اولین مرحله اصلاحات ارضی با این هدف صورت گرفت که زمینه را برای تبدیل نظام اقتصادی کشور از فئودالیسم به سرمایهداری نوین فراهم کند. و چون گمان میرفت که دگرگونی مورد نظر صرفاً با اجرای برنامه «تقسیم اراضی» پدید خواهد آمد، لذا مراحل اجرایی آن نیز بسرعت پیش رفت. ولی بزودی معلوم شد که کشاورزان بعد از خریدن زمینها و یا دریافت وام از دولت برای خرید سهام اراضی مزروعی در شرکتهای تعاونی روستایی، هرگز نتوانستهاند روی پای خود بایستند و عموماً به صورت افرادی متکی به دولت در زمینه ماشین آلات کشاورزی، سموم دفع آفات، و کمکهای فنی درآمدهاند.
این گروه از کشاورزان، قبل از اجرای برنامه اصلاحات ارضی در سلک رعایای مالکین بزرگ جا داشتند و میبایست قسمت اعظم ثمرة فعالیتهای خود را تسلیم مالک کنند. ولی همانها بعد از اصلاحات ارضی به صورت بردگان یک سیستم بوروکراسی پیچیده دولتی در آمدند که گردانندگان چنین سیستمی از کمترین توانایی برای تدوین برنامههای موثر در جهت بهبود وضع معیشت کشاورزان برخوردار نبودند.
آنچه بیش از همه به مشکلات چنین کشاورزانی میافزود، بیسوادی و ناآگاهی آنان بود، که باعث میشد اکثرشان از یک طرف به خاطر وابستگی همه جانبه به دولت احساس عدم استقلال کنند، و از طرف دیگر در مواجهه با تشکیلات بوروکراسی دولتی همه چیز را با نظر سوءظن بنگرند. و خلاصه اینکه، چون رژیم شاه قبل از آموزش روستاییان و افزایش سطح آگاهی آنان دست به اصلاحات زد، برنامههایش جز شکست نتیجه دیگری به بار نیاورد.
روشهای جدید کشاورزی ایجاب میکند که تکنیکهای تخصصی در همه زمینهها، منجمله، ماشین آلات، کود شیمیایی، سموم دفع آفات، دامداری، و… مورد استفاده قرار گیرد. ولی اصلاحات ارضی در ایران به گونهای انجام گرفت که به هیچیک از این موارد توجهی نشد.از یک سو تکنیسینهای کار آزموده رغبتی به خدمت در روستاها نداشتند و عموماً ترجیح میدادند برای کسب درآمد بیشتر در صنایع شهری به کار مشغول شوند؛ و از سوی دیگر دولت نیز نه علاقه داشت و نه میتوانست طبقه جدید کشاورزان زمیندار را برای بهرهگیری از تکنیکهای جدید زراعت آموزش دهد. نتیجه اینکه، علیرغم کمکهایی که کشاورزان از طریق شرکتهای تعاونی روستایی دریافت میداشتند، میزان تولیدات کشاورزی ایران بسرعت سیر نزولی پیمود. و این امر بجز فقدان اطلاعات جدید در امور زراعی، ناشی از تکهتکه کردن زمینها هم بود، که روی هم رفته باعث شد اراضی وسیع به صورت واحدهای کوچک «غیر قابل استفاده» درآید.
نتیجه اصلاحات ارضی شاه بدانجا کشید که در اواسط دهه ۱۹۷۰ ایران از یک کشور خودکفا در محصولات کشاورزی به صورت وارد کننده مواد غذایی درآمد. و همراه با آن، به خاطر راکد ماندن کارهای روستایی، کشاورزان بسرعت جذب مجتمعهای صنعتی و کارخانجاتی شدند که هر روز در اطراف شهرهای بزرگ مثل قارچ از زمین سر در میآوردند.
ظاهر قضیه نیز این طور نشان میداد که چون دولت ایران امید خود را به سودآوری تولیدات کشاورزی بکلی از دست داده است، لذا آیندهای برای کشور جز از طریق روآوردن به صنعت و تجارت متصور نخواهد بود.
با آغاز برنامههای اصلاحات ارضی، ابتدا هزاران هزار کارگر روستایی- که برخلاف کشاورزان امکان خرید یا دستیابی به سهام اراضی مزروعی را نداشتند- سیل آسا در جستجوی شغل روانه شهرها شدند. و پس از چندی به دنبال آنها کشاورزان نیز که میدیدند شرایط زندگیشان بعد از زمیندار شدن بهبود نیافته رو به شهرها آوردند تا حداقل بتوانند ضمن فراهم کردن وضعیت مطلوبتری برای تحصیل کودکانشان، خود نیز از امکانات رفاهی شهری مثل سینما، تلویزیون، رستوران، پارک، و فروشگاههای بزرگ، بهرهمند شوند.
هجوم روستاییان باعث گسترش ی متعدد در حاشیه شهرها شد. و انبوه کارگرانی که در این مناطق «فاقد کلیه امکانات» سکنی گزیدند بقدری ناراحت و بیتاب بودند که وقتی جرقة انقلاب درخشید همه با هم به امواج انقلاب پیوستند.
مالکین عمده سابق قسمت اعظم پولهایی را که در جریان اصلاحات ارضی به عنوان غرامت تقسیم املاکشان بدست آوردند، در امور صنعتی و یا بانکداری سرمایهگذاری کردند. ولی در همان حال، فرزندان بازاریها اکثرا ترجیح دادند پولهای خود را در امور تجارتی سودآورتر مثل واردات مواد غذایی، اجناس لوکس، وسایل برقی خانگی و لوازم یدکی صنایع مختلف بکار اندازند. در این میان البته سرمایهدارانی هم بودند که یا به تولید پوشاک و کالاهای مصرفی رو آوردند، یا پولهای خود را صرف تأسیس سوپرمارکت، هتل، رستوران، کاباره، بوتیک، باشگاههای ویژه سرگرمی و ورزشهای لوکس کردند، و یا کلاً به اموری مثل خرید و فروش زمین یا ساختمانسازی پرداختند.
اعضای خانواده سلطنتی در اکثر امور تجارتی و صنعتی شریک بودند، و به جز چند مورد استثنایی، به گونهای در سرمایهگذاریها دخالت داشتند که سودهای عمده منحصراً به جیب آنها یا طبقات سطح بالای جامعه سرازیر میشد.البته خانواده سلطنتی در عین حال نیز به صورتی عمل میکرد که فواید بسیار برای رونق کار اغلب امور تجارتی و صنعتی به همراه می آورد.
مثلاً وابستگان شاه بهترین خریدار مواد غذایی وارداتی گرانقیمت بودند، در کابارهها مثل آب پول خرج میکردند، و خانههایشان را از لوکسترین کالاهای خارجی میانباشتند.
این گروه از کشاورزان، قبل از اجرای برنامه اصلاحات ارضی در سلک رعایای مالکین بزرگ جا داشتند و میبایست قسمت اعظم ثمرة فعالیتهای خود را تسلیم مالک کنند. ولی همانها بعد از اصلاحات ارضی به صورت بردگان یک سیستم بوروکراسی پیچیده دولتی در آمدند که گردانندگان چنین سیستمی از کمترین توانایی برای تدوین برنامههای موثر در جهت بهبود وضع معیشت کشاورزان برخوردار نبودند.
آنچه بیش از همه به مشکلات چنین کشاورزانی میافزود، بیسوادی و ناآگاهی آنان بود، که باعث میشد اکثرشان از یک طرف به خاطر وابستگی همه جانبه به دولت احساس عدم استقلال کنند، و از طرف دیگر در مواجهه با تشکیلات بوروکراسی دولتی همه چیز را با نظر سوءظن بنگرند. و خلاصه اینکه، چون رژیم شاه قبل از آموزش روستاییان و افزایش سطح آگاهی آنان دست به اصلاحات زد، برنامههایش جز شکست نتیجه دیگری به بار نیاورد.
روشهای جدید کشاورزی ایجاب میکند که تکنیکهای تخصصی در همه زمینهها، منجمله، ماشین آلات، کود شیمیایی، سموم دفع آفات، دامداری، و… مورد استفاده قرار گیرد. ولی اصلاحات ارضی در ایران به گونهای انجام گرفت که به هیچیک از این موارد توجهی نشد.از یک سو تکنیسینهای کار آزموده رغبتی به خدمت در روستاها نداشتند و عموماً ترجیح میدادند برای کسب درآمد بیشتر در صنایع شهری به کار مشغول شوند؛ و از سوی دیگر دولت نیز نه علاقه داشت و نه میتوانست طبقه جدید کشاورزان زمیندار را برای بهرهگیری از تکنیکهای جدید زراعت آموزش دهد. نتیجه اینکه، علیرغم کمکهایی که کشاورزان از طریق شرکتهای تعاونی روستایی دریافت میداشتند، میزان تولیدات کشاورزی ایران بسرعت سیر نزولی پیمود. و این امر بجز فقدان اطلاعات جدید در امور زراعی، ناشی از تکهتکه کردن زمینها هم بود، که روی هم رفته باعث شد اراضی وسیع به صورت واحدهای کوچک «غیر قابل استفاده» درآید.
نتیجه اصلاحات ارضی شاه بدانجا کشید که در اواسط دهه ۱۹۷۰ ایران از یک کشور خودکفا در محصولات کشاورزی به صورت وارد کننده مواد غذایی درآمد. و همراه با آن، به خاطر راکد ماندن کارهای روستایی، کشاورزان بسرعت جذب مجتمعهای صنعتی و کارخانجاتی شدند که هر روز در اطراف شهرهای بزرگ مثل قارچ از زمین سر در میآوردند.
ظاهر قضیه نیز این طور نشان میداد که چون دولت ایران امید خود را به سودآوری تولیدات کشاورزی بکلی از دست داده است، لذا آیندهای برای کشور جز از طریق روآوردن به صنعت و تجارت متصور نخواهد بود.
با آغاز برنامههای اصلاحات ارضی، ابتدا هزاران هزار کارگر روستایی- که برخلاف کشاورزان امکان خرید یا دستیابی به سهام اراضی مزروعی را نداشتند- سیل آسا در جستجوی شغل روانه شهرها شدند. و پس از چندی به دنبال آنها کشاورزان نیز که میدیدند شرایط زندگیشان بعد از زمیندار شدن بهبود نیافته رو به شهرها آوردند تا حداقل بتوانند ضمن فراهم کردن وضعیت مطلوبتری برای تحصیل کودکانشان، خود نیز از امکانات رفاهی شهری مثل سینما، تلویزیون، رستوران، پارک، و فروشگاههای بزرگ، بهرهمند شوند.
هجوم روستاییان باعث گسترش ی متعدد در حاشیه شهرها شد. و انبوه کارگرانی که در این مناطق «فاقد کلیه امکانات» سکنی گزیدند بقدری ناراحت و بیتاب بودند که وقتی جرقة انقلاب درخشید همه با هم به امواج انقلاب پیوستند.
مالکین عمده سابق قسمت اعظم پولهایی را که در جریان اصلاحات ارضی به عنوان غرامت تقسیم املاکشان بدست آوردند، در امور صنعتی و یا بانکداری سرمایهگذاری کردند. ولی در همان حال، فرزندان بازاریها اکثرا ترجیح دادند پولهای خود را در امور تجارتی سودآورتر مثل واردات مواد غذایی، اجناس لوکس، وسایل برقی خانگی و لوازم یدکی صنایع مختلف بکار اندازند. در این میان البته سرمایهدارانی هم بودند که یا به تولید پوشاک و کالاهای مصرفی رو آوردند، یا پولهای خود را صرف تأسیس سوپرمارکت، هتل، رستوران، کاباره، بوتیک، باشگاههای ویژه سرگرمی و ورزشهای لوکس کردند، و یا کلاً به اموری مثل خرید و فروش زمین یا ساختمانسازی پرداختند.
اعضای خانواده سلطنتی در اکثر امور تجارتی و صنعتی شریک بودند، و به جز چند مورد استثنایی، به گونهای در سرمایهگذاریها دخالت داشتند که سودهای عمده منحصراً به جیب آنها یا طبقات سطح بالای جامعه سرازیر میشد.البته خانواده سلطنتی در عین حال نیز به صورتی عمل میکرد که فواید بسیار برای رونق کار اغلب امور تجارتی و صنعتی به همراه می آورد.
مثلاً وابستگان شاه بهترین خریدار مواد غذایی وارداتی گرانقیمت بودند، در کابارهها مثل آب پول خرج میکردند، و خانههایشان را از لوکسترین کالاهای خارجی میانباشتند.
code