مکتوب هفته
یک اتفاق ساده
دکتر محمدعلی فیاض‌بخش
چندی پیش در یک حرکت به ظاهر خودجوش خیل کثیری از دانش آموزان دبیرستانی به انگیزه‌ی شادباش آخرین امتحان در گوشه‌ای از شهر ناگهان درهم آمیختند و حیرتی برانگیختند. البته این حرکت چندان هم خودجوش نبود، بلکه قُل قل‌اش پیش‌تر در گرفته بود و آنگاه که تصعید شد به چشم آمد. در گذشته‌های نه چندان دور نیز کم‌وبیش چنین حرکت‌هایی را در گروه‌های سنی مختلف شاهد بوده‌ایم. این که پشت قضیه چیست، من نمی‌دانم و لاجرم و خوش‌بینانه همین روی حادثه را می‌نگرم و باز می‌گویم.

و اما جلوتر از بازخوانی اتفاق معتقدم وقایعی از این دست را باید بیشتر به یک خودنمایی اجتماعی و حداکثر یک «آنومی» (از هنجار فرارفتن جامعه) تعبیر کنیم، تا این که بخواهیم، بر آن رنگ و بوی سیاسی بپاشیم. امروز به بهانه‌ها و رویکردهای مختلف سخن از دهه‌ی هشتادی‌ها و هفتادی‌هاست. همان‌هایی که گاه در بزنگاه‌ها حتی اعجاب‌هایی را در گذرگاه‌های سیاسی کلید می‌زنند و بر محاسبات استاندارد که خوکرده بر ظواهر اجتماعی است انگشت ضربدر می‌کشند.

و امّا در همین جریان اخیر، وقتی من بر چهره و شمایل و انرژی و های و هوی این نوجوانان دختر و پسر نگریستم، دیدم هیچ بعید نمی‌نماید که در روزهای آینده و شب‌های خاص و محتمل به قدر، همین‌ها، اگر نه همه، امّا بخش قابل توجهی‌شان در مجالس و محافل شب زنده‌داری و قرآن برسرگیری حضور یابند و شور و حال نوجوانی‌شان را مناسب با آن مجالس به تعدیل و تعادل کشانند، کما این که فراوان دیده‌ام و می‌بینید که در ایام مختلف عید و عزاهای مذهبی و نیز مناسبت‌های ملی نیز همین تیپ‌ها فراوان ظاهر می‌شوند و اعجابی برنمی‌انگیزند. این‌جاست که باید اذعان کنیم نوجوان، منبع شور و سرشار از برون‌‌ریزی است، کافی است چشم‌ها را بشوییم و جور دیگر ببینیمشان.

تأکید می‌کنم که ساده نبینید و مرا هم به ساده‌انگاری متهم نکنید. حدس آن که چیزی پشت قضیه بوده باشد البته دشوار نیست، منتها روی قضیه به عنوان یک نمود نه چندان به هنجار اجتماعی، ساده‌تر از آن است که پیچیده‌اش کنیم و از تحلیل و تعلیل و نیز ترمیم و تصحیح آن عجز آوریم و یا در مقوله‌های اتفاقاتِ طبقه‌بندی شده، به آن رتبه و نمره بدهیم. مثلاً کافی می‌نمود در تدارک این تحرّک، چند تن ابتکار عمل را جور دیگری سامان می‌دادند، آنگاه شاید حتی به عنوان یک حماسه‌ی ارزشمند اجتماعی تلقی می‌شد؛ تصور کنید اگر این تجمّع با شاخه‌های گل در یک مرکز بیماری‌های صعب‌العلاج، یا همراه با هدایایی در یک منطقه‌ی حاشیه‌‌ی شهر فقیرنشین و یا کیسه به دست برای پاک‌سازی زباله در یک پارک و از این قبیل ظاهر می‌شد، آن وقت چگونه به آن نگاه می‌کردیم؟

فرق «آنومی» با یک حرکت اجتماعی خط‌کشی شده و قالب یافته چیست؟ در همان قالب و خط‌کشی است. ما نمی‌توانیم بر نوجوان و جوان، امر سکون و سکوت کنیم و از او بخواهیم همه‌ی انرژی و شور خود را در خلوت نجوا با معبود تخلیه کند و تجلیه یابد! کما این که نتیجه‌ای نمی‌گیریم اگر ناهمواری‌ها و مشکلات امر ازدواج جوانان را با تجویز روزه و ریاضت و کفّ نفس بپوشانیم. (روز‌ه‌ی مستحبی از برای انتظار ازدواج پیش کش؛ نگاهی به کوچه و خیابان در ایام روزه‌ی واجب بیفکنیم، تمّت!) و امّا بحث خودنمایی این بچه‌های دهه هشتادی از اساس و محتوا و انگیزه با آن قلیل بچه‌های دهه‌ی پنجاه که مولود دهه‌ی چهل بودند و میلیشیا بازی آنها که در نحوست گروهک‌های تروریستی فریب خورده بودند کلاً متفاوت است؛ لااقل به دو دلیل:

اوّل آن که در آن زمان شست‌وشوی مغزی نوجوانان تنها ابزار و البته مؤثر‌ترین برای خودنمایی و بعضاً خرابکاری‌هاشان بود. اما امروز اصولاً شست‌و‌شوی مغزی و ورودی یکسویه و انحصاری به مغز به جبر زمانه و به یمن دنیای ارتباطات (!) منتفی است.

دوم آن که نوجوان فریب‌ خورده‌ی دهه‌ی پنجاه، همه‌ی هویتش را در تقابل می‌دید و حال آن که دهه‌ی هشتادی‌ به ده‌ها دلیل اصولاً اهل تقابل نیست. (حالش را ندارد!) و لاجرم اگر به او روی خوش تعامل نشان داده شود، سخت داوطلب چنین رویّه‌ای خواهد بود. (سخت در اینجا قید مقدار است و نه در معنی دشوار!)

البته پاره‌ای کژسلیقگی‌ها اجازه نمی‌دهد روحیّه و استعداد تعامل در دو نسل هفتادی و هشتادی به منصّه‌ی ظهور برسد و همین کژتابی‌ها تعامل را گاه به تقابل بدل می‌کند. این بدسلیقگی‌ها بعضاً در مدارس و به خصوص دخترانه‌ها، در پاره‌ای برخوردهای اجتماعی و انتظامی و مع‌الاسف گاه در داغ و درفش و شلاّق نمایان می‌شود.

از همین سه نکته‌ی اخیر نتیجه‌ای بگیریم: در امور تربیتی و پرورشی، با رفق و مدارا بیش از آن که بر ظواهر بچه‌ها پاسبانی کنیم، از کرامت نفس آن‌ها پاسداری ‌کنیم و به جای خط و نشان کشیدن، خطّ حرمت و هویتشان را نشانشان دهیم. در برخوردهای اجتماعی و انتظامی، تغافل و تعاطف را به متصدّیان این امر بیشتر آموزش دهیم و حتی ارزش تغافل و مهارت «دیدن و اغماض» را یادشان دهیم. در سومین نکته بیش خطر نمی‌کنم و می‌گذرم و تنها بدین سخن امام هادی علیه‌السلام بسنده می‌کنم که: من هانت علیه نفسه فلا تامن شرّه. هر که پیش خود خوار و زبون شد از شرّش در امان مباش!۱

پی‌نویس:

۱٫ تحف‌العقول،صفحه۴۸۳٫

نسخه مناسب چاپ