درباره علت یا علل عقبماندگی جوامع شرقی، نظریههای فراوانی پرداختهاند. مثلا برخی استعمار را عامل توسعهنیافتگی خاورمیانه و آفریقا دانستهاند. گروهی نیز فرهنگ عمومی را در جایگاه متهم اصلی نشاندهاند. از علل دیگر نیز نام بردهاند؛ اما مشکل بیشتر این نظریهها، آن است که معلول را علت دیدهاند و به جای «علت»، از نشانهها یا معلولها سخن گفتهاند. استعمار یا دخالت بیگانگان، علت میانی است، نه علت العلل و میدانیم که علت میانی، نسبت به علت پیش از خود، معلول است. به عبارت دیگر، اگر شما مثلا فرهنگ کشورتان را علت عقبماندگی آن بدانید، از شما میپرسند چرا فلان کشور این مشکل را ندارد. در پاسخ، شما مجبورید برای انحطاط فرهنگی کشور خود نیز دنبال علت باشید و به این سؤال پاسخ بدهید که چرا و چگونه فرهنگ ما منحط شد. اگر دخالت بیگانگان را علت بدانید، میپرسند: چرا آنها توانستند در امور داخلی ما دخالت کنند، اما ما نتوانستیم همین کار را با آنان بکنیم؟ پس این نیز معلول است، نه علت.
نظریهای که به نظر علمیتر میآید و آقای صادق زیباکلام در کتاب «ما چگونه ما شدیم» پشتوانههای تحقیقاتی آن را نشان داده است، ارتباط بارندگی با توسعهیافتگی است. باران، از چند جهت عامل توسعه است که مهمترین آن، جلوگیری از پراکندگی آبادیها و بیگانگی اجتماعات از یکدیگر است. چون باران، غیر از آنکه تولید ثروت میکند، فاصله میان روستاها و شهرها را نیز کمتر میکند(مانند نزدیکی شهرهای شمال ایران به یکدیگر) و این نزدیکی، نظامهای مردمیتری را در کشور به قدرت میرساند. در کتابهای تاریح اجتماعی ایران نوشتهاند: بزرگترین مشکلی که مغول برای تمدن ایران پدید آورد، تخریب سیستم آبرسانی منظم و فنی آبراهها در روستاها و شهرها بود. پس از آن، ایرانیان دیگر نتوانستند آب را به طور مساوی و منظم میان روستاها و شهرها تقسیم کنند.
بارندگی و باروری زمین، بر نیاز دولتها و حکومتها به مردم میافزاید. بر خلاف مناطق خشک و کمباران که در آن، آبادیها فقیر و پراکندهاند و ارتباطی نیرومند میان آنها نیست و مردم آنقدر ثروت و مکنت ندارند که حکومتها برای بقای خود، محتاج تعامل با آنان باشند؛ بر خلاف مردم مناطق آباد که هم دستشان به دهانشان میرسد و هم زمینه همکاری و تعامل میان آنها بیشتر است.
بنابراین در بخشهای کمآب جهان، زمینه برای شکلگیری حکومتهای غیر مردمی و زورگو هموارتر است و حکومتهای اینچنینی، همیشه مانع اصلی رشد و توسعه بودند. فاصله جغرافیایی میان اجتماعات بشری، غلبه بر یکیک آنها را آسان میکرد، و بدین ترتیب، یک گروه مسلح، در مدتی کوتاه میتوانست چندین منطقه را به زیر فرمان خود درآورد و سپس به کمک مردان مناطق تحت سلطهاش، بر بخشهای بیشتری سلطه یابد. غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، مغول و بسیاری دیگر از سلسلههای پادشاهی همینگونه به قدرت سراسری دست یافتند و این فرایند شکلگیری قدرت در ایران، تا تأسیس سلطنت قاجار ادامه یافت.
این نظریه که بر پژوهشهای دقیق دانشگاهی استوار است، ابعاد و اضلاع دیگری نیز دارد و البته نقدها و نقضهایی هم بر آن وارد کردهاند که در کتاب پیشگفته، بهتفصیل درباره آنها گفتوگو شده است(این کتاب از سال ۷۴ تا ۹۲ بیست بار چاپ و سه بار ویرایش شده است)
قصدم از این مقدمه بلند، این بود که بگویم: بیآبی، موجب پراکندگی اجتماعات و دور شدن انسانها از یکدیگر میشود و پراکندگی گروههای اجتماعی به شکلگیری حکومتهای خودسر کمک میکند و از درون این گونه حکومتها نیز جز عقبماندگی و توسعهنایافتگی و فلاکت بیرون نمیآید. پس هر چه انسانها و گروههای مردمی و اجتماعات بشری به یکدیگر نزدیکتر شوند، زمینه رشد و توسعه فراهمتر میشود و امکان شکلگیری حکومتهای فاسد، کمتر. از این منظر، باید اینترنت و شبکههای اجتماعی، بهویژه گروههای موبایلی و گفتوگوی ۲۴ ساعته مردم را با یکدیگر، در حد «باران» مغتنم و تمدنساز بشماریم؛ چون این وسایل و امکانات، مردم را بیش از پیش به یکدیگر نزدیک میکنند و زمینه گفتوگو و همدلی را میان طبقات مختلف اجتماعی، فراهمتر میسازند. اگر کمبود باران، فاصلههای جغرافیایی را میان شهرها و روستاها بیشتر میکند و از این رهگذر، بر رشد اجتماعی اثر منفی میگذارد و آن همه پیامدهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارد، امید است که افزایش ارتباطات مجازی و نزدیکتر شدن مردم به یکدیگر، اندکی از آن کمبود مهلک و فاصلههای خطرساز را جبران کند. هیچ کس هم منکر زیانهای جانبی این شبکهها و گردهماییهای مجازی نیست. مگر باران که نعمت خدا است و در لطافت طبعش خلاف نیست، سیل و ویرانی ندارد؟ باران مجازی نیز بیعیب و خسارت نیست؛ اما باران، باران است و موجب نزدیکی انسانها به یکدیگر.
آب باران، باغ صدرنگ آورد
ناودان، همسایه در جنگ آورد