نیز بوده‌اند و حقایق معنوی را در قالب شعر ریخته و در نهایت لطافت و ظرافت آنها را بیان کرده‌اند. شیخ محمود شبستری نه تنها سلسله‌ای به وجود نیاورده و خود را سرسلسله ندانسته است، بلکه در برخی از اشعار خود نسبت به تصوف موروثی نگاه منفی داشته و به نوعی از آن انتقاد کرده است. او در این باب می‌گوید:
نسب چبوَد؟ تناسب را طلب کن
به حق روی آور و ترک نسب کن!
بـه بحر نیستی هر کو فرو شد
«فلا انساب» نقد وقت او شد
هر آن نسبت که پیدا شد به شهوت
ندارد حاصلی جز کبر و نخوت
اگر شهوت نبودی در میانه
نسب‌ها جمله می‌گشتی فسانه
باید توجه داشت که آنچه از این اشعار برمی‌آید، نوعی انتقاد از تصوف موروثی و نسبی است؛ ولی این سخن هرگز به معنی این نیست که انسان از بزرگان اهل معنی و معرفت استفاده نکند و از دریای معارف آنها بهره‌مند نشود. شبستری خود برای کسب معرفت، استاد دیده و در میان همه کسانی که از آنها کسب معرفت کرده، معنویت و روحانیت امین‌الدین تبریزی را ستوده است. او در کتاب «سعادت‌نامه» از استاد معنوی خود چنین یاد می‌کند:
شیـخ و استـاد من امیـن‌الدیـن
دادی الحق جوابهای چنین
مـن ندیـدم دیگـر چنـان استـاد
کآفرین بر روان پاکش باد
حاج امین‌الدین تبریزی در علم تفسیر و حدیث ماهر و در فن شعر استاد بود. او مرید شیخ‌ نورالدین اسفرائینی بوده و در سال ۷۵۸ درگذشته است.
گلشن راز
شبستری دو منظومه عرفانی دارد و یک رساله حکمی نیز به رشته تحریر درآورده است؛ ولی شهرت او بیشتر به واسطه منظومه «گلشن راز» است. او این منظومه را در سال ۷۱۷ در قالب مثنوی به رشته نگارش درآورده و ابیات آن نیز به حدود هزار بیت بالغ می‌گردد. این منظومه عرفانی از جهت اختصار و در عین حال عمیق ‌بودن معانی، کم‌نظیر است. لازم به یادآوری است که این منظومه در واقع پاسخ به یک سلسله از پرسشهای عرفانی است که میرحسینی هروی مطرح کرده که طبعاً به منظور پاسخ مناسب انجام گرفته است.
ژرفای منظومه «گلشن راز» و عمق بی‌کران معانی آن از یک جهت مدیون ژرفا و عمق پرسشهای حسینی هروی است. در برابر پرسش سطحی و فرومایه، پاسخ ژرف و عمیق معنی پیدا نمی‌کند؛ زیرا همیشه پاسخ از آنجایی می‌آید که پرسش‌ از همانجا سرچشمه می‌گیرد. تناسب میان پرسش و پاسخ یک امر اصیل و نفس‌الأمری است، و این تناسب در منظومه «گلشن راز» تحقق پیدا کرده است.
شبستری آثار دیگری نیز از خود به یادگار گذاشته است؛ ولی در میان مجموع آثار این عارف روشن‌ضمیر، منظومه «گلشن راز» رنگ و بوی دیگری دارد و از جهت ژرفا و ظرافت و گستردگی معانی، از همه آثار دیگر او به مراتب برتر و بالاتر است. اگر کسی در منظومه «گلشن راز» به درستی تأمل کند، به آسانی درمی‌یابد که شبستری در هنگام سرودن آن، حال ویژه‌ای داشته و از وقت مخصوصی برخوردار بوده است. این حال ویژه و یا آنچه وقت مخصوص خوانده می‌شود، نتیجه روبرو شدن با پرسشهای عمیق و شگفت‌انگیز حسینی‌هروی است.
تفکر در خلأ به وجود نمی‌آید. تفکر فعال و سودمند، همواره به منظور پاسخ به یک پرسش صورت می‌پذیرد. این پرسش ممکن است از ناحیه غیر مطرح گردد و ممکن است شخص به منظور پاسخ به پرسشی که خود آن را مطرح می‌کند، به تفکر بپردازد. برخی از بزرگان اندیشه، گفته‌اند: تقوای اندیشه و تفکر، پرسش است. در جایی که پرسش نباشد، تفکر فعال و جدّی وجود ندارد. اگر بپذیریم که تفکر فعال همواره پاسخ به یک پرسش است، به آسانی می‌توانیم ادعا کنیم که اهمیت یک تفکر به اهمیت همان پرسشی بستگی دارد که این تفکر پاسخ به آن پرسش شناخته می‌شود.
منظومه «گلشن راز» یک اثر عرفانی است سرشار از اندیشه‌های بلند و تفکر متعالی که هر اندیشمند اهل تأمل را به نوعی از تحسین و اعجاب درمی‌آورد. در مجموع این اثر حتی یک سخن نامعقول و غیرمنطقی دیده نمی‌شود و همه آنچه آمده، در اوج اندیشه و تفکر جای دارد و در واقع، یک دوره از حکمت و الهیات به شمار می‌آید.
اندیشه‌های بلند، مرز زمان و مکان را درمی‌نوردد و هرگونه تعصب قومی و رنگ و نژاد و زبان را فرو می‌ریزد. این اثر از گنجینه‌های پربهای الهیات عقلی و شهودی است که به طور شایسته تاکنون مورد توجه قرار نگرفته است. البته نباید فراموش کنیم که تاکنون چندین شرح و تفسیر بر آن نوشته شده و مورد استفاده قرار گرفته است، ولی هنوز نمی‌توان ادعا کرد که حق این اثر بدان گونه که شایسته است، ادا شده و دیگر جایی برای سخن گفتن و تفسیر کردن باقی نمانده است.
این اثر بزرگ منظوم است و کسانی که با عالم شعر آشنایی دارند، به روشنی می‌دانند که هویت شعر بر اساس تخیّل استوار گشته و هر اندازه یک شاعر از قدرت تخیل برخوردار باشد، شعرش نیرومندتر و زیباتر شناخته می‌شود. البته هر اندازه قدرت تخیل با زیبایی لفظ و بیان همراه باشد، جایگاه آن شعر والاتر خواهد بود. منظومه «گلشن راز» از زیبایی لفظ و بیان برخوردار است، ولی بیش از آنکه از تخیل سرچشمه بگیرد، براساس عقل و حکمت استوار شده است. این سخن درباره اشعار عرفای عالی‌مقام دیگر نیز صادق است.
در شعر شیخ فرید‌الدین عطار، قدرت تخیل و استحکام حکمت و عقل همراه شده و در زیباترین صورت به جهان لفظ و بیان درآمده است. قبل از عطار، سنایی غزنوی و بعد از او مولوی‌ بلخی نیز در همین راه گام برداشته‌اند. شعر شبستری از رنگ و بوی شعر عطار برخوردار است؛ زیرا عطار در کتاب «مصیبت‌نامه» خود از سالک فکرت سخن می‌گوید و سالک فکرت با همه موجودات جهان هستی از جماد و نبات و حیوان گرفته تا فرشتگان عالم بالا، به تناسب مقام و موقعیت وجودی آنها به گفتگو می‌پردازد. گفتگوی سالک فکرت با موجودات، ضمن اینکه با نوعی تخیل همراه است، جهانی از عقل و حکمت و استدلال را در خود دارد.
بیشتر کسانی که با آثار شبستری آشنایی دارند، چنین می‌اندیشند که این عارف بزرگ، بیش از هر چیز دیگر تحت تأثیر آثار شیخ اکبر محی‌الدین ابن عربی بوده است. این اندیشه بی‌وجه نیست و شباهتهای فراوانی میان آثار ابن عربی و آنچه در منظومه «گلشن راز» آمده است، وجود دارد؛ ولی اگر در این باب بیشتر تأمل شود، معلوم می‌گردد که شباهت اندیشه‌های شبستری به آنچه در آثار منظوم شیخ عطار مطرح گشته، بیشتر است.
باید توجه داشت که وقتی از شباهت اندیشه‌های شبستری به ابن‌عربی و یا شیخ عطار سخن گفته می‌شود، منظور این است که سبک و اسلوب سخن او به این دو عارف نزدیک است؛ ولی اگر از آنچه سبک و اسلوب خوانده می‌شود صرف‌نظر کنیم، به آسانی می‌توانیم ادعا کنیم که همه بزرگان اهل عرفان از جهت فکر و اندیشه به یکدیگر نزدیک بوده و از یک سرچشمه آب می‌نوشند.
ادامه دارد

نسخه مناسب چاپ