*اشاره:
ماجرای قتل اسامه بن لادن، سرکرده گروه تروریستی القاعده در پاکستان، همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد و شاید سالها طول بکشد تا افکار عمومی از جزئیات این عملیات و سرنوشت شوم کسی که سالها در غرب، نامش با ارعاب و وحشت مترادف بود، آگاه شود. بهرغم بهرهبرداری تبلیغاتی گستردهای که اوباما و تیم امنیتی او از این عملیات کردند، اما گویا عمدی در کار است تا جزئیات ماجرای کشتن بن لادن، در کوتاه مدت برملا نشود. این پنهانکاری، یک پرسش اساسی را در اذهان بر میانگیزد: آیا آمریکا از بن لادن مرده نیز وحشت دارد؟ مطلبی که پیش رو دارید، روایت شبکه الجزیره از عملیات قتل بن لادن است
***
سه بالگرد از آن چهار بالگرد برای عملیات قتل بن لادن وارد ابیت آباد شد. یکی از دو بالگرد شینوک نیز در همان مسیر ابیتآباد در منطقه «کاندار حسنزی» فرود آمد تا به آن سه بالگرد، پس از اتمام عملیات و در راه بازگشت، سوخت رسانیکند.
بالگرد شینوک علاوه بر این ماموریت، وظیفه مراقبت از آن سه بالگرد را در هنگام عملیات مقابله جویانه احتمالی از سوی نیروی هوایی پاکستان نیز بر عهده داشت. بالگردها حوالی ۳۰ دقیقه بامداد وارد آسمان ابیتآباد شدند و دو دقیقه بعد یعنی ۳۲ دقیقه بامداد عملیات حمله به منزل بن لادن آغاز شد.
اما یکی از آن سه بالگرد پس از پیاده کردن نیروها در بالای پشت بام آن قسمت از خانه که ابراهیم و خانوادهاش در آن ساکن بودند، ناگهان سقوط کرد.
کسی به درستی نفهمید علت سقوط بالگرد، شرایط بد جوی بوده یا نقص فنی، اما در هر حال آن بالگرد دیگر قادر به ادامه ماموریت نبود.
این موضوع سبب کند شدن عملیات نشد و نیروهای ویژه ابتدا به خانه ابراهیم و خانوادهاش که در طبقه فوقانی ساختمان قرار داشت حملهور شدند و سپس با منفجر کردن چهار درب آهنی محکم، وارد خانه اصلی شدند.
هنگامی که نیروها در ساختمان فرود آمدند، برق آن ساختمان و ساختمانهای اطراف خاموش بود و حوالی ۳۵ دقیقه بامداد و پس از قتل ابراهیم و بازرسی منزل او بود که برق ساختمان روشن شد اما به دلایل امنیتی چند ثانیه بعد دوباره برقها خاموش شد. در همان لحظات نیروهای ویژه در بالگرد دوم به دو گروه تقسیم شدند که یگ گروه از آنها وظیفه محاصره ساختمان را بر عهده داشت و یک نفر که به زبان پشتون مسلط بود در این گروه قرار گرفته بود.
این گروه همچنین سگهای آموزش دیده را با خود به همراه داشت. دلیل حضور آن شخص مسلط به زبان پشتون در این گروه، این بود که به مردمی که احتمال میرفت در جریان عملیات، مقابل ساختمان تجمع کنند تا از رویداد باخبر شوند، بگوید یک عملیات امنیتی در حال اجراست و در عین حال به آنها القاء کند که عملیات توسط ارتش پاکستان انجام میگیرد.
در همین اثنا، بنلادن که صدای نظامیان آمریکایی را شنیده بود که داشتند از پلههای ساختمان بالا میرفتند،به سمت درب اتاق رفت تا ببیند چه اتفاقی دارد میافتد که در همین لحظه نیروهای آمریکایی به سرعت به سوی او تیراندازی کردند.
روایات مختلفی در این خصوص وجود دارد که آیا بن لادن در همان نخستین تیراندازی نیروهای آمریکایی کشته شد، یا پس از آنکه نیروها به اتاق خصوصی وی یورش بردند. گفته میشود بن لادن در آن لحظات مسلح نبود و زنان و فرزندانش را نیز سپر بلا نکرد.
عملیات نیروهای آمریکایی از لحظه حمله به خانه تا قتل بن لادن فقط دو دقیقه یعنی از ۳۶ دقیقه تا ۳۸ دقیقه بامداد به طول انجامید و در این دو دقیقه، ۳۰ فشنگ شلیک شد.
همزمان با عملیات قتل بن لادن، دو بالگرد «شینوک» و «بلک هاک» نیز در آسمان منطقه ابیتآباد بطور مرتب در حال پرواز بودند و منطقه را زیر نظر داشتند و پس از اطلاع از پایان عملیات، آن دو بالگرد نیز در کنار خانه بن لادن فرود آمدند که گفته میشود تمامی اسناد و مدارک و دیسکتهای موجود در خانه، به این دو بالگرد منتقل شد که مامور انتقال این اسناد به آمریکا بودند.
نیروهای ویژه که جسد بن لادن را نیز به همراه داشتند، سوار یکی از بالگردها شدند.
آنها همچنین آن بالگردی را که در ابتدای عملیات سقوط کرده بود، همانجا و رأس ساعت یک و شش دقیقه بامداد منفجر کردند.
جسد بن لادن سپس به بالگردی که در منطقه «کاندار حسنزی» فرود آمده و منتظر بود، منتقل شد و عملیات انتقال جسد از یک بالگرد به بالگرد دیگر، ۱۰ دقیقه به طول انجامید. سپس همه بالگردها آسمان پاکستان را ترک کردند و رأس ساعت دو و ۲۶ دقیقه بامداد وارد حریم هوایی افغانستان شدند.
مدتی بعد، کمیته تحقیق ارتش پاکستان به کمیته تحقیق عملیات ابیتآباد اعلام کرد مزدوران سازمان «سیا» قبل از عملیات نیروهای ویژه آمریکایی، در اطراف منزل بن لادن حضور داشتند.
در همین رابطه، اخباری منتشر شد که حکایت از تحرکات مشکوک داشت و اینکه برنامهریزی و اجرای عملیات قتل بنلادن، کاملاً تحت حمایت سیا انجام گرفت.
از جمله این تحرکات مشکوک، قطع درختان اطراف منزل بن لادن با هدف امکان پرواز بهتر برای بالگردها و همچنین اجاره منزل همسایه بنلادن از سوی عوامل سیا بود که خود را کارکنان آژانس امدادرسانی آمریکا معرفی کردند.
کمیته تحقیق نظامی ارتش پاکستان به این نکته نیز اشاره کرد که قبل از عملیات، چهار یا پنج اتومبیل «پرادو» و «لندکروز» متعلق به سفارت آمریکا در اسلامآباد، راهی پیشاور و منطقه ابیتآباد شدند و گمان میرفت کارکنان سفارت باشند؛ در حالی که بعداً مشخص شد عوامل سیا با این خودروها از محل سفارت به ابیتآباد منتقل شدند.
* شب قتل
«سمیه» از دختران بن لادن که گفته میشود هنگام حمله نیروهای آمریکایی به منزلشان با یکی از آنها درگیر شده بود، میگوید از پنجره اتاقم یکی از بالگردها را دیدم که در حال فرود بود و به همین دلیل به سرعت وارد اتاق پدر شدم. سمیه البته نمیدانست نظامیان آمریکایی از پشت بام وارد خانه شدند یا از حیاط.
او میگوید همه چیز به سرعت برق سپری شد و اگرچه پدر را در لحظه مرگ ندیدم، اما یک لحظه وی را در حالی که از ناحیه پیشانی زخمی شده بود، دیدم که روی زمین افتاده است و به نظرم همان لحظه کشته شد.
سمیه میگوید: اگرچه گلوله به پیشانی پدرم خورده بود، اما صورتش خونین نشد، چون خون از پشت سرش فوران کرد، به همین دلی چهرهاش قابل رؤیت و شناسایی بود. دختر بن لادن در ادامه میافزاید: آمریکاییها که همزمان با مرگ پدر، بقیه اعضای خانواده را دستگیر کردند، از من خواستند هویت واقعی جسد را برای آنها شناسایی کنم که من هم گفتم پدرم است.
سربازان آمریکایی همان سؤال را از مریم، دیگر دختر بن لادن نیز پرسیدند که او هم تأیید کرد جسد متعلق به پدرش است.
سربازان سپس از هر دو خواهر خواستند در گوشهای از اتاق بایستند و پس از آنکه به هر دو دستبند زدند، آنان را به خارج از خانه منتقل کردند.
سمیه میگوید وقتی ما را به بیرون از خانه میبردند، متوجه شدم که دارند جسد پدرم را به داخل بالگرد منتقل میکنند و باید بگویم از لحظهای که با صدای بالگردها بیدار شدیم تا لحظه قتل پدرم و انتقال جسدش، فقط ۱۰ دقیقه طول کشید.
شریفه سهام، از همسران بنلادن نیز در تشریح آن شب میگوید من و پسرم خالد در اتاقمان واقع در طبقه دوم ساختمان بودیم که با صدای بالگردها از خواب پریدیم.
خالد سریع به سوی پنجره رفت و به من گفت آمریکاییها دارند از بالگرد پیاده میشوند.
خالد سپس سلاح کلاشینکف خود را برداشت و به سرعت به سمت اتاق پدرش دوید.
شریفه سهام نیز سریع لباسهایش را عوض کرد و به طبقه پایین رفت تا بچهها را ببیند. در همان لحظه خالد نیز از اتاق بنلادن بازگشت تا بچهها را آرام کند و سپس دوباره به سرعت پلهها را به سمت اتاق پدرش بالا رفت.
چند ثانیه بعد یک سرباز آمریکایی وارد اتاق خالد شد و یک دیسکت کامپیوتر را از داخل اتاق برداشت. سپس یک سرباز دیگر وارد شد و خطاب به شریفه سهام و بچههایش که در آن لحظات بسیار وحشتزده بودند گفت: بنلادن را کشتیم.
خیریه، بزرگترین زن بنلادن نیز ماجرای آن شب را اینگونه توضیح میدهد: صدای بالگردها را شنیدم و از پنجره دیدم یکی از آنها در حال فرود است و سپس به سرعت به سمت اتاق «املالساده» کوچکترین زن بنلادن که اهل یمن است رفتم.
صدای سربازان آمریکایی را میشنیدم و آنها را دیدم که با ماسکهای مخصوص به صورت، به سمت ساختمان در حرکتند. خالد از زنان و دختران بنلادن خواست از کنار پنجره عقب بروند و خودش نیز سلاحش را برداشت و از اتاق بیرون رفت.
خیریه میافزاید: وقتی از طبقه بالا به اتاقم برگشتم صدای سربازان آمریکایی را داخل منزل شنیدم و چند ثانیه بعد آنها بدون هیچ ترس و واهمهای وارد اتاق من شدند، اما به نظر میرسید یکی از سربازان بسیار وحشتزده بود.
خیریه ادامه میدهد: آن سرباز چنان با حالتی از ترس به چشمان من خیره شد که گویی ساحره و جادوگر دیده است و بخاطر همین ترس، درست و حسابی مرا بازدید بدنی نکرد.
سرباز وحشتزده سپس تفنگش را به سوی من گرفت و امر کرد که جلو او راه بیفتم و به اتاقی بروم که بقیه زنان و بچههای بنلادن را در آنجا جمع کرده بودند. در آن لحظه سربازان دیگر نیز آمدند و مدام از من سئوال میکردند آیا این خانه بنلادن است.
خالد نیز در آن لحظات مدام بین طبقههای منزل در رفت و آمد بود و از اتاق پدرش به زیر زمین رفت تا بچههای ابرار (یکی از دو برادر محافظ بنلادن) را که جیغ میزدند نجات دهد.
ادامه دارد