کسی که ایمان داشته باشد و رابطهاش با خدا خوب باشد، نماز و کمک کردن به خلق خدا و تعاون داشته باشد و بالاخره یک مرد متّقی و یا یک زن شایسته باشد، قرآن با تأکید میفرماید زندگی عالی و حیات طیب دارند و در آخرت هم حیاتشان طیّبتر است. در اینجا یک حیات و زندگی شادی و در آخرت نیز یک زندگی شادتر به معنای بهشت دارند. اگر زندگی شاد و طیب است، خود ساختهایم و اگر تاریک است، خود ساختهایم و بالاخره مائیم که بهشت در دنیا و بهشت در آخرت را میتوانیم برای خود تأمین کنیم، بر اثر اعمال صالح و شایسته. و ماییم که بدبختی دردنیا و بدبختی در آخرت را تأمین میکنیم به واسطه اعمال بد. به این «تجسّم عمل» میگویند.
باید به این بحثها اهمیت دهیم. باید قانون مراقبه داشته باشیم. قانون مراقبه همین است که مقداری فکر کنیم: آیا اعمال من خوب است یا نه؟ آیا احتمالش هست که اعمال بد ما دست و پاپیچ ما در دنیا و در آخرت شود؟ اعمال خوب ما موجب سعادت خود ما و بچههای ما میشود؟ آیا میخواهید بچههایتان سعادتمند شوند؟ پس متقی و باخدا باشید و اهمیت به واجبات و مخصوصاً نماز و اهمیت به مستحبات، مخصوصاً خدمت به خلق خدا بدهید. خدمت به خلق خدا خیلی کار میکند و راجع به تجسم عمل و خدمت به خلق خدا خیلی چیزها گفته شده است.
داستان آیتالله شفتی
مرحوم شفتی صاحب و بانی مسجد سیّد اصفهان است. انصافاً از نظر باقیاتالصالحات، این مسجد بالایی است و مرجعیت مرحوم شفتی خیلی کار کرده و بالاخره مرد نمونهای بوده است. این آقا گفته است که یک سگ موجب شد من به این نوا رسیدم. گفته بود طلبهای بودم که از نظر مالی وضعم خیلی بد بود. دو سه روزی صبر کردم و دیدم که غذایی نرسید و مجبور شدم مقداری پول از همحجرهای خود قرض کنم و مقداری نان و کلهپاچه گرفتم که به حجره بیاورم و بخورم. ناگهان دیدم سگی در کوچه هست که چند بچه به سینه او افتاده و شیر ندارد. خود سگ زجر میکشد و شیر ندارد و میخواهد شیر دهد، اما نمیتواند. من از این نان و کله گذشتم و آن را پیش سگ گذاشتم تا خورد. بعد ظرف را برداشتم و شستم و بعد هم پروردگار عالم رساند و من از جای دیگری سیر شدم. طولی نکشید که از رشت آمدند که در آنجا کسی از متمولین در وقت مردن وصیت کرده که ثلث مال من به فلانی داده شود. ثلث مالش دهی در رشت بوده که این ده را فروخت و کمکم مسجد سیّد را ساخت و خودش هم به مرجعیت رسید و هم دنیا و هم آخرتش آباد شد. به این تجسم عمل میگویند.
بعضی اوقات خود کار کم است، اما یک خصوصیت در آن هست که خدا خوشحال میشود. وقتی خدا خوشحال شود، پاداشش بزرگ است. خدا بزرگ است و پاداشش بزرگ است. دادن نان و کله به سگ و بچههایش، میشود مسجد سید با آن همه تشریفات و مرجعیت و اصلاح دنیا و آخرت. برعکس این قضیه هم هست.
من رفته بودم به مازندران و دو سه روزی میهمان پیرمردی بودم که سواد نداشت، اما روشنضمیر بود و از نظر تمکن مالی خیلی خوب بود. روزی به تناسبی تعریف کرد و گفت: در اینجا کدخدای ظالمی بود و من نوکرش بودم. روزی در ایوان ایستاده بود و مرا صدا کرد؛ رفتم و پایین زیر آسمان ایستاده بودم که باران گرفت و او نگفت بیا در ایوان و من خیس شدم. او حرف میزد و من در مقابلش ایستاده بودم. ناگهان دلم سوخت.
وای به اینکه کسی دلش بسوزد! یکی از علمای بزرگ را خواب دیدند، گفتند در چه حالی هستید؟ گفت: «وضعم خوب است و قصر و دستگاهی دارم؛ اما عقربی هست که گاهی نیشی به شصت پایم میزند و این بر اثر بداخلاقی من در خانه بوده است. من در خانه آدم بداخلاقی بودم و آن بداخلاقیها این عقرب شده است. باید توبه میکردم و خانم را راضی میکرد، اما راضی نکردم و مُردم و این عقرب به جانم افتاده است.» آن آقا گفت من جلسه گرفتم و همه را حاضر کردم و خانم راضی شد و همه خوشحال شدند و طلب مغفرت برایش کردند. بعد طولی نکشید که خوابش را دیدم و خیلی خوشحال بود و گفت: «خدا تو را رحمت کند و دنیا و آخرتت را اصلاح کند که مرا از این عقرب نجات دادی.»
بالاخره این پیرمرد روشن ضمیر میگفت: دلم شکست و طولی نکشید که این آقا را از ریاست سلب کردند و طولی نکشید عمارتش که از ظلم درست کرده بود، آتش گرفت و به تدریج که به گدایی افتاد. من یک وقتی موقع افطار نشسته بودم، ناگهان دیدم با پای گلآلود و با ذلّتی وارد شد و با من نشست سر سفره برای افطار. یادم آمد شکستن دل من به کجا رسیده است. دعایش کردم و از او راضی شدم؛ اما بالاخره دل شکستن او را به این ذلت و بدبختی رساند!
اینگونه چیزها زیاد دیده شده است. مواظب باشید غیبت و تهمت و شایعهپراکنی و آبروریزی در زندگی شما نباشد. آبروریزیها ناگهان انسان را به بدبختیها و آبروریزیها دچار میکند؛ مثلاً آدم متشخّص و خوب است، اما مبتلا به گناهی شده که آبرویش میرود و با ذلتی باید یک عمر زندگی کند. پس آبروریز نباشید و غیبت نکنید. همه اینها مجسّم میشود. غیبتها و تهمتها و شایعهپراکنیها و مخصوصاً آبروریزیهای ما و از جمله زخم زبان به دیگران تجسم میشود.
آنچه میکاری همه روزه بنوش
آنچه میبافی همه روزه بپوش
این سخنهای چو مار و کژدمت
مار و کژدم میشود گیرد دمت
مرتبه سوم اعمال
از قرآن و روایات استفاده میکنیم که اعمال ما برای ما هویتساز است. اعمال خوب ما یک انسان کامل درست میکند. در دنیا پیش اهل دل نورانیت خاصی دارد. نزد اهلبیت(ع) محبوبیّت خاصّی دارد. اما اعمال بد، انسانیّت انسان را نابود میکند و انسان در همین دنیا به صورت یک حیوان مجسم میشود. اگر چشم بصیرت باشد، این حیوان دیده میشود و مجسّم میشود به صورت یک حشره یا مار؛ اگر چشم بصیرت باشد، آنها را میبیند. به این میگویند تجسّم عمل به معنای تغییر هویت.
راوی میگوید در مکه بودم و جمعیت زیاد بود. خوشحالی کردم و به امام باقر(ع) گفتم: «یابن رسول الله! امسال چقدر حاجی فراوان است و مسجدالحرام پر است.» تبسّمی کردند و فرمود: «ما أکثر الضّجیج و أقل الحجیج»؛ سر و صدا زیاد است و به حسب ظاهر آدم فراوان است، اما در واقع چنین نیست و آدم در میان اینها کم است. میگوید کلام امام را نفهمیدم و لذا امام به من چشم بصیرت دادند و فرمودند: «حالا نگاه کن.» دیدم مسجد پر است از یک مشت حیوان که در میانشان، آدمهایی نیز دیده میشوند. سر و صدا زیاد و آدم به حسب ظاهر فراوان است، اما آدم واقعی و انسان کامل کم است.
در روز قیامت چنین است. در آن روز چشمها تیزبین و حقیقتبین میشود: «فکشفنا عنک غطاءک فبصرُک الیوم حدید»[ق،۲۲]. در عالم برزخ و مخصوصاً در روز قیامت چشمها واقعبین است. افراد هم با آنچه در واقع و هویت آنهاست، در برزخ یا در قیامت هستند. لذا آنها که آدم هستند، به آدمیت دیده میشوند و آنها که حیواناند، با حیوانیت دیده میشوند و آنها که حشره هستند، یک مشت حشره هستند که در روایات میخوانیم آدم متکبر به صورت مورچه است و مردم پایمالش میکنند. آدم بیبند و بار به صورت میمون است و مردم از او فرار میکنند. آدمهای ظالم به صورت سگ هستند و مردم از آنها میگریزند. آدمهای حسابی نیز یا با حساب و کتاب یا بدون حساب و کتاب به بهشت میروند.
در روایات میخوانیم که وقتی قیامت شد و حقایق رو افتاد، آنگاه سعه وجودی امیرالمؤمنین(ع) محشر را پر کرده است. آن که به راستی شیعه است، یعنی عقیده به تشیّع و متابعت از اهلبیت(ع) دارد و انسان کامل است، آنگاه امیرالمؤمنین(ع) میآیند و مهر نبوّت و امامت را به پیشانی او میزند و ملائکه با احترام خاصی او را لب حوض کوثر میبرند؛ حوض کوثر حقیقت زهراست؛ هویت زهرا شده حوض کوثر. در آنجا به او آب میدهند. مشهور است مولا امیرالمؤمنین میدهد. این انسان کامل زیر لوای حمد هست تا مردم حساب و کتابهایشان را بکنند. قرآن میفرماید پنجاههزار سال طول میکشد، اما برای این فرد، یک لحظه است.
راوی میگوید آمدم خدمت امام، گفتم: «دو آیه در قرآن است که نمیتوانم معنا کنم و شما معنا کنید. یک آیه میفرماید روز قیامت پنجاههزار سال است و یک آیه میفرماید هزار سال است!» امام فرمودند: «پنجاههزار سال است: پنجاه موقف دارد که هر کدام هزار سال است.» میگوید: وحشت کردم که پنجاههزار سال در روز قیامت برای حساب و کتاب بمانم. حضرت تبسمی کرد و فرمود: «اما برای شیعه، یک لحظه است.» در زیر لوای حمد برایش یک لحظه است. معنای سوره اعراف همین است. در آنجا لذت میبرد به اندازهای که به قول امام صادق(ع) پنجاههزار سال، یک لحظه میشود.
ادامه دارد