آیینه/دکتر ملک‌زاده؛ تأملات تاریخی یک مبارز زاده ـ۶
آقایان آزادند ‌که…
دکتر‌کاظم حسینیان
 

عین‌الدوله سبکسرانه قسمت آخر پیشنهاد آقایان[‌سران‌نهضت‌] را پذیرفت. او خیال می‌کرد که با رفتن آن عده از تهران کار به نفع او خاتمه خواهد یافت و حریف را از میدان به در خواهد کرد و در نتیجه دستخطی از طرف شاه به این مضمون صادر و به رؤسای نهضت ابلاغ شد: آقایان آزادند که به هر کجا که می‌خواهند بروند.
سران نهضت پس از دریافت دستخط شاه برای بیرون رفتن از تهران شرایط ذیل را تقدیم داشتند و در آخر آن تذکر دادند که در صورتی که تقاضاهای آن‌ها پذیرفته شود، فوراً حرکت خواهند کرد.
اول، کسانی که در انقلابات چند روزه شرکت داشته‌اند و در واقعة اخیر سهیم بوده‌اند و در مسجد جامع اجتماع نموده بودند، آزاد و مصون از تعقیب و تعرض دولت باشند. (عین‌الدوله این شرط را پذیرفت، ولی به آن عمل نکرد)
دویم، هر کس و از هر طبقه‌ای از مردم که بخواهند به اتفاق آقایان تهران را ترک کنند و به خارج بروند، دولت مانع حرکت آن‌ها نشود. (عین‌الدوله این شرط را نپذیرفت)
سیم، پسرهای ملک‌المتکلمین که در حبس بودند، آزاد شوند (عین‌الدوله این شرط را پذیرفت و حکم آزادی فرزندان ملک‌المتکلمین را صادر کرد و به نظمیه فرستاد و دستور داد که آنان را به آقایان تحویل بدهند)
نورالدین خان سرهنگ توپخانه که هنوز زنده است، از طرف عین‌الدوله مأمور شد فرزندان ملک‌المتکلمین را از زندان مستخلص نموده و تسلیم سران نهضت نماید.
پس از ابلاغ حکم آزادی پسران ملک‌المتکلمین، سیدمحمد علی تهرانی ـ که یکی از آزادیخواهان پرشور بود و او را صدیف‌مشروطه می‌نامیدند ـ با جمعی از ملیون به نظمیه رفتند و با شور و شعف محبوسین را در آغوش گرفته، به اتفاق سرهنگ نور‌الدین خان به خانه بهبهانی ـ که مرکز تجمع ملیون بود ـ بردند و آن‌ها را در میان فریادهای شادی به پدرشان سپردند.انقلاب چند روزه با این که به کشته شدن و مجروح گشتن جمع زیادی پایان یافت، منافع بسیاری برای به دست آمدن مشروطیت داشت که ما بعضی از آن‌ها را به طور اختصار در اینجا ذکر می‌کنیم:
اول ـ در این انقلاب اخیر، عده زیادی از کلیه طبقات مردم شرکت کردند و در حقیقت انقلاب صورت ملی و عمومی به خود گرفت.
دویم ـ تا آن زمان صحبت از مشروطه و مجلس منتخبین ملت در میان عوام نبود و فقط گفتگو از عدالتخانه می‌شد، ولی در تحت تأثیر این انقلاب، خواستگاری مشروطه عمومیت پیدا کرد و در کوچه و بازار صحبت از «مشروطه» می‌شد و از منافع آن سخن می‌گفتند.
سیم ـ از خونریزی آزادیخواهان مطمئن شدند که دیگر سازشی که منافع ملی و عمومی در بر نداشته باشد، میان روحانیون و دولت پیش نخواهد آمد.
چهارم ـ کسانی که از بهبهانی نگران بودند و بعضی نسبت‌های بی‌اساس به او می‌دادند، یقین کردند که این مرد شجاع و قوی‌القلب در راهی که وارد شد، ثابت و پایدار است و هیچ وقت روح قوی او دستخوش تزلزل و اضطراب نخواهد شد.
پنجم ـ حاجی شیخ‌ فضل‌الله که از روحانیون متنفذ و طرفدار عین‌الدوله بود و به طوری که نوشتیم در پیش آمد تحصن حضرت عبدالعظیم شرکت نکرد، در این انقلاب اخیر چنان تحت تأثیر افکار عمومی و خشم جامعه قرار گرفت که با وجود ممانعت عین‌الدوله، با سران نهضت هم قدم شد و راه مهاجرت را پیش گرفت.
ششم ـ مهمتر از آنچه در بالا نوشتیم آن بود که رهبران آزادیخواهان استنباط کردند که ملت ایران را می‌توان به طرف یک انقلاب دامنه‌دار که به تغییرات و تحولات اساسی منتهی شود، سوق داد.
هفتم ـ تا آن زمان ملت ایران خون ندیده بود و از جنگ و ستیز گریزان و وحشت داشت، ولی زد و خورد و انقلاب اخیر آن پرده را پاره کرد و یک روح استقامت و فداکاری در مردم به وجود آورد.
مذاکره محرمانه عین‌الدوله با شاه
معتمد خاقان که از محارم مظفر‌الدین شاه بود، نقل می‌کند: در همان روزی که واقعه مسجد جامع پیش آمد و صدها نفر کشته و مجروح شدند، پاسی از شب گذشته عین‌الدوله برای ملاقات شاه به عمارت گلستان آمد و به امر او، تمام پیش‌خدمت‌ها و خدمه را از اطراف شاه دور کردند. من به واسطه علاقه‌ای که به اوضاع داشتم، در اطاق کوچک جنب خوابگاه شاه خودم را مخفی کردم و با کمال مراقبت به آنچه میان شاه و وزیر می‌گذشت و حرفهایی که می‌گفتند، گوش می‌دادم. شاه به طور اختصار می‌دانست که اغتشاشی در شهر روی داده است، ولی از چگونگی امر کمترین اطلاعی نداشت. عین‌الدوله با کمال بی‌پروایی گفت: مطلب مهمی نیست، فقط یک عده از مفسده جویان را می‌خواستم دستگیر و از شهر تبعید کنم و آن‌ها از ترس به مسجد جامع پناهنده شده‌اند و جمعی از ملاها هم ـ که طرفدار میرزاعلی اصغرخان اتابک هستند و با پول او این اغتشاش‌ها را برپا می‌کنند ـ با آن‌ها هم‌دست شده‌اند و سر و صدایی برپا کرده‌اند برای حفظ امنیت دستور دادم یک عده افراد نظامی مراقب اوضاع باشند.
بعد اضافه کرد برای این که مفسده‌جویان که مقصودی جز هرج و مرج ندارند و می‌خواهند دین و آیین ما را از بین ببرند و «حکومت جمهوری» در کشور اسلامی برپا کنند تنبیه شوند، تصمیم گرفته‌ام که آن‌ها را متفرق کنم تا به هر کجا که می‌خواهند بروند و یقین دارم که با رفتن آن‌ها از تهران مردم راحت شده و به کسب و کار خود مشغول خواهند شد و دعاگوی وجود مبارک اعلیحضرت همایون خواهند بود!
مظفرالدین شاه که مریض بود و حوصله حرف زدن زیاد را نداشت و از حقیقت اوضاع هم بی‌خبر بود، جواب داد کاری بکنید که به مردم صدمه وارد نشود. عین‌الدوله این جواب شاه را در حکم اجازه دانست و کرد آنچه را صفحات تاریخ شاهد و گواه است.
مهاجرت
بعضی از مورخین و مشروطه‌خواهان تحصن حضرت عبدالعظیم را مهاجرت صغیر و مهاجرت به قم را مهاجرت کبیر نوشته‌اند.در روز چهارشنبه ۲۴ جمادی‌الاول، رهبران نهضت مرکب از علما و سران احرار و جمعی از معاریف و تجار و کسبه و عدة زیادی از طلاب علوم دینیه، سواره و پیاده رهسپار حضرت عبدالعظیم شدند و پس از یکشب توقف، راه قم را پیش گرفتند.عدة مهاجرینی که در حضرت عبدالعظیم جمع شدند، مورخین هزار نفر می‌نویسند ولی جمع کثیری در راه میان حضرت عبدالعظیم و قم به آنها پیوستند و عدد مهاجرین روز به روز افزونی یافت.
نیکلامانوسکی ـ که یکی از مستشرفین روسی است و تاریخ مشروطیت ایران را به‌زبان روسی نگاشته ـ چنین می‌نویسد:من از عراق به تهران می‌رفتم. در حسن‌آباد راه قم، به سیل مهاجرین که تهران را ترک کرده بودند برخوردم. عدة آنها به حدی زیاد بود که جمعی در زیر درختها سکنی کرده بودند. حس کنجکاوی مرا بر آن داشت که با چند نفر از رؤسای آنها ملاقات کنم.
از جمله کسانی‌که نامشان را در کمیته اجتماعیون عامیون قفقاز شنیده بودم و طالب ملاقاتشان بودم، یکی ملک‌المتکلمین و دیگری سیدجمال‌الدین واعظ بود. از حسن اتفاق آن دو نفر در یکی از بالاخانهای مجاور کاروانسرا منزل کرده بودند. من به ملاقات آنها رفتم و پس از احوال‌پرسی که معمول میان ایرانیان است، از سیدجمال‌الدین پرسیدم: آیا اطمینان دارید به این کاری که دست زده‌اید، بتوانید با موفقیت به پایان برسانید؟ به من جواب داد: این همان راهی است که پیغمبر ما پیش گرفت و بالاخره کامیاب شد.
از ملک المتکلمین پرسیدم: در مملکت شما که بیش از صدیکم مردم سواد ندارند و از اوضاع دنیا بی‌خبرند و از افکار نوین کمترین اطلاعی ندارند و تا حال هم یک حزب ملی در ایران نبوده که مردم را برای یک تحولی آماده کند، تصور می‌کنید که بشود به این مردم آزادی داد و تقدیرات مملکت را به دست آنها سپرد؟ ملک‌المتکلمین با همان لطف بیانی که مخصوص به خودش بود، به من جواب داد: آزادی بزرگترین موهبتی است که خداوند، رایگان [و] بدون قید و شرط به بندگانش عطا فرموده است و او مقید به قید و شرطی نکرده است و روزی که آدم را خلق کرد، او را مجهز به قدرت عقل و آزادی نمود و به وسیلة همین دو نیروی خداداد بود که بشر به این پایه از ترقی نائل شده است و چون بشر اولیه علم نداشت و به آنچه را که امروز تمدن می‌نامند آشنا نبود، خداوند او را از آزادی محروم نکرد و در زیر زنجیر و غل نگاهش نداشت، تا سواد و تمدن پیدا کند آن وقت آزادی به او بدهد.
سپس آن شخص روسی چنین می‌نویسد: بیانات حکیمانة ملک‌المتکلمین تحولی در افکار من به وجود آورد و تنبیهی بود که مرا از خواب غفلت بیدار کرد و از آن زمان بدون قید و شرط طرفدار آزادی مطلق شده‌ام.
با ورود مهاجرین به علی‌آباد راه قم، از تهران خبر رسید که عین‌الدوله عده‌ای سوار و سرباز مامور کرده است که خود را به مهاجرین برسانند و همگی را دستگیر کنند و به نقاط دور دست بفرستند.
این خبر که هنوز صحت آن مسلم نیست، اضطراب زیادی میان مهاجرین به وجود آورد و با عجله بدون آنکه در علی‌آباد رفع خستگی بکنند، راه قم را پیش گرفتند و خود را به قم رسانیدند و در کنف دختر امام متحصن شدند.

code

نسخه مناسب چاپ