مشاهده دقیق تاریخ تمدن بشری نشان میدهد که اوّلین شِکافها و ترکهای شک و تردید در هر دین و نحله مذهبی،آن شکل مییابد که منادیان آن دین و مبلّغانِ آن مذهب، ۲ اشتباه بزرگ مرتکب میشوند:
اوّل آنکه آنان که دوست میداشتند که مردمان، هنگام آغاز پیام دینی و دعوت به ایمان انقلابی بیندیشند و هرآنچه سنّتهای گذشته است نپذیرند و به دین جدید ایمان آورند؛ پس از دوران تثبیت آن دین، یا مذهب و نحله، از مردم و پیروان توقعی کاملاً متضاد دارند و آناینکه دیگر انقلابی نیندیشند و به تمام معنی سنتهای کنونی را گردن نهند و هرگز چون و چرائی نکنند و به شکل اخص این واقعیت تاریخی در دوران قرون وسطی به شدّت ملموس بوده است دوم اینکه مبلّغان دینی و سران مذهبی و به شکل اخص آنانکه مسئول امور مذهبی در کلیسای روم و اشکال مسلّط آن بودند، خود از حیث اخلاقی به آنچه طی قرنها میگفتند و تبلیغ میکردند، عمل نمیکردند. به شکل خوشبینانهتر، اغلب عمل نمیکردند.
در نگاه اول، شاید این موضوع، چندان درگستره موسیقی کلاسیک و آهنگسازی، عامل مهم و سرنوشتسازیبه چشم نیاید، لیکن دقیقاً بیشترین تأثیرات و جهت بخشیها از همین جا شروع میشد. سران کلیسا هماره خواهان دو چیز بودند:
ـ قدرت و ثروت و پیوند عمیق با کانونهای سلطنت و امپراطوری به عنوان تنها رقیب اقتدار و ثروت
ـ فرمانبری و اطاعت کامل پیروان و به همین منظور، توسعه مسیحیت و انقیاد و تأیید کامل ذهن مؤمنین هنرمند میتواند در اوج نبرد در میدان جنگ و یا حمله به شهر دست به آفرینش شاهکار بزند؛ مانند تجربه همینگوی نویسنده بزرگ در جنگ اول جهانی و آفرینش شاهکار بزرگِ بتهوون به نام کنسرتو پیانو شماره پنج بتهوون با نام امپراطور، که این اثر را بتهوون در اوجِ دوران تسریع ناشنوائی اش و در زمان حمله بزرگِ ناپلئون به اطریش، ساخته و آن را به حمایت از امپراطوری اطریش به نگارش آورد.
هنرمند حتی در قلبِ سیاه چالها و زندان میتواند آفرینش داشته باشد. مونتسکیو و افلاطون هر دو به عنوان بَرده به فروش رفتند و مسعود سعد نیز در سیاه چال زندان قصیده میسرود، اما هنرمند بدونِ آزادیِ ذهنی و با ترسیمِخطوط و محدودیت ها نمیتواند آفرینشگری کند. محدودیتهائی که به شکل وسیع در طیِ یک هزار سال حضورِ قطعی داشت.
۱) هنر آهنگسازی طی دورانی طولانی از سالهای سدههای میانه، به شکل مستقل و آزاد وجود نداشت و هنرمند، چه در مقام آهنگساز و کاپل مایستْرِ و چه نوازنده؛ یا تماماً در خدمت نهاد پاپ و نمازخانههای بزرگ جهان مسیحیت بود و یا به تدریج جذب خاندانهای اشراف و حکام میشدند.
۲) هنرمند آهنگساز میبایست در مناسبتهایِ خاص مانند اعیادِ دینی و هنگام ولادت و ازدواج امیرزادگان و بالاتر، قطع نظر از میزانِ شوق وحال و هوایِ متفاوتِ خود میبایست انجام وظیفه میکردند.
۳) چون تعاریف سطحی و دُگم فرمهای موسیقی در کلیسا و نزد بزرگان کلیسا از پیش مشخص بود، امکان کار خلاقانهای که مورد تأیید قرار گیرد و درک شود و حتی با واکنش تند اصحاب دین واقع نشود، بسیار ناممکن بود.
۴) وضعیت سخت و مشقتبار معیشت آهنگسازان و نوازندگان، حتی برترین آنان تا پایان قرن هفدهم، واقعیّتی همیشگی بود. موسیقیدانان طراز اول، حتی از نقاشان درجه دوم، درآمد و احترام کمتری داشتند. به ویژه اینکه هرچه به پایانِ قرون وسطی نزدیکتر شده و دوران رنسانس توسعه مییافت، نقاشان و پیکرتراشان، هم ارج و احترام مییافتند و درآمدهای به مراتب بیشتر.
درست هنگامیکه امپراطور شارلمانی خم میشد تا قلم مویِ نقاش محبوبش را که بر زمین افتاده بود، به دستش بدهد(اهمیّت این کار در آن مقطع تاریخی و جایگاهِ امپراطور نزد جامعه و عُرف، بسیار زیاد بود) و نقاش در چنین جایگاهی بود، آهنگسازان بزرگ و کوچک و نوازندگان در بهترین حالت، بدترین شرایط را داشتند. حتی هنگامیکه شاهزاده، امیر و یا حاکمی، آهنگساز را در کنف حمایت میگرفت. اغلب اتاق محقّری برای سکونت او و خانوادهاش نزدیک اصطبل به وی داده میشد. و این بتهوون بود که به شکل بینظیر و شایسته، امپراطوران و امیران را به هیچ گرفت، و هنرش را بر سریر سلطنت نشاند…
code