چهاردهه پیش وقتی پس از اخذ مدرک کارشناسی دررشته باستان شناسی وهنر از دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران ودریافت بورس تحصیلی از «بنیاد دولتی بورسهای» کشوریونان برای ادامه تحصیل عازم این سرزمین باستانی میشدم؛ گمان نمیبردم دودهه زندگی فکری وعلمی ام درکشوری رقم خواهد خورد که دوران کهولت تاریخی اش را بسرمی کند وزخمهای عمیقی از مهاجمان وقدرتها وهمسایگان و ناهمسایگان غربی وشمالی وشرقی برتن دارد وآتن، پایتخت – شهرالهه آتنا دیگرآتن سقراط وافلاطون وارسطو واریستوفان واوریپید واسخیل وفیدیاس وعصرطلایی پریکلس نیست.
تاریخ تاسیس کشورمستقل ودولت وجامعه نوین یونان به دوسده دردوره جدید نمیرسد لیکن درهمین دوسده کوتاه تاریخی یونانیان با اراده وعزمی ملی واستوار توانستهاند موقعیت خود را بعنوان یک ملت درپیکرجامعه جهانی تثیبت کنند.سدههایی که یونانیان و قومیتها وملیتهای دیگرشبه جزیره بالکان تحت حاکمیت سلطان سالاری عثمانی بودند درقاره غربی ازشهرهای رم وفلورانس وونیز ومیلان ایتالیا گرفته تا دیگرشهرهای اروپای غربی توفان عظیمی از تحولات تاریخی ومدنی ومعنوی به پا خاسته بود. کشتیهای اقیانوس پیما و
موج افکن مهاجران ومهاجمان ونظامیان دریاسالاروبازرگانان و آباء کلیسای تبشیری بویژه کلیسای مذهب کاتولیک رومی اعم ازاسپانیایی وپرتقالی وایتالیایی وهلندی وفرانسوی وبریتانیایی مجهّز به فناوری جدید وسلاحهای آتشناک قارهها وسرزمینهای بکر بسیاری را ازقاره بومیان سرخ پوست وآفریقای سیاه و
اقیانوسیهی بومیان گرفته تا سرزمینهای جنوب شرق آسیا را درنوردیده بودند وبخشهای مهمی را نیز به اشغال خود درآورده بودند.
حاکمان سلطان سالارعثمانی علی رغم آن که سدهها درمدیترانه شرقی ومنطقه بالکان حضورچشمگیرومسلط داشتند وسرزمینی که گهواره تاریخ واندیشه اروپا تلقی میشد درکف اقتدارشان بود ودرچند مایلی مرزهای غربی حاکمیت آنها زلزلههای عظیم وسنگین تحولات تاریخی ومدنی ومعنوی اتفاق میافتاد؛ گوشهای کروهوشهای خفته وخامشان نه تنها صدایی ازآن طوفانهای عظیم وتحولات بی سابقه وسرنوشت ساز تاریخی را نشنیدند که چشم تعصب وتبخترشان نیزهیچگاه به آنها مجال دیدن واقعیتها را نداد. کشتیهای نظامی وتجاری ومجهزبه سلاحهای آتشناک همسایگان غربی واروپائیان متجدد وقتی باردیگربه کرانههای شرقی دریای موج خیز وتوفانی مدیترانه لنگرافکندند طومارو بساط امپراطوری سلطان سالاری را درهم پیچیدند وبر چیدند که نه به مانند ایران عصر صفوی با دانشوری واندیشوری میانهای خوش داشت ونه ازابزارهای فکری ومعرفتی قوی که لازمه ردیابی ورصد هوشمندانه تحولات عظیم وبی سابقه مدنی ومعنوی بود که درقاره غربی دیواربه دیوارمرزهایش اتفاق میافتاد برخوردار بود و نه دستگاه گوارش ذهن بیابانی اش از ظرفیت وقدرت کافی در هضم هرآنچه درکامش ریخته میشد و فرومی بلعید بهرمند بود. منادیان اندیشهها وارزشهای جدید وبازرگانان دریاسالارمتجدد قاره غربی پیشتر نیز موفق شده بودند طومار نظام هزارساله فئودالها را درقاره خویش درهم پیچیده وبرچینند. درخاورمیانه نبوی نیز تا آنسوی خاوردورچنین کردند وپرچمهای جوامعی را که زیرسقف یک امت اعتقادی گردآمده بودند یکی از پی دیگری به زیرکشیدند ودرسراسرگیتی خط کش برکف گرفتند و دست به طرّاحی ومهندسی ومرزبندیهای سیاسی وتاریخی جدید زدند ومدیریت آنرا نیز درمسیرودرجهت تحقق منافع ومطامع استعماری خود راندند وکشاندند.
کشوریونان نوین نیزدردرون همین تحولات عظیم وبی سابقه تاریخی بار دیگرسراز امواج دریای اژه ومدیترانه برکشیده وزیرپرچم مسیحت ارتدکس و مواریث ومآثرعهد باستانش سعی کرده است هویت وملیت خود را دراروپا که هم به لحاظ جغرافیایی دردرون مرزهای قارهای آن قرارگرفته هم آن که بعنوان عضوی از اعضای اتحادیه اروپا بازخوانی وبازآفرینی و تعریف کند.
پایتخت- شهرآتن نیزبه لحاظ بافت معماری وفضای جامعه شهری ونحوه شهرسازی برغم ابنیه ومآثرباستانی ومعماری عصرکلاسیک ونوکلاسیک فراوانش شهریست نوبنیاد وبا هویّتی متجدد واروپایی ومحصوردرمیان کوه ودریا. دانشگاه نوبنیاد آتن دردامنه رشته کوه ایمیتوس در ناحیه ومنطقه شهری زوگرافوس قرار گرفته است.دانشکده فلسفه اش هم زیرسقف خود دهها رشته وعلوم تاریخی وانسانی وباستان شناختی وزبان شناختی وادبیات وقس علی هذا را جای داده است هم شماردانشجویانش نیزبیشتراز دانشکدههای دیگراست هم آنکه شان معنوی اش برای یونانیان ازدانشکدههای دیگرارجمندتر.به لحاظ اقلیمی استان آتیکی که پایتخت – شهرآتن درقلب آن قرارگرفته مدیترانهای وفوق العاده دلپذیرودرماههایی ازفصول بغایت دلگشا وجانبخش. بانوی رمان وادب میهن ما مرحومه سیمین دانشورچندسال پیش از بپاخاستن توفان انقلاب اسلامی که برای گذراندن تعطیلات نوروزی به همراه همشیره زاده شان به آتن آمده بودند خاطرهای از خود درحافظه ام به جای نهادند که تداعی و ذکرش خالی لطف نیست.
ماههای اسفند وفروردین دریونان رستاخیز عظیم طبیعت را چنان زنده وگرم میتوان احساس کرد وزیست که درهیچ ماه وفصل دیگر در جغرافیای رنگارنگ و سحرآمیز سرزمین یونان. در میدان سینداگما(پارلمان یا مجلس) آتن که درکنارایشان به اتفاق همشیره زاده شان آرام قدم میزدیم نسیم نرم وجانبخش دریای مدیترانه چنان نشاطی دم به دم درکاممان میریخت که ایشان لحظهای به هیجان آمدند و به من گفتند «مّلا» من هم اگردرزمان افلاطون درآتن متولد شده بودم افلاطون میشدم! ایشان مّلایی بنده را برصالح بودن مقدم میداشتند وهمیشه مّلایم خطاب میکردند. شاید هم سازگاری چندانی میان این دواسم نیافته بودند که تاوانش را بنده میبایست میپرداختم!
یونان سرزمین نغمهها وترانهها وضرباهنگ خوش شعر وآوازوموسیقی مردمیست.علی رغم جمعیت کم شمارش که درقیاس با کشورهای جمعیت خیزوپرجمعیت روزگارما که به یازده میلیون بیش نمیرسد، پرمایه وغنی از نغمهها وسرودها وترانهها وملودیهای خوش وگوش نوازموسیقی مردمیست. همانگونه که درضرباهنگ دهل ودف وضرب وتاروتنبور موسیقی ایرانی میتوان هم حرکت توام با درنگ وشتاب سپاهیان وشهسواران ایرانی هم حرکت نرم آهنگ آرام کاروانیان را درجغرافیای بازایران زمین شنید ودرذهن تداعی کرد؛ درضرباهنگ موسیقی یونان نیزمی توان هم صدای پیوسته امواج دریا هم صدای نسیم خوش مدیترانه را عمیقاً احساس کرد وزیست.
اگربا تراز دانش ودانایی دانشجویی بخواهیم درباره وسعت اطلاعات واندوختههای علمی یک دانشجوی فارغ التحصیل ازدانشگاه تهران دررشته کارشناسی باستان شناسی وهنر درآن زمان داوری کنیم به صراحت میگویم ازدانشگاه تهران با دستهای نسبتاً پری به دانشگاه آتن برای ادامه تحصیل رفته بودم. ازحضور ومشارکت درکلاسهای درس اسطوره شناسی شادروان مهرداد بهاراستادی که دررفتنم به یونان برای ادامه تحصیل بی دریغ ومشفقانه وپدرانه گام همت درمیدان نهاده بودند؛ بهرههای فراوان برده بودم؛ همچنین ازکلاسهای درس هنروهندوخاوردور زنده یاد سیمین دانشور،ازکلاسهای فارسی باستان مرحوم دکتررضایی و کلاسهای آموزش خط پهلوی سرخانم دکترژاله آموزگاروآقای دکترعلی اشرف صادقی و کلاسهای ادیان ومکاتب فلسفی هند آقای دکترداریوش شایگان وفرهنگ وتمدن اسلامی آقای دکترنصر وخرمنی از دانش ودانایی دیگرآموزگاران بنام رشتههای تاریخ وشعر وادب دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه تهران توشههای فراوان اندوخته ودرسهای بسیارآموخته بودم وبا زمینه ذهنی وبنیه فکری وعلمی قابل قبولی به یونان رفته بودم.دراین میان درآن سالهای منقلب وملتهب جوانی وروزگاردانشجویی، مرحوم دکترعلی شریعتی برایم جایگاه ویژه داشت. شعلههای ایمانی که با نبوغ سخنوری و دانش ودانشوری وآثارش درجانم افروخته بود درتمام سالهای تحصیل درخارج از میهن بدرقه را هم شد وجانم را گرما میبخشید.هربارکه زندگی وآثار این جان شعله ورونابغه سخنوری واندیشه خلاّق وذایقه هنرمندانه را درذهن مرورکرده ام مرگ زود هنگامش برایم سخت دلگیرکننده وملال آوربوده است.چه بسا اگرچهل وپنج سال دیگرفرصت زیستن مییافت شریعتی پیروسالخورده وآزموده وسرد وگرم روزگارچشیده شریعتی دیگری میبود.
استاد یونانی ام درهمان فصلهای نخست کاوشهای باستان شناختی که دعوت به همکاری شده بودم از اطلاعات وتجربیاتی میدانی که ازدانشگاه تهران اندوخته وآموخته بودم اظهارخرسندی میکرد.دوسال بعد بدلیل ساعات واوقات طولانی مطالعه، خستگی مفرط گریبان سلامتی ام را گرفت واز پایم افکند وبه حافظه ام آسیب سنگین رساند وادامه مطالعاتم را به مخاطره افکند. استاد راهنما ودوستان یونانی ام ازهیچ کمکی درنیروگرفتن دوباره قوای ذهنی وفکری وازسرگرفتن فعاّلیتهای علمی ام اعم ازآموزشی وپژوهشی دریغ نورزیدند ومشفقانه وبا گشاده رویی درخورتحسین وتقدیر عمل کردند.آن روزها وماهها وسالها هرچنین سخت وسنگین بسرشد امّا محصول برگرفته از خرمن آن رنجها نیزاندک نبوده است.
پس از اخذ درجه دکترا درسال۱۹۸۶میلادی از دانشکده فلسفه دانشگاه آتن تدریس زبان فارسی دررایزنی فرهنگی به یونانیان علاقمند به تاریخ وفرهنگ وزبان وادب فارسی برشانه بنده نهاده شد.سپس برای ادامه مطالعات رهسپار انگلستان شدم.درآخرین ماه اقامت درلندن که دوفصل بیش از اقامتم نگذشته بود که بدعوت دانشگاه تهران به میهن باز گشتم. البته به مانند اصحاب کهف درسرزمینی که سکهای دیگرضرب میزدند وتاریخ عصروعهدی دیگردرآوردگاه آزمونهای سخت وسنگین دیگر افتتاح شده بود. حسّ عجیبی درآن سالهای منقلب وملتهب ورزمآوری ودلیری وجنگاوری وبوتههای آزمون بزرگ وسرنوشت ساز مردم وملت ومیهن ما چنان جانم را تسخیرکرده بود وچنان نیرو وقوّت درکام روان ورفتارم میریخت که نه سختی راه ونه سنگینی مسئولیتی را که برشانه گرفته بودم با همه خستگی که ازسالهای زندگی درخارج از میهن برتن داشتم؛دل آزرده و مایوسم میکرد.
درسالهای نخست تدریس درگروه باستان شناسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گمان نمیبردم یک دهه سپسترروزها وسالهای دیگری پیش روست که میباید دربنیاد حکمت اسلامی صدرای شیرازی کنارآموزگاران پیروجوان فکروفلسفه ی کشور بسرشود. وقتی برای ریختن شالوده وافکندن طرح وبرنامه تدوین وتحریرتاریخ جامع فلسفه به دعوت ریاست محترم بنیاد حضرت آیت اله سید محمد خامنهای به همکاری دعوت شدم تصورنمی کردم دامنه همکاریها سرازورود باستان شناسان میهنی به بنیاد برخواهد کشید.نخستین سخنرانی این قلم که به دعوت ریاست محترم بنیاد درپژوهشکده حکمت برگزارشد استقبال گرم وحضورصمیمانه آموزگاران فلسفه کشوررا درپی داشت.درپایان سخنرانی ریاست محترم بنیاد ازبنده خواستند باستان شناسان با تجربه وصاحب اندیشه کشوربرای ارائه سخنرانی به بنیاد معرفی شوند که چنین نیز شد. شماری ازباستان شناسان کارآزموده درمیدان عمل وصاحب نظرازجمله آقایان دکترمحمدرحیم صراف،مهردادملکزاده،کامیارعبدی ودیگران شانه به شانه آموزگاران فلسفه سخنرانیهای را درمعرّفی تاریخ وفرهنگ و تمدن ایرانیان ودستآوردها وکشفیات
باستان شناسان ایرانی ارائه دادند که هم با حضورگرم و استقبال صمیمانه ریاست محترم بنیاد ومعلمان فلسفه و دیگر حاضران درسالن مواجه شد هم را ه را برای آشنایی وهمکاری وتبادل نظر میان اصحاب فکروفلسفه ودانش ودانایی باستان شناختی هموارترومسیررا نیز گشوده ترمی کرد.البته آنقدرکه اصحاب فلسفه سخنان ونظرات باستان شناسان را بادقت ومراقبت میشنیدند ومی فهمیدند ودنبال میکردند؛ باستان شناسان درفهم مباحث ونظرات ودستآوردهای فکری و فلسفی که اصحاب فلسفه درسخنرانیهایشان مطرح میکردند توفیق نداشتند وچه بسا نشستن وشنیدن مباحث انتزاعی و نظری وفلسفی برایشان ملال آورنیزبود.
تصورمی کنم تاحدی دلیلش روشن است.فلسفه حکمت گوش است وباستان شناسی بصیرت چشم.فلسفه با حکمت گوش سپردن گام برمی گیرد و
باستان شناسی با بصیرت چشم، ره میسپارد.فیلسوفان ژرف کاو با گوش وهوش وذهن وفکر وخردی تیزدرفهمیدن گرداوریها و دستآوردهای گوش وهوش وشنیدههای خود گام برمی گیرند وباستان شناسان با گردآوریها ودستآوردهای چشم خود وهرآنچه دیدهاند و یافتهاند ره میسپارند. بهر میزان، گوش فیلسوف برای شنیدن تیزتروفربهتر وآزموده تروهشیارتروحساس ترفهمش از شنیدههایش ژرفتروبنیادی تر. باستان شناسانی که بهرمند ازچشمی آزمودهتر وحساستر وتیزبین تربودهاند ؛ هم درگام برگرفتن وره سپردن درمیدان عمل وردیابی ورصد مآثر ومقابر ومحوطهها وکاویدن تلها وجراحی لایهها وکشف وگردآوری شواهد وقرائن باستان شناختی هم درداوری نایافتهها وبازآفرینی بودههای مفقود وبکف آوردن جرعهای ازباده معنا ازجامهای شکسته گذشته توفیق بیشترداشته وکامرواترنیزبوده اند.
با گوش میتوان نیوشای«لوگوس» و«ارخه» و مخاطب «ندای هستی» وکنه «وجودیت» چیزها شد اما نمیتوان کنه را دید «لن ترانی» ندیدن راهم باید شنید. کنه وجود را نمیتوان دید لیکن میتوان شنید که نمیتوان دید. درقرآن نیز شنیدن بردیدن مقدم آمده است.انسان وقتی کروکودن ازفضلیت شنیدن ندای «حق» میشود کوربینی نیز متعاقباً ازپی خواهد آمد و از سر خواهد رسید. میبیند بی آنکه بهرهای واقعی واصیل از دیدن خویش ببرد. بی آن که ازبصر ره به بصیرت ببرد ودربارگاه خرد باریابد.به تعبیرقرآن شریف:«صمّ بکم عمی فهم لا یعقلون».
دوره جدید از بصریترین ادوارتاریخ بشریست.تصادفی نیست که ابزارهای بسط قوه بصری وحس دیداری هم موفق شدهاند با تلسکوبهای ظریف وپیچیده وپیشرفته تامرزهای کیهان را ردیابی ورصد کنند هم با میکروسکوپهای ظریف توانستهاند اجزاء وآناتومی ذرّات ریزمادّه را بکاوند و به بینند وبیابند.سنگین وکروکودن شدن حس شنیداری انسان دردوره جدید وناتوانی اش درمخاطب قرارگرفتن وشنیدن «لوگوس» و«ندای هستی» بی سابقه است. هرآنچه درشبهای مهتابی شهود وعرفان واشراق «دوش» ودیشب حضور انسان درجهان با گوش میشنیدیم وبا گوش میدیدیم اینک در روزهای آتشناک وآتش افروزپرومتهای چون دیگرمجالی برای شنیدن نیست با بسط خیره کننده قوه بصری و ابزارهای تماشایی که دراختیارداریم خیره وجادوی دیدن شدهایم وحس دیداری وقوه باصره دیگر، قوای حسی را تسخیرکرده و ازهرسوی چنان همهمه وهیاهویی بپاکرده تاهیچ صدایی وندایی شنیده نشود وهیچ سمفونیای بگوش نرسد.
به بنیاد بازمی گردیم.به هرروی استنباط بنده این است که نگاه ورویکردغالب درنشستهای بنیاد حکمت اسلامی صدرای شیرازی درپژوهشکده که بسیارصمیمانه ودوستانه ومیهمان نوازانه نیز برگزار
میشود همچنان روایی وتاریخیست ودر این مسیرنیز گام برمی گیرد.تا ورود به آوردگاه مباحث انتقادی وتحلیلی وتبیینی وتفسیری مسیرهای پرپیچ وخم ودشواری که میباید درآن گام نهاده وره سپرده شود همچنان راه درازی پیش روست.
دریکی از نشستهای سالانه بنیاد تلاش شد فرصت مغتنم شمرده شود ومباحث به این سوی رانده وکشانده شود. محصول خرمن عظیمی ازمطالعات ومشاهدات دانش دیرین انسان شناسی وکاوشها وکشفیات اخیرباستان شناسان درقارههای مختلف ونظرات ورویکردهای این دانشهای نوبنیاد درباره انسان وروند تاریخی شدن وچگونگی افتتاح حضورتاریخی انسان درجهان ومناسبتشان با منظروحیانی که قرآن درباره انسان دربرابرما میگسترد درآن نشست به بحث وچالش کشانده شد.مباحث مفید، آموزنده وخوبی درآن شب ودرآن نشست مطرح شد لیکن بدلیل ضیق وقت متوقف شد و ناکام وعقیم ماند.ریاست محترم بنیاد که با دقت ومراقبت بحث را مدیریت میکردند به آن نشست بسنده نکردند وچند ما سپستردربنیاد ایران شناسی ازآقای دکترحامد وحدتی نسب که تخصصشان دوره پارینه سنگی ایران است دعوت به عمل آوردند تا درباره حضورانسان درایران درآن هزارههای دیرینه ودیرپا ودرازآهنگ سخن بگویند.سخنرانی ایشان دربنیاد ایرانی شناسی با استقبال گرم وصمیمانه مشارکت کنندگان که پرشمارنیزبودند همراه شد.ریاست محترم بنیاد بمانند همیشه درصف مقدم تا آخرین دقایق مباحث را با اشتیاق دنبال میکردند. برادامه و پیگیری نشستهای بعدی درهمین رابطه با محورّیت معرّفی دستآوردها وکشفیات باستان شناسان ایرانی درباره حضور دیرینه ترگروههای انسانی درهزارههای پارینه سنگی در ایران انگشت تاکید نهادند. انتصاب ایشان به ریاست بنیاد ایران شناسی برای بسیاری از باستان شناسان ومیراثیان کشورکه با اندیشهها ونظرات وتوجه ایشان به دانش باستان شناسی بطورکلی ودانش باستان شناسی درایران ومسئولیت خطیری که باستان شناسان ایرانی بطور اخص درمعرفی وصیانت از مواریث مدنی ومعنوی کشور برشانه گرفته اند؛ آشنایی نزدیک تروشناخت عمیق تردارند دلگرم کننده وامید بخش بود.مدیرمسئول وسردبیرمجله باستان پژوهی آقای شهرام زارع نیزطی یادداشتی کوتاه امّا مفید ومصوّردریکی ازصفحات آغازین مجله، خبرآنرا به اطلاع میراثیان وباستان شناسان میهن رساندند. درمیان خاطرات فراوان بجای مانده ازسالهای همکاری با بنیاد چند خاطره از سلسله ی آن نشستها وهمکاریها برایم برجستگی بیشترداشته و آموزنده نیزبوده است.خاطره نخست آنکه دریازدهمین و دوازدهمین همایش بزرگداشت حکیم صدرای شیرازی که اول وچهاردهم خردادماه ۱۳۸۷درشیراز برگزارمی شد بنده نیز مشارکت داشتم.
ادامه دارد
code