دیدار با شمس
 

استاد بدیع الزمان فروزانفر: علاوه بر اینکه ناپیدا شدن مولانا خبری است که هیچ اصل تاریخی ندارد و درمثنوی ولدی و مناقب افلاکی ـ که مأخذ قدیمی و معتبر تاریخ مولاناست ـ ذکر آن نیست و گمان می‌رود که ابن بطوطه خبر مذکور را از دشمنان خاندان مولانا یا از افواه عوام بی‌اطلاع شنیده و بدون مطالعه و تحقیق روایت کرده باشد.با دقت بیشتر واضح می‌گردد که روایت افلاکی و دولتشاه نیز خالی از اشکال نیست. چه سؤال شمس بسیار ساده و پیش پا افتاده و عادی است و طفلان طریقت هم از جواب امثال آن عاجز نبوده و نمی‌باشند، تا چه رسدبه مولانا که از آغاز زندگانی به حقائق عرفان آشنا شده و در مهد تصوف تربیت یافته بود.
هرچند می‌توان تصور کرد که مولانا با شمس‌الدین در حلب یا شام دیدار کرده و دست در دامن عشق و ارادت زده و سؤال شمس‌الدین یادآوری‌ای از آن سخنان باشد که با مولانا در آغاز کار به میان آورده است و مؤید این سخن، روایت افلاکی است که از ملاقات مولانا با شمس‌الدین در شام حکایتی نقل کرده است.صرف‌نظر از این اخبار که این حادثه را خارق‌العاده و آشفتگی مولانا را ناگهانی نشان می‌دهد هر گاه به مأخذ قدیم‌تر و صحیح‌تر یعنی «ولدنامه» بنگریم خواهیم دانست که اینها همه شاخ و برگهایی است که ارباب مناقب و تذکره‌نویسان بدین قصه داده‌اند و تا این حادثه را که از نظر نتیجه؛ یعنی تغییر حال و تبدیل جمیع شئون زندگی مولانا غیرعادی است، با مقدمات خلاف عادت جلوه دهند، روایاتی از خود ساخته و یا شنیده‌های خویش را بدون تحقیق در کتب نوشته‌اند.
مطابق روایات سلطان ولد پسر مولانا در ولدنامه، عشق مولانا به شمس‌ مانند جستجوی موسی است از خضر که با مقام نبوت و رسالت و رتبة کلیم اللهی باز هم مردان خدا را طلب می‌کرد و مولانا نیز با همه کمال وجلالت در طلب اکملی روز می‌گذاشت تا اینکه شمس را که از مستوران قباب غیرت بوده، به دست آورد و مرید وی شد و سر در قدمش نهاد و یکباره در انوار او فانی گردید و او را به خانة خویش خواند. اینک ابیات ولدنامه:
غرضم از کلیم مولاناستر آنکه او بی‌نظیر و بی‌همتاست
آنکه چون او نبود کس به جهانر آنکه بود از جهان همیشه جهان

code

نسخه مناسب چاپ