هنگامی که وارد آزادراه بیرون شهر شدم، دست دخترک کوچکی را دیدم بیرونآمده از پنجره خودروی جلویی و گمان کردم پوست شکلاتی به بیرون پرت خواهد کرد؛ ولی گل لالهای را که در دست داشت، پرپر میکرد و در هوا رها میساخت؛ که گاهی گلبرگش روی بتههای دودزده کنار جاده مینشست. غیر از این سزاوار نیست که فقط گلی به سوی طبیعت پرتاب کنیم، نه چیز دیگر!
در روز ۱۳ پارسال، پدر(پیش از حرکت) زیرلب خواند: (ساقی،گل و سبزه بس طربناک شدهستر دریاب که هفته دگر خاک شدهستر
شاد نوش و گلی بچین که تا در نگریرگل، خاک شدهست و سبزه خاشاک شدهست.) گفتم: «پدر، گل و سبزه، خاک نمیشود، و سبزه هم خاشاک نمیشود، نگران نباش!
هر سال پس از بازگشت از بیرون شهر و رسیدن به خانه، پدر با یک کیسه سبز بزرگ، به پارک جنگلی میرود، تا آشغالهای به جامانده از مسافران نوروزی را بردارد که روی سینه طبیعت سنگینی نکند؛ اما روز ۱۳فروردین پارسال دیدم علاوه بر کیسه نایلونی، کمی غذا هم برداشت. گفتم: غذا برای چه؟ گفت: چندروز پیش، پشت بوتههای بالادست پارک و در یک گوشه تاریک، چشمان بچهروباهی را دیدم که میدرخشید و میترسم با خوردن غذاهای فاسد بهجا مانده از مسافران، مسموم شود!
اگر لاشه یک اسکناس بیارزش ۱۰۰تومانی به دستمان برسد، از دور انداختنش خودداری میکنیم و آنرا (انگار شیء گرانبها) با احتیاط در کیف پول جا میدهیم و به خانه که میرسیم، با کلی چسب گران، بازیابش میکنیم و دوباره در کیف قرار میدهیم که فردا استفاده کنیم!
اما همین رفتار را در مورد آشغالهایی تولیدکرده خود(نه دشمنمان و بیگانگان) نداریم، که بتوانیم دستکم شهری کمزباله و کمی پاکیزه داشته باشیم، که در هرگوشهاش، به جای گل و گیاه، مشتی آشغال دیده نشود! هنگامی که امکان بازیافت زبالهها وجود دارد، چرا باید آنها را دور ریخت یا در دامن طبیعت نجیب رها کرد؟
تن زخمی طبیعت
طبیعت در «روز طبیعت» باصفا است و منظرهمردِ خفته بر روی چمن، یا کودکی خوابیده زیر سایه درخت، یا پیرمردی در حال چرتزدن زیر نرمهگرمای خورشید بهاری، منظرههای آشنایی است؛ ولی اگر روزی این طبیعت از میان برود و جایش را زمین بیابانی بگیرد، دیگر مردی نمیتواند با آسودگی روی چمن بخوابد، یا کودکی زیر درختی رویا ببیند، و یا پیرمردی در حال چرت، از نور ملایم خورشید، لذت ببرد.
هزاران تَن از مردم، در گوشهای از طبیعت (انگار که یک خانواده بزرگ) چادر زدهاند و یا زیرانداز پهن کردهاند و چای مینوشند و آتشی افروخته و وسایل پختوپز راه انداختهاند و آنچه که به گوش میرسد، خنده و شوخی است؛ اما در پایان این شادی، آیا طبیعت نیز بهرهای خواهد برد؟ و پس از رفتن مهمانانش، شاد خواهد بود، که آسیبی ندیده و بوی زننده زبالهای، زخمیاش نکرده و یا آتشی، دامن درختانش را نگرفته است؟ فقط در این صورت، در هر سال، طبیعت با دیدن ۴ تا ۵ میلیون خودرو که از دور به سویش میآیند، لبخندی بر لب خواهد آورد!
دگرگونی جشن باستانی
هرچه بیشتر در متنهای باستان جستوجو میکنیم، کمتر همانندی میان چهارشنبهسوری و جشن نوروز و جشن تیرگان (روز طبیعت) پیشینیان، با آنچه امروز بر جایمانده است، مییابیم. ما هیچ شباهتی با نیاکان باستانی خود نداریم و اینک روح آنان از جشنهایی که ما باور داریم که از آنان به ما رسیده است، انگشت به لب گزیدهاند.
البته مثل هم نبودن زبان و لباس ما با آنان، پذیرفتنی است، چون ما بجاماندگان ۴ هزار ساله آنانیم و روشن است که ظاهرمان عوض شده باشد، ولی جشنی را که ما به نام آنان برگزار میکنیم، چرا این همه تغییر کرده است و نه اصالتی از یادگار آنان دارد و نه بویی از آن کهنسالان؟ نیاکان ما گندم جوانه میکردند و به دشت میبردند و در جشن تیرگان در خاک میکاشتند؛ ولی ما چه میکنیم؟ تیرگان(سیزده فروردین) نزد پیشینیان ما، روز سپاس از اهورا و خواهش برای باران بود؛ ولی ما در این روز چه میگوییم؟
کیسههای زباله به جای شکوفههای درختان!
بسیاری از کسانی که به قانون «بازی طبیعت»، گردن نمینهند و آدابش را زیر پا میگذارند، در حقیقت، آموزش و آگاهی کودک خویش را نادیده میگیرند.
امروز هر رفتار انسان بزرگسال، برای کودکان، ایجاد سوال میکند. بارها پیش میآید که کودکی که در مدرسه به وی آموختهاند چمن را لگد نکند، به پدرش یادآور میشود: «بابا، روی چمن راه نرو!» یا «تهسیگارت را از پنجره ماشین، بیرون پرت نکن!»
بازخورد کودکان قوی است! کودکان با هوشیاری، آموزهها را جذب میکنند و مصداقهایش را در جامعه مییابند و بازپس میدهند؛ و اگر ما در رفتارهای خویش، منتقدانه ننگریم، این آموزشها را نابود خواهیم کرد و مانع از آن خواهیم شد که آموزهها در وجود کودکانمان نهادینه شود تا بتوانند فردای بهتری بسازند!
دوستی از خارج زنگ زد و گفت آیا در باره سیزدهبدر، در صفحه شبکه اجتماعی خود بنویسم که ایرانیان هر سال، روز طبیعت را جشن میگیرند، یا در روز طبیعت، آن را نابود میکنند؟
گفتم: «خودت ایرانی هستی و هر سال در روز سیزده، به پارک میروی؛ خودت در آنجا و در پارک چه رفتاری داری؟» گفت: «ما حتی آرام صحبت میکنیم که پرندگان روی شاخهها نرمند.»
گفتم: «ما هم در داخل کشور چنین میکنیم!»
نپسندیم روی درختان، به جای شکوفهها، کیسههای پلاستیکی ما خودنمایی کند. اعتقاد پیدا کنیم که طبیعت نیز مانند انسان، دارای روح و روان است و از این بابت بسیار آسیبپذیر! هنگامی که سطل زباله، جنبه نمایشی ندارد و کاربردی است و کیسههای ویژه زباله وجود دارد، وجود زباله بر روی زمین و در طبیعت، هیچ توجیهی نمیتواند داشته باشد.
زبالههای نو
غذا و خوراکیها را در ۳ کیسه سبزرنگ بزرگ گذاشت و در صندوقعقب خودرو جا داد و درون هریک از آنها یک کیسه سیاه نیز قرار داد. عصری که از طبیعت بیرونشهر به خانه بر میگشتند، ۳ کیسه سیاه پر از زباله، پشت صندوقعقب بود!
در روز سیزده فروردین، سنگینترین چیزهای درون خودروی یک خانواده، خوراکی است و آنچه که در پایان روز باقی میماند، نه سبزه بلکه زبالههای بسیار آلودهکننده است.
مردم غذاها و وسایل گوناگونی مانند زغال، دستمالکاغذی، ظروف و سفرههای یکبارمصرف، شکلات، میوه، آجیل، دسر، پلاستیک، بطری، گوشت، نوشابه، سبزی، سیگار، کبریت، روزنامه، کیسههای نایلونی و توپ پلاستیکیی را با خود به طبیعت میبرند و اگر اعضای یک خانواده، زیاد باشد، زبالههای باقیمانده پایان روز نیز بسیار زیاد خواهد بود و اگر فکری برای نگهداری آنها و برگرداندنشان به شهر نشود، طبیعت کمکم نابود خواهد شد! فقط کافی است زبالههای یک خانواده ۴ نفری را ضربدر خانوادههای یک شهر بزرگ کنیم، تا هیولای زباله را هرشب در کابوسهای شبانه ببینیم؛ هیولای کثیفی که در حال جویدن زندگی و زیست پیرامونی ما است.
خاک هر میهنی برای هممیهنان آن مقدس است و مردم برای حفظ خاک میهنشان، از جان میگذرند. در «سیزه بهدر» نیز(فرقی نمیکند)، ما با همان خاک پاک طرفیم و با آرامش، روی همان خاک مینشینیم، تا یکروز را بیخیال هیاهوی پوچ شهر بیاساییم. اما اگر زبالههای خود را که از آن ما است، به ماهیان دریا ببخشیم و بخش دیگر را مانند بذر در کوهها بپاشیم و چهره باغها را نیز با دیگر زبالههای خود بیاراییم و برخی از زبالهها را روی آب پاک رودخانهها شناور سازیم، بیشک، ماهیان را نابود، کوهها را بدمنظر و چهره باغها را زشت و آبها را بیش از پیش آلوده خواهیم کرد. در گذشته، مردم چیزی، پشتسر خود در طبیعت رها نمیکردند، ولی امروز در بازگشت، کافی است که سری برگردانیم و از دیدن کوهزبالههای خود در پشت سرمان، بهراسیم!
دوران زنبیل بهدستگرفتن و برای سفر و وسایل پختوپز فلزی برداشتن، گذشته و اینک کیسههای نایلونی(دشمن طبیعت) و ظروف یکبارمصرف(تجزیهناشدنی در طبیعت) و غذاهای آماده کنسروی(آلودهکــننده طبیعت)جایشان را گرفته است. تغییر الگوی مصرف در بهکارگیری اشیا، به خودی خود بد نیست، ولی لزومی ندارد که با گونهای تغییر رفتار در طبیعت نیز همراه شود و ما را از اخلاق درگذشتگان دلسوز به طبیعتمان، دور کند. مدتهاست که خاک و آب و طبیعت سمی و پرندگان و جانوران شهری از زبالهها و زیادآمده غذاهای ما انسانها مسموماند؛ پنبهای که در گوشمان کرده و گرمان کردهاند، برداریم و آخرین نفسهای تنگ زمین را بشنویم. کسی به روح به وجودآورنده بطری شیشهای نفرین نمیفرستد که چرا اختراعش کرده است تا ما میلیاردها از آن را در آبها شناور سازیم و یا در طبیعت پرت کنیم که تا ۵۰۰ سال بر سینه زخمی طبیعت فشار آورد! اما بیشک، طبیعت و همزادهایش(جانوران و پرندگان وگیاهان و درختاناش) ما را نفرین میکنند.
پرندگان را نترسانیم
حتی انداختن یک پوست شکلات نیز در گیلانزمین، جایز نیست! آب آشامیدنی گیلان، یکی از آسیبپذیرترین آبها از جانب زبالهها است. چون امکان دفن زباله در خاک پرآبش نیست و اگر هم زبالهها را دفن کنند، به سبب خیسبودن خاک، سمها و زهرآبهها، با سرعت به جریان آبهای سطحی یا زیرزمینی و آب چاهها و رودخانهها و دریا راه مییابد. شاید از همینرو، هر سال، تعداد زیادی از گیلانیان از بیماریهای معده، جان خود را از دست میدهند.
بیتوجهی مسافران گیلان، فقط به سطلهای زباله پایان نمیگیرد، بلکه این بیتوجهی در همهجا دیده میشود؛ جاهایی در گیلان و دیگر استانها هست(به دلیلی و از جمله حضور جانوران وحشی)که در کنارشان تابلوی (ورود به فضای سبز ممنوع) نصب شده است، ولی مردم به ویژه مسافران نوروزی که رهسپار شهرشان هستند، توجهای به آنها نمیکنند و با ورود به باغها، باعث وحشت جانوران و پرندگان مهاجر میشوند.
به هر تقدیر، دپوی دهها تُن زباله در هر سال و از سوی مردم و جمعآوری آنها از طرف هواداران زیستمحیط (پس از ۱۳ فروردین از پارکهای جنگلی که تا یک روز و یک شب دیگر ادامه مییابد)، نشانِ تمدن و شهرنشینی نیست! در هلهله شادی سیزده بهدر، احترام به گیاه و درخت را از یاد نبریم و نیز از یاد نبریم که کیسه زبالهای پای درخت داریم که باید با خود به خانه ببریم!
آداب باستانیان
مردمان زمانباستان، در پاییز و زمستان نیز به زراعت میپرداختند و پس از یک ماه استراحت، آغاز کشت و کار دوباره را در ۱۳ فروردینماه و در کنار گیاهان و با خواندن و پایکوبی، آغاز میکردند.
در افسانه آفرینش ایرانباستان، کیومرث(نخستین انسان و شهریار) جایگاه ویژهای در اوستا و متون پهلوی دارد و بخشی از برگزاری جشنهای نوروزی به او نسبت داده میشود و حمزه اصفهانی و مسعودی و بیرونی نیز در کتابهاشان، از آن گفتهاند. در دوران باستان، برگزاری آیینهایشان، توام با نیایش بود و یکی از نیایشهای مردمان هخامنشی این که: «یزدان، نگهدار کشور ما از ناپاکی و زشتیها باش.»
امروز گرچه همان آیین(گذراندن یک روز در طبیعت) به نام «روز طبیعت» انجام میشود، ولی نیایش آن از یادها رفته است. در حالی که همان نیایش را برای نمونه پیش از خوردن ناهار سیزده، یکی از اعضای خانواده و به نمایندگی از بقیه، میتواند بر زبان آورد، که شاید سبب خودآگاهی شود!
روزی که نحس نیست
سیزدهمین روز فروردین، در تقویمهای رسمی ایران، «روز طبیعت» نامگذاری شده است؛ اما این باور که این روز را باید برای راندن نحسی، از خانه بیرون رفت و در طبیعت ماند، خود از منحوسترین باورها است! زیرا روح ایرانیان باستان هم خبر نداشت که شماره ۱۳ نحس است، آنان فقط باور داشتند که شماره ۱۳ در ریاضی، بخشنشدنی است.
از اساس، در فرهنگ ایرانی، هیچیک از روزهای سال نحس نیست، بلکه هر یک از روزهای ماه و هفته، نامهایی زیبا و بسته به ویژگیهای طبیعت دارد؛ و روز سیزده فروردین نیز مثل دیگر روزهای خورشیدی(تیر-ستارهبارانزا) نام دارد و بسیار مبارک است. اما در حکومت صفویان، شماره ۱۳ از فرهنگ اروپایی، همچون پینهِ ناجوری بر پیکر فرهنگ ایرانی دوخته شد.
خاستگاه جشن نوروز، از اندیشه جمشیدشاه است و به ۴ هزارسال پیش بر میگردد؛ که جمشید در این روز(۱۳ فروردین) در دشتی سبز و بر تختی زرین مینشست، تا مردم برایش ارمغان و هدیه ببرند.
اما کتابهایی که از دوران قاجار به جامانده، دیرینگی این جشن را کوتاه کرده است و برخی پژوهشگران، خاستگاهاش را به اشتباه، دوران قاجار میدانند. ولی در کتیبههای سومری، آیینهای سال نو با نام «زگموگ» و در کتیبههای بابلی با نام «آکیتو» تا ۱۲ روز به طول میکشید و در روز ۱۳، جشنی در آغوش طبیعت برگزار میشد که همراه با سپاس از یزدان بود.
برخی از مردم تاجیکستان نیز مانند ایرانیان و دیگر کشورهای فارسیزبان، در روز تیرگان با طبیعت دیدار تازه میکنند. سیزده فروردین، از آیینهای زیبای نوروزی نزد مردم آریایینژاد، در حقیقت سیزدهمین روز از جشنهای نوروزی کهن است که در بیرون از خانهها و در آغوش طبیعت سپری میشود و مردم با این کار، پیوند دوبارهای میان انسان و طبیعت ایجاد میکنند. و از آن جایی که تاجیکستان از طبیعت زیبا و خوشمنظری در بهار برخوردار است، برگزاری جشن ۱۳ فروردین، به نوروز تاجیکان، رنگ تازه ای میبخشد. البته در گذشتههای دور در سرزمین تاجیکان، این آیین، در ردیف برنامههای جشن نوروز قرار داشته است.
گروه گزارش