* هدف دخالت آمریکا در انتخابات دیگر کشورها در دوره جنگ سرد، این بود که از انتخاب افراد ملیگرا یا چپ جلوگیری کند و از زمان بیداری اسلامی با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، از آنجا که سعی در مخالفت با نظام اسلامی در ایران دارد، در تلاش است تا از روی کار آمدن دولتهای متمایل به یک نظام اسلامی جلوگیری شود و این ویژگی سیاست داخلی آمریکا و همچنین دخالت در انتخابات دیگر کشورها، هیچ ربطی به دموکراسی ندارد و در حقیقت، تنفر دیرینه دولت آمریکا را نسبت به دموکراسی نشان میدهد
با در نظر گرفتن آنچه بهنام انتخابات، پس از مستقر کردن رضاخان بهوسیلة انگلیس در ۱۹۲۱ تا انقلاب شکوهمند ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) در ایران برگزار شد و آنچه بهاسم انتخابات دموکراتیک، نزدیک به ۳۰۰ سال است در آمریکا که خود را قهرمان دموکراسی میداند، برگزار میشود و اغلب مورد تمسخر دنیای غرب بوده است، انتقادهایی که بهویژه انگلیس و آمریکا از عدم برگزاری انتخابات آزاد در ایران دارند، برخوردی کاملاً دوگانه و همراه با تزویر است.
افراد ناآگاه و فریبخوردة زیادی در ایران و در برخی کشورهای در حال توسعه وجود دارند و این باور را دارند که آمریکا با یک سیستم دموکراسی و انتخابات آزاد، اداره میشود و خواهان برگزاری چنین انتخاباتی در کشورهای خود هستند. نگارنده در این مقاله دو هدف عمده را دنبال میکند: نخست اینکه بگویم انتخابات در آمریکا به چه نحوی انجام میشود و چقدر دولت آمریکا از مردم یا اکثریت مردم عادی وحشت داشته و نیز تا چه حد از دمکراسی متنفر است.
دوم؛ دخالت مکرر آمریکا در انتخابات بسیاری از کشورهای در حال توسعه است و اینکه چگونه با دخالت در انتخابات، یک نظام دموکراتیک و مردمی را به یک نظام دیکتاتوری طرفدار آمریکا تبدیل میکند.
انتخابات اخیر ایران آنقدر قلب مرا شاد کرد که اغلب با مشاهده آن اشک شادی در چشمانم جمع میشد که اینگونه انتخاباتی آزاد و بسیارمردمی را در ایران مشاهده میکردم، زیرا نخستین بار بود که سعادت نصیبم شد تا در هنگام انتخابات ریاست جمهوری در ایران حضور داشته باشم. اگر یک چنین انتخاباتی در آمریکا انجام میگرفت، میتوانست دنیا را از خطر آن کشور مصون کند.
انتخابات از ابتدای ظهور آمریکا تا امروز برای حفظ منافع اقلیت ثروتمند و کنترل اکثریت مردم بوده و این مهمترین ویژگی دمکراسی آمریکاست و این ویژگی تا امروز وفادارانه نسبت به بنیانگذاران آمریکا که آن را طراحی کردهاند، حفظ شده است. هدف دخالت آمریکا در انتخابات دیگر کشورها در دوره جنگ سرد این بوده که از انتخاب افراد ملیگرا یا چپ جلوگیری کند و از زمان بیداری اسلام با انقلاب اسلامی در ایران از آنجا که سعی در مخالفت با نظام اسلامی در ایران دارد؛ در تلاش است تا از سرکار آمدن دولتهای متمایل به یک نظام اسلامی جلوگیری شود. واضح است که این ویژگی سیاست داخلی آمریکا و همچنین دخالت در انتخابات دیگر کشورها، هیچ ربطی به دمکراسی ندارد بلکه در حقیقت تنفر دیرینه دولت آمریکا را نسبت به دموکراسی نشان میدهد.
از قرن ۱۹ به بعد بهعلت ترس از انتخاب رهبر یک کشور بهوسیله مردم عادی، یک تفکر جدید دموکراسی در انگلیس و آمریکا بهوجود آمد که گفت نخبگان و نه توده مردم «بی اطلاع و مزاحم» حق حکومت و رهبری را دارند. ولی در حقیقت «نخبگان» به سیستم حکومتی آمریکا نیامدهاند، بلکه بهجای آن ثروتمندان آمدند.
در میان بنیانگذاران آمریکا کسی را نمیتوان پیدا کرد با اهمیتتر و با پیشینه و عظمت تاریخی بیشتر از
James Madison و Alexander Hamilton که تا حد زیادی از دمکراسی تنفر و اضطراب داشته باشند. اولی هم پدر قانون اساسی آمریکا و همچنین پدر بنیانگذاران آن است که میگوید آن افرادی که صاحب کشور هستند (صاحبان زمین و ثروت) باید زمام امور کشور را بهدست گیرند. دومی میگوید که «مردم مثل حیوان درنده هستند که باید آنها را در قفس نگهداشت و بلای حقیقی خود دمکراسی میباشد». بنابراین بنیانگذاران آمریکا یک قانون اساسی نوشتند و یک نظامی براساس آن درست کردند برای حفظ ثروتمندان به وسیله ثروتمندان. Gore Vidal یکی از مهمترین فیلسوفهای عصر حاضر میگوید «آمریکا دمکراسی نیست و هرگز نبوده است». بنابراین از ابتدای پیدایش آمریکا پرسش مهم برای بنیانگذاران این بوده است که چگونه اکثریت را باید کنترل کرد.
در ابتدا به عنوان یک دانشجوی فوق لیسانس و سپس به عنوان یک استاد علوم سیاسی در آمریکا، من برای نیم قرن ناظر عملکرد سیستم آمریکا و سیاستهای داخلی و خارجی بودهام و با صراحت در اینجا میگویم که آمریکا یک نظام دمکراسی یعنی نظام مردمی هرگز نبوده و نیست؛ بلکه تنها کشوریست که در عمل، تنفر شدید خود را نسبت به دمکراسی نشان داده است. اختیارات و تصمیم نهایی در موارد اداره یک کشور متعلق به مردم است و این در قلب دمکراسی است، در حالیکه آمریکا همیشه از اکثریت میترسیده و ساختارهای متعددی برای کنترل آن طراحی کرده است. نباید تعجب کرد که در انتخابات ریاست جمهوری و همچنین نمایندگان کنگره و سنای آمریکا، پول عامل اصلی است. بهعبارت دیگر این مقام و منصبها در هر چهار سال و در مورد سنا، هر شش سال یک بار به حراج یا اجاره گذاشته میشود. در چنین شرایطی چگونه مردم آمریکا میتوانند ادعا کنند که نامزدهای این پستها را آنها انتخاب میکنند، در حالی که مردم کمتر از ۱۰ درصد پول مبارزات انتخاباتی را میدهند و کمپانیهای غولپیکر و ثروتمندان و گروههای دارای منافع خصوصی، بیش از ۹۰ درصد آن را میپردازند. موضوع خیلی ساده است:
پول تعیینکننده همه چیز است و ثروتمندان انتخابات را میخرند. آنها بهوسیله احزاب دمکرات و جمهوریخواه که در حقیقت یکی است با دو اسم، نامزدهای انتخاباتی را انتخاب میکنند و مخارج مبارزات انتخاباتی ایشان را میپردازند.
در سال ۱۹۹۲ حزب جمهوریخواه عدهای از جمهوریخواهان را بهشام دعوت کرد و دعوتشدگان باید نفری ۴۰۰ هزار دلار به حزب میدادند و حزب دمکرات هم با قدری کمتر از همان طریق مبالغ هنگفتی از مهمانهای دمکرات دریافت کرد. در حدود چهار سال قبل در «سیاتل» شهری که من و همسرم در آنجا زندگی میکردیم؛ کرسی خالی در مجلس نمایندگان بهعلت فوت یا کنار رفتن نمایندهای به وجود آمد و یک فردی که هرگز کسی اسم او را نشنیده بود با پرداخت ۴ میلیون دلار هزینه مبارزه انتخاباتی، انتخاب شد. جریان اینست که چنین فردی با پرداخت مبلغی به یکی از مؤسسات روابط عمومی، دستورالعمل کامل برای موفقیت در انتخابات مورد نظر را میگیرد. «تام فرگسن» یکی از استادان برجسته علوم سیاسی میگوید: «… تا حد بسیار زیادی ریاست جمهوری کلینتون به وسیله ثروتمندان خریداری شد» و در عوض کنگره آمریکا لایحهای را در ۱۹۹۶ تصویب کرد و صنعت مخابرات که بیش از ۱۰۰ بیلیون دلار ارزش داشت را به یک کمپانی غول پیکر داد که حتی عدهای از جمهوریخواهان را عصبانی کرد. بنابراین پولی را که کمپانیهای غول پیکر برای انتخابات میدهند برای خیریه نیست بلکه برای دریافت عوض بسیار بیشتر آن است. انتخابات سال ۲۰۰۰ پرخرجترین انتخابات در تاریخ آمریکا بود و شاید هم رکورد مخارج آن در انتخابات ۲۰۰۴ شکسته شد. در این سال جرج بوش پسر گفت که بیش از ۲۰۰ میلیون دلار از جیب خود برای انتخاب مجدد خرج خواهد کرد، بنابراین چه کسی انتخابات را میخرد؟ در حالیکه در اروپا، احزاب نامزدهای انتخاباتی را انتخاب میکنند، در آمریکا پول این کار را انجام میدهد. برای انتخاب شدن به عنوان رئیسجمهور آمریکا، نامزد انتخابات باید یا ثروتمند باشد یا یاران ثروتمند داشته باشد. نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۴ بیش از ۱۰۰ میلیون دلار فقط در نخستین مرحله انتخابات بهخصوص در چند ایالت کلیدی که تعداد نامزدهای رئیسجمهوری را بهحداقل، یعنی یکی برای هر حزب میرساند، خرج کردند.
احتمال زیادی وجود دارد که در انتخابهای اروپا، تغییرات سیاسی و اقتصادی هم بهوجود بیاید؛ اما در آمریکا انتخابات کارکرد دیگری دارد و آن این است که وضع ادامه پیدا کند. نامزدها در مبارزات انتخاباتی به ندرت صحبت از مسائل مردم یا کشور میکنند، برای اینکه در آمریکا منافع مردم مهم نیست یا اگر با منافع اقلیت ثروتمند مغایرت داشته باشد، بیربط است. نظرسنجیهای فراوان نشان میدهد که مردم مخالف وضع کنونی هستند و تغییرات زیادی را در جوانب مختلف طلب میکنند. ۶۱ درصد مردم، نوع نظام بهداشتی کانادایی را میخواهند. درصد بزرگی از مردم میخواهند بودجه سالیانه ارتش را که بیش از ۴۰۰ صد بیلیون دلار است، کاهش دهند و پول حاصلشده، برای بهبودی وضع خانوادههایی که از فقر رنج میبرند، صرف شود. مردم میخواهند از پول دولتی برای مبارزات انتخاباتی استفاده شود و این سیستم رشوهدادن قانونی را که به تمام تأسیسات دمکراسی صدمه زده و آنها را بی اثر کرده، کنار گذاشته شود.
بسیار مضحک است که با وجود هزینههای فوقالعاده فعلی برای انتخابات، دولت آمریکا میگوید، استطاعت مالی آن را نداریم. جرج بوش پسر بهعلت نگران بودن از انتخاب مجدد خود در سال ۲۰۰۴، نخستین جنگ خلیج فارس را راه انداخت. همچنین او علیرغم سیاستهای مصیبتبارش، حمایت یهودیها و حامیان نزدیک آنها (۶۰ میلیون مبلّغ دورهگرد) و ثروتمندان، با صراحت گفت تصمیم دارد هرکاری که بتواند انجام دهد که برای چهار سال دوم انتخاب شود.
غذا دادن به دانشآموزان مدارس ابتدایی راکه از خانوادههای بسیار فقیر بودند، یعنی تنها وعده غذای آنها در تمام روز را کلینتون قطع کرد. براساس گفتهروزنامه نیویورک تایمز، «در تاریخ آمریکا، کمتر نسلی از بچهها بهاندازه امروز از سلامتی کامل و توجه لازم محروم بودهاند و آمادگی برای زندگی فردا را ندارند». این در کشوری مشاهده میشود که بالاترین اختلاف طبقاتی ثروت را در دنیا دارد، یعنی یک درصد طبقه ثروتمند، ۴۲ درصد تمام ثروت آمریکا را در دست دارد. در کشوری که به طور مرتب از افزایش رشد اقتصاد سخن میگوید، بیش از ۵۰ میلیون نفر بیمه بهداشتی ندارند، ۲ میلیون در زندان بسر میبرند و بیش از یک میلیون زیر پلها یا در جعبههای مقوایی زندگی میکنند و چیزی بهجز افزایش ساعت کار و اجرت کمتر حاصل کارگران نمیشود. همچنین در کشوری که دو سوم طبقه کارگر اجرت کافی برای زندگیکردن را نمیگیرد،همیشه در تعجب بودم که چگونه چنین کشوری بقا دارد.
هیچکدام از این مسائل، موضوع صحبت نامزدهای انتخاباتی نمیشود و یکی از دلایل بسیار مهم، نبود رسانه آزاد و مستقل است که مردم را مطلع کند. چهار یا پنج کمپانی غولپیکر، صاحب تمام رسانهها هستند و نمیگذارند مردم از صداهای متفاوت آگاه شوند. «هربرت شیلر» استاد دانشگاه کالیفرنیا و یک دانشمند بسیار برجسته در کتاب
«Incorporate Power& media» میگوید؛ «کنترل رسانهها در آمریکا بیشتر از حد تصور است». یک پروفسور دیگر بهنام Ben Bakdikian که برنده جایزه بزرگ روزنامهنگـــــــــــاری «Pulitzer» است و قبلاً هم رئیس دپارتمان فوق لیسانس روزنامهنگاری دانشگاه «برکلی» بود در کتاب کلاسیک خودش
«The media monopoly» که بیش از ۱۰ بار تجدید چاپ شده، با اندوه فراوان درباره فقدان رسانه آزاد و مستقل در آمریکا صحبت میکند. مدتهای مدیدی برای اطلاع از وقایع دنیا و حتی آمریکا، از یک رادیوی قوی موج کوتاه استفاده میکردم. قسمت اعظم صاحبان روزنامهها یهودیها هستند و آنها نهایت استفاده را از کنترل رسانهها میبرند تا تجربهای که در آلمان داشتند، در آمریکا تکرار نشود.
ادامه دارد
نقد دموکراسی غرب
* دکتر امیرحسین فردوس/بخش اول