واکاوی مطبوعات زرد، کتاب‌های بازاری و ادبیات عامه‌فهم
باغ کاغذی رؤیاها!
بخش دوم و پایانی
 

بالی که ادبیات بازاری به خواننده می‌دهد، مانند همان بال دست‌ساز فرشته‌ای است که زمستان سال پیش کودکی آن را خریده بود و از پنجره اتاقش خواست به آسمان بپرد؛ و شانس آورد که زیر پنجره‌اش یک تخت فنری کهنه بود و افتاد رویش و تنها پایش شکست.

قدیم‌ها مادربزرگی داشتیم که ننه‌جان صدایش می‌کردیم و هر شب برایمان قصه می‌گفت تا خوابمان ببرد. گاه هم که قصه کم می‌آورد، چیزهایی سرهم می‌کرد که برایمان سوال‌انگیز می‌شد و ننه از پرسش‌های ما کلافه می‌شد، از این‌رو می‌گفت بقیه‌اش بماند برای فرداشب؛ و چون فرداشب، سررشته قصه را از دست می‌داد، از چیزهایی و آدم‌های ناآشنایی می‌گفت که هیچ بستگی‌ای با قصه شب پیش نداشت و اعتراض ما را بر می‌انگیخت و ننه‌جان به ناچار می‌گفت: آدم‌های قصه دیشب، همه مُردند!‏

چندی پیش که گزارشی در باره جانوران موذی می‌نوشتم، می‌‌پنداشتم تنها تهران رت(گونه‌‍‍‌ای موش آزارنده شهری) دارد، اما پی بردم که رت‌‍‌ها همه جای جهان هستند، حتی در پاریس و نیویورک مدرن! مجلات و روزنامه‌ها و ادبیات بازاری نیز ویژه کشور ما نیست و در همه کشورهای جهان وجود دارد البته با یک تفاوت کوچک؛ و آن تنوع در تم و سوژه است و برعکس این‌جا که تنها با داستان‌های صرفا عشقی پرسوز وگداز و اشگ‌آور مواجه‌ایم، در آن‌‎جا گزینه انتخاب گسترده است و از «هری‌پاتر» تا «استخوان‌های دوست‌داشتنی» را شامل می‌شود. و نیز در همه جهان، معمولا افراد نخبه و بالنده اندک‌اند و پسندشان نیز آثار تخصصی است و خواهان کتاب‌های وزین و دارای ارزش علمی و هنری و ادبی هستند.

گروه دیگر نیز که درصدشان کمی بیشتر از نخبگان است، در همه زمینه‌‍‌ها پی‌گیرِ آثار جدی هستند و مثلا موزیک‌دوستان، موسیقی جدی را خواهانند. اما گروه سومی نیز هستند(نیمی از جمعیت) که آثار خواندنی و دیداری و شنیداری پیش پا افتاده را می‌پسندند. اما فرهنگ عوام یا عوام‌زدگی فرهنگ -که حیطه کُنشش تنها ادبیات بازاری و مجلات زرد نیست- زمانی بازدارنده است که هدایت بخشی از جامعه را نیز به دست بگیرد. ‏

آسیب‌شناسی نویسندگان ادبیات زرد

یک گوش از سه‌گوش ادبیات عامه‌فهم، خوانندگان آن‌ها هستند. رویاخوشی در این خوانندگان، خویی آفریده است تا واقعیت‌گریز شوند و تابِ برخورد با دندانه‌های بُرندهِ زندگی را نداشته باشند و همین رویادوستی را به فرزندان خود نیز انتقال دهند تا شوریْ عمل‌کردن، جای خردورزی را بگیرد و تصمیمات‌شان، پایه‌ای مگر احساسات‎گری نداشته باشد.‏

‏ آسیب‌شناسی رمان‌نویسان و نویسندگان ادبیات زرد این است که با همه محبوب‌بودن، نزد خوانندگان خود، داستانگو نیستند و از چیزهایی می‌گویند که مانند قصه‌های ننه‌جان، بستگی‌ای با واقعیت تلخ ندارد. ننه‌جان هم سواد درست و حسابی نداشت و نمی‌توانست قصه‌های نو بخواند و تعریف کند تا مجبور نباشد چیزهایی به هم ببافد که پاسخی منطقی برایش نداشته باشد.

به گفته حبیب رجبی ـ کارشناس ارشد ادبیات، کارخانه رمان‌های عامه‌پسند و فیلم‌های رمانتیک و پاورقی‌های مجلات زرد، دائم در حال عوام‌سازی هستند؛ اما کار به همین‌جا ختم نمی‌شود و تولیدات دیگر این‌ها، لمپن‌‌گری است که به آسانی، قابلیت دستاویز قرارگرفتن، تبدیل به نردبان و یا داس شدن را دارایند.‏

رجبی می‌افزاید: ادبیات عوام‌گرا پدیدآورنده لمپنیزم نیست، اما تشدیدکننده آن است. همان‌گونه که این‌گونه ادبیات، پدیدآورنده عوام نیست، بلکه ارضاکننده نیازهای عوام است. این رسانه‌ها و ادبیات در جامعه‌ای ریشه نمی‌دواند، مگر این که آن جامعه، نیازمند این لذت یا سرگرمی باشد. همان‌گونه که فالگیران از میان مردمی بر می‌خیزند که با زیرکی دریافته‌اند آن مردمان وحشت‌زده از آینده تاریک، نیاز به شنیدن دروغ در باره آینده تابناکی دارند که در انتظار آنان است.‏

رجبی در ادامه سخنانش می‌گوید: ادبیات بازاری و یا مجلات زرد در شکل‌دهی سلیقه خوانند‌گان خود استادانه عمل می‌کند و در نهایت به تثبیت و یا دگمیت این سلیقه می‌انجامد؛ تا همه گرایش‌های خواننده، پیش‌پا افتاده باشد (مانند پیروی از الگوی پوشش فلان ستاره سینما.) و همیشه از راه‌هایی برود که دیگران رفته‌اند و به گونه‌ای بیندیشد که به آنان دیکته می‌شود، و از پنجره‌ای نگاه کند که تنگ و خفه است و پولش را برای کتاب‌هایی هزینه کند که به وی لذت سرریز، احساسات رقیق و ماجرای تکراری عشقی هدیه می‌دهد؛ تا نه خود تغییر کند و نه چیزی را تغییر بدهد.

ویژگی‌های سایه‌دار

ویژگی‌های رمان‌های عامه‌پسند نزدیک به هم است. آن‌‎ها سایه یکدگرند و در هم می‌تنند و به تکرار می‌نشینند. در کیمیاگر تفهیم می‌شود که هرچه بخواهی به دست خواهی آورد. یا شخصیت‌‌های این‌گونه ادبیات، همه‌شان یا سیاهند، یا سپید و عشق در برابر منطقِ عقلی می‌ایستد و خوبی در چالش با بدی پیروز می‌شود و در این میان، احساسات و عواطف خواننده، دچار غلیان می‌شود؛ اما هیچ جای نگرانی نیست و همه‌چیز به خوشی به پایان می‌رسد!

درباره این که اگر کتابی از این دست بخواهد فراروی کند و عناصر ادبی را وارد داستان خود سازد و خلاق و مخیل باشد، چه پیش خواهد آمد؟ حبیب رجبی در این باره می‌گوید: «آنگاه این‌ها شمارگان چاپ اول خود را نیز نمی‌توانند بفروشند. البته صحبت از کشور ماست، نه کشورهای دیگر؛ زیرا در آن کشورها نیز نویسندگان عامه‌گرا مانند جان گریشام هستند و کارشان اگر نه اندیشمندانه، ولی تهی از خلاقیت نیست و مضامین‌شان نیز از فرط تکرار، به ابتذال پهلو نمی‌زند. اما در کشور ما می‌بینیم که ادبیات عامه‌پسند در نقطه‌هایی مانند مضمون‌های صدبار دست‌مالی‌شده و القای ساده‌باوری و کنش بی‌اندیشه، به هم می‌رسند و در روند درجا زدن‌های خود، اندیشه خواننده را به توقف می‌کشانند. ‏این مدرس ادبیات ادامه می‎دهد: ادبیات عامه‎پسند نامتغیرند و در جا پا می‌کوبند، از این‌رو قله‌ای را فتح نمی‌کنند، برای همین در هیچ کجای جهان، ادبیات عامه‌گرا جوایز نوبل، پولیتزر و بوکر نگرفته است، چون اندیشه والایی پشت این کارها نیست. در کشور ما که حتی در جلد و شکل ظاهری خود نیز شبیه یکدیگرند.

عامه‌نویسان‌

نویسندگان کتاب‌های عامه‌‍‌گرا بیش‌تر از میان زنان برخاسته‌اند و فضاها نیز خانگی و مکان رویدادها خانه است.

رجبی در این‌باره می‌گوید: ‌چون نویسنده می‌داند خواننده ساده این رمان‌ها، ساده‌پسند و ساده‌گرا و عاشق هرچه مرد ساده و زندگی ملوس است؛ از این رو وی را درگیر پیچیدگی‌ها نمی‌کند که بیش از پیش از پا درآید، بلکه دست‌اش را در ازای یک پول ناقابل می‌گیرد و تاج کاغذی بر سرش می‌نهد و ساعتی وی را در باغ موعود کاغذی خود می‌گرداند.

«برخی می‌گویند بد نیست افرادی به جای رفتن به سوی موادمخدر، کتاب بخرند و بخوانند!»

حبیب رجبی پاسخ می‎دهد: نه، اصلاً بد نیست. این دسته کتابخوانان بسیار هم زیادند؛ ولی ارزش در کثرت نیست، همان‌گونه که همیشه اکثریت محق نیستند. به صرف این که این آثار مخاطب دارد و بسیاری را سرگرم و دلگرم و خونگرم می‌کند و چرخ این صنعت می‌چرخد و چنان چرخشی که هزاران نفر از کنارش نان می‌خورند، ارزش نیست. پاسخ برخی این است که به جای حذف، شما هم جذاب بنویسید تا خوانندگان به جای خریدن کتاب‌های ما، کتاب‌های شما را بخرند و گاهی کتاب‌های شما هم به چاپ سی‌ام برسد؛ که باید گفت در این صورت دیگر کتابی ماندگار و با بار ادبی و هنری به وجود نمی‌آید و تاریخی نمی‌شود.

این مدرس ادبیات می‌افزاید: نویسندگان عامه‎نویس با این شعار که کتابخوان‌های بسیاری تحویل جامعه داده‌اند، به خود می‌بالند، در حالی که اینک در اندیشه این کتاب‌خوان‌ها در مقایسه با دورانی که اصلا کتاب نمی‌خوانده‌اند تفاوتی به وجود نیامده است. به کنار از این، اندیشه‌ها‌شان با خواندن کتاب‌های عشقی صرف، به گونه‌ای شکل گرفته است که دیگر هیچ افقی مگر همان جهان تنگ خود را نمی‌بینند. آنان فرو رفته در رویا مثلا ازدواج می‌کنند و اگر از ازدواج خود سرخورده شوند، دوباره به همان کتاب‌هایی که برایشان رویا می‌آفرید، پناه می‌برند. این که چرا با احترام از نویسندگان عامه‌پسند یاد نمی‌شود، چون آثارشان خوانندگانی را پرورده است که احترامی برای آثار سنگین ادبی قائل نیستند و آن‌ها را با انگ روشنفکری طرد می‌کنند.

ادبیات جدی

کتاب‌های جدی چه با حضور و چه بی‌حضور کتاب‌های بازاری، خوانندگان اندکی خواهند داشت. همیشه این‌گونه بوده است و این‌گونه خواهد ماند؛ اما کتاب‌های عامه‌فهم تاثیری را که نویسندگان فرهیخته می‌توانند بر مردم عوام بگذراند، کمرنگ می‌کنند.

رجبی در این مورد که چرا شمارگان کتاب‌های جدی پایین است، می‌گوید: همه جای جهان کتاب‌های جدی از آن‌جایی که سخت‌خوانند، شمارگان پایینی دارند. در کشور ما نیز با نگاهی به شمارگان کتاب‌ها در می‌یابیم که بیش‌ترین آن‌ها را ادبیات عامه‏پسند تشکیل می‌دهد.

جالب این که برخی رمان‌نویسان نخبه‌گرا افسوس‌خورِ شمارگان این رمان‌ها می‌شوند؛ ولی زمانی که به بررسی موفقیت آنان می‌پردازند، عطایش را به لقایش می‌بخشند، زیرا نخستین چیزی که توی ذوق می‌زند، شیوه نگرش فریباوار آن‌ها به زندگی و وارونه‌جلوه‌دادن آن برای جذب خوانندگان درگیر تنگاهاست. در رمان‌های عامه‌پسند، دیگر قهرمان، آن تباه‌شده‌ای نیست که در پیِ زندگی تباه‌تر از خود باشد؛ بلکه سوپرمن‌وار بر هرچه تباهی است، چیره می‌شود.

رجبی می‌افزاید: اما چنین قهرمان‌هایی در واقعیت جامعه یافت نمی‌شوند و خوانندگان این گونه کتاب‌ها در برابر مشکلات، مستأصل می‌شوند و گاه دست به کارهایی می‌زنند که همه را انگشت به دهان می‌گذارند. در حالی که در آسیب‌شناسی جامعه، روشن شده است که یک جامعه کمتر از سوی دهک بالنده خود آسیب می‌بیند، چون کُنش‌های این افراد در جامعه خردمندانه است.

رجبی در این مورد که آیا ادبیات جدی بری از مفاهیم تکراری است، پاسخ می‌دهد: گزاره‌ها و آیتم‌های ادبیات عامه‌گرا ممکن است در یک رمان جدی و ارزشی نیز وجود داشته باشد، اما همراه با ویژگی‌های زیباشناسانه و ارزش‌های ادبی است و همراه کوششی برای انتقال یک اندیشه نو به خواننده. بنابراین، رد آثار عوام‌گرا به صرف وجود این ویژگی‌ها خردمندانه نیست. باید توجه داشت که زمانی «شیادی» بروز می‌کند که عوام، تصورش از مار تنها تصویر مار است و واژه مار را نادرست می‌پندارد، چون با الگوهای ساده‌باورانه‌اش نمی‌خواند. خواننده خوکرده به کتاب‌های بازاری، هیچگونه اندیشه‌ای را بر نمی‌تابد و از تفکر آزار می‌بیند، چون عنصری تنها لذت‌جو و سرگرم‌خواه بار آمده است و همه چیز در برابرش چرند و تنها آثار راحت‌خوان، برایش ارزشمند جلوه می‌کند.

حبیب رجبی معتقد است: آن چه ادبیات جدی را بر اورنگ می‌نشاند، خلاقیت و نواندیشی است و بی‌گمان زمانی که ادبیات عامه‌پسند از ویژگی خلاقیت برخوردار شود، دیگر عامه‌فهم نخواهد بود. فراموش نکنیم که بر پیشانی هیچ کتابی از این دست، عنوان عامه‌پسند نوشته نشده است و آن چه آن‌ها را شایسته چنین عنوانی می‌کند، خوانندگان آن‌ها است که کشف‌شان می‌کنند و چون آسان‌خوانی، عنصر عشق و عاشقی و کامیابی و مبارزه با بدی و پیروزی بر آن را در آن‌ها می‌بینند، خواندنشان را به یکدیگر توصیه می‌کنند وچنین می‌شود که رمانی به چاپ سی ام می‌رسد.

ردکننده‌های جدی

در غرب، بسیاری از منتقدان هواخواه حقوق زن(فمینیست‌ها) نیز رمان‌های عشقی را کوته‌مغز می‌خوانند و تصویر زن پرداخت‌شده در این رمان‌ها را زنانی فرا انسان، اما میان‌تهی می‌دانند که به سبب «احساس‌بردگی» آزاده نیستند و برای زندگی در جهان امروز، ساخته نشده‌اند و ضعیف و شکننده‌اند. اما همین منتقدان هواخواه حقوق زنان، در مقابل خوانندگان میلیونی، یعنی همان زنانی که در تلخی‌های این جهان غوطه‌ورند و برای خرید این رمان‌ها پول زیادی می‌پردازند تا ساعات بی‌شماری با آن‌ها خلوت کنند، پاسخی ندارند و یا تا کنون پاسخی نیافته‌اند.

دیدگاه حبیب رجبی را بخوانید:‌ منتقدان اصولاً بهایی برای این آثار قائل نیستند تا به نقد آن بپردازند و معتقدند که باید به سراغ آثاری رفت که نقدپذیر باشد و به سخن دیگر، ارزش نقد را داشته باشد.

این مدرس ادبیات می‌افزاید: این سخن که با شناخت جایگاهی برای ادبیات عامه‌پسند و مورد نقد قرار دادن آن، سبب ارتقای این‌گونه ادبی خواهد شد، راه به جایی نمی‌برد، چون در سرشت این گونه ادبی، احساساتی‌گری نهفته است که اگر این وی‍ژگی را از آن بگیرند، چیزی برایش باقی نخواهد ماند.

رجبی می‌گوید: هدف این نیست که همه افراد جامعه اندیشمند و دانش‌آموخته و متخصص و روشن‎اندیش و صاحب دیدگاه و فرهیخته و برجسته و اهل مطالعه کتاب‌های ارزشمند باشند، بلکه مهم این است که دهک‌های جامعه به ویژه جوانان از نظر فرهنگی سیر صعودی بپیمایند.

رجبی درباره تشدیدکننده‌های عوام‌زدگی نیز معتقد است: بی‌گمان گرایش عام به سوی مجلات زرد، روزنامه‌های زرد، فیلم‌های بازاری و کارهای هنری عامه‌گرا را تلویزیون تشدید می‌کند، زیرا در میان انبوه برنامه‌های عامه‌پسند آن، جایی برای معرفی کتاب‌های جدی معاصر وجود ندارد و بدین‌گونه انتظاری هم نمی‌رود که در کنار دهک‌های دیگر جامعه، دهک فرهیخته -که شرط اولش موانست باکتاب است- شکل بگیرد.

به گفته رجبی،‌ اگر مردم دیگر کتاب نمی‌خوانند و به موزه نمی‌روند و از جریان‏های ارزشمند هنری و علمی به دور افتاده‌اند، چون هدایتگر خوبی ندارند. جامعه‌شناسان بزرگ جهان، انگشت تقصیر را به سمت دولت‌ها می‌گیرند و افت فرهنگی را برآمده از عملکرد عوام‌گرای آنان می‏دانند و رسانه تلویزیون را در این میان، برای فراگیری برنامه‌هایش تنها در خدمت دولتی می‌دانند که خود را بی‌نیاز از اندیشمندان می‌داند و رسانه تلویزیون را به خدمت می‌گیرد تا با برنامه‌هایش، هم عوام را از دیدن اشباع کند، و هم از خواندن بی‌نیازشان سازد و هم از اندیشیدن عمیق، باز دارد. ‏

ع.درویشی

نسخه مناسب چاپ