اکثریت مردم انگلیس در یک تصمیم تاریخی به خروج از اتحادیه اروپا رای دادند. اما پیامدهای اقتصادی و سیاسی این تصمیم برای این کشور و اتحادیه اروپا چیست؟
به گزارش ایسنا، به نقل از دویچه وله، نتیجه این رفراندوم یک فاجعه بود، فاجعهای برای همه. این تصمیم مردم انگلیس تنها بازنده در پی خواهد داشت. هواداران خروج از اتحادیه اروپا شاید در این لحظه احساس استقلال بیشتری بکنند، اما خیلی زود در خواهند یافت، که این استقلال چیزی بیش از یک توهم نیست. انگلیس پس از این تصمیم فقیرتر خواهد شد و نکته بسیار مهم اینکه: خطر فروپاشی “پادشاهی بریتانیا” را تهدید میکند. اکثر اسکاتلندیها به بقا در اتحادیه اروپا رای دادهاند و همین میتواند جدایی آنها را در پی داشته باشد. صدای فریاد اتحاد ایرلند نیز بلندتر از پیش خواهد شد، چرا که مرز خارجی اتحادیه اروپا اکنون از میان خاک ایرلند میگذرد و البته پیآمدهای منفی مشابهی برای سایر کشورهای اتحادیه اروپا قابل پیشبینی است. و این موضوع تنها محدود به آن نیست که یکی از مهمترین پرداختکنندههای حق عضویت این اتحادیه را ترک میکند، بلکه موضوع بر سر خروج کشوری است که توان رقابت اتحادیه اروپا در سطح جهان را افزایش داده بود و به این اتحادیه چهرهای بینالمللیتر داد.
خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، بهویژه برای آلمان گران تمام میشود. کشورهای بسیاری در اتحادیه اروپا هستند که کمابیش خواهان کاهش تاثیرات روند جهانی شدن هستند و چندان علاقهای به کنترل پرداختها و هزینههای دولتی ندارند. در این میان، آلمان و انگلیس همواره سیاست مشترکی را دنبال کردهاند و حال این شریک آلمان خواستار ترک اتحادیه اروپاست،اما یکی از پیآمدهای مهم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا شاید پیامد سیاسی آن باشد: نمونه بریتانیا میتواند سرمشق و الگوی دیگران واقع شود. نیازی نیست که یکباره شمار کثیری از اعضا تصمیم به خروج از اتحادیه را بگیرند. اما کشورهای دیگر نیز میتوانند برای دریافت حقوق ویژه و نادیده گرفتن این یا آن قانون و مقررات اتحادیه اروپا، همچون بریتانیا تهدید به برگزاری رفراندوم کنند و در نهایت از اتحادیه اروپا نهادی میماند که همه اعضای آن هر یک ساز خود را بزند و از زیر مسئولیتهای برآمده از تصمیمهای آن شانه خالی کند. به این ترتیب اتحادیه اروپا از یک بازیگر جدی و بینالمللی در همه عرصهها، بدل به یک نهاد شکننده و سستعنصر میشود.
ارزش افزوده این رفراندوم برای اروپا چیست؟
بسیاری از شهروندان کشورهای اروپا اکنون مایلند انگلیسیها طعم خروج از اتحادیه را بچشند. پیامشان روشن است: هر که رفت، برای ابد رفته است. دیگر نمیباید برای بقای بریتانیا سخاوتمندانه عقب نشینی کرد و برای این کشور مزایای خاص قائل شد. حتی باید برخورد با بریتانیا به گونهای باشد که سایر کشورهایی که کمابیش از گرایش مشابهی برخوردارند، به روشنی دریابند که پاسخ اتحادیه به “فراریان از خدمت” بسیار قاطع است و آنها با چنین کاری تنها به خودشان ضرر خواهند رساند.اما انتقام چاره کار نیست، چون در بسیاری از کشورهای اتحادیه اروپا کسانی که یا با اتحادیه اروپا خصومت دارند یا نسبت به حقانیت آن تردید، کمشمار نیستند. تهدید کردن سرانجام باعث مسمومتر شدن فضای حاکم خواهد شد. اروپایی ها به جای آنکه در چنین شرایطی به تهدید و انتقام بیاندیشند، باید در کمال خونسردی در پی چاره بوده و تلاش کنند تا مناسبات جدیدی با انگلیس برقرار کنند. تردیدی نیست که این مناسبات نمیتواند جای عضویت انگلیس را برای اتحادیه اروپا پر کند، اما سیاست یا همه چیز یا هیچ چیز، به هر حال در شرایط کنونی چارهساز نخواهد بود.
اتحادیه اروپا نیز حال باید با خود برخوردی انتقادی کند. شعار حل همه مشکلات در گروی “اروپای بزرگتر” است، شهروندان کشورهای عضو اتحادیه اروپا را دیگر راضی نمیکند. یکی از نمونههای آن همین بحران پناهجویی است، بحرانی که در نگاه بسیاری یکی از بزرگترین چالشهای قاره اروپاست. شعار “اروپای بزرگتر” در این رابطه به معنای پذیرش هر چه بیشتر شمار پناهجویان بود و تقسیم آنها بین کشورهای عضو. ولی بسیاری از این کشورها اصلا حاضر به پذیرش این پناهجویان نبودند.در مورد بحران کماکان حل نشده بدهیهای دولتی نیز “پاسخ اروپایی” بیشتر زیان بخش بود تا سودمند: کشورهای ثروتمند احساس میکردند که مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند و کشورهای فقیر نیز احساس میکردند که ولی و قیم پیدا کردهاند.ارزش افزوده این رفراندوم برای کشورهای عضو اتحادیه اروپا باید این باشد که همکاریهای اروپایی در آینده باید دقیقتر مستدل و طراحی شوند. این دیگر به هیچروی کفایت نمیکند که به اتحادیه اروپا بهمثابه پروژه صلح نگریسته شود، اما سایر پرسشها و مشکلات از دیده به دور بمانند. آری ، تصمیم مردم انگلیس به خروج از اتحادیه اروپا یک کابوس است. اما این تصمیم در عین حال فراخوانی است بسیار رسا برای بیداری و هوشیاری اعضای این اتحادیه. انتقاد از خود قاطع و در عین تامل ورزیدن نسبت به همه آن اهدافی که اروپا مایل است مشترکا در آینده به آنها دست یابد، پیام مهم این لحظه است.
آغاز دومینوی سقوط اتحادیه اروپا و بریتانیای کبیر؟
رأی مردم انگلستان به خروج از اتحادیه اروپا تداوم روندی است که در سالهای اخیر موجی از تلاش برای استقلالطلبی را در اروپا به راه انداخته است. صادق قربانی در خبرگزاری فارس نوشت، با وجود پیشتازی حامیان خروج در اغلب نظرسنجیها، شاید کمتر کارشناسی واقعا تصور میکرد که مردم انگلستان روز پنجشنبه به خروج از اتحادیه اروپا رأی دهند.اما نتایجی که اعلام شد نشان داد موج استقلالطلبی که در سالهای اخیر در اروپا به راه افتاده، قدرتمندتر از آن است که پیشتر تصور میشد.موجی که با تلاش اسکاتلندیها در انگلستان و پس از آن اهالی کاتالونیا در اسپانیا برای استقلال آغاز شد، در ماههای اخیر با تشدید بحران پناهجویان و بالا گرفتن اختلاف بین اعضای اتحادیه اروپا، با تقویت احزاب راستگرا و ضد اتحادیه اروپا ادامه یافته است.نشانههای موج ملیگرایی و حتی قومیت گرایی در اروپا یکی دو تا نیست. در ماههای اخیر هر انتخاباتی که در قاره سبز برگزار شده، با تقویت جایگاه احزاب ملیگرا همراه بوده است، از انتخابات منطقهای در فرانسه گرفته تا انتخابات اخیر ریاستجمهوری در اتریش. همین چند روز قبل بود که «جورج فریدمن» تحلیلگر برجسته آمریکایی روند کنونی در اروپا را به «رستاخیز ملیگرایی» تشبیه کرده و گفته بود که اروپاییها درست یا غلط به این نتیجه رسیدهاند که اینترناسیونالیسم دیگر جوابگو نیست و ناچار بار دیگر به ناسیونالسیم روی آوردهاند، چراکه اتحادیههای چندجانبه را ناقض حاکمیت ملی خود میدانند.
رأی انگلستان به خروج از اتحادیه اروپا بزرگترین دستاوردی است که جنبشهای ملیگرا در سالهای اخیر در اتحادیه اروپا داشتهاند، اما بعید است که این جنبشها به همین دستاورد اکتفا کنند. آنها خروج انگلستان را تازه آغاز یک روند میدانند که میتواند در نهایت به سقوط اروپای متحد منجر شود. «نایجل فاراژ» رهبر حزب استقلال انگلستان در حالی که از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید، اروپا را پیکری «رو به موت» توصیف کرد و گفت امیدوار است که انگلستان تنها کشوری نباشد که از اتحادیه اروپا خارج میشود. سوئد، اتریش و ایتالیا کشورهایی بودند که او گفت ممکن است در آینده از جمع ۲۷ کشور باقی مانده خارج شوند. احزاب راستگرا در دیگر کشورها از همین حالا تلاش برای تکرار الگوی انگلستان را آغاز کردهاند. «مارین لو پن» رهبر حزب جبهه ملی فرانسه بلافاصله بعد از اعلام نتایج همهپرسی انگلستان، از دولت فرانسوا اولاند خواست در فرانسه همه همهپرسی مشابهی برگزار کند؛ خواستهای که از سوی «گرت ویلدرز» رهبر حزب راستگرا و ضد مهاجرت هلند هم تکرار شد.هرچند سران اروپا گفتهاند که این اتحادیه همچنان حفظ خواهد شد، اما از صحبتهای آنها پیش از همهپرسی هم مشخص بود که حتی مقامات ارشد اروپایی هم چندان به آینده اتحادیهای که مدتهاست از دید بسیاری به ابزاری در دست آلمان بدل شده، خوشبین نیستند .
نتایج همهپرسی نه فقط احزاب ضد اتحادیه اروپا، که جنبشهای استقلالطلب در درون کشورها را هم به تکاپو انداخته و جان تازهای در آنها دمیده است.هنوز شمارش آرا به اتمام نرسیده بود که «الکس سموند» رهبر سابق حزب ملی اسکاتلند که پارسال به دلیل شکست در همهپرسی استقلال کنار رفت، گفت با این نتیجه اسکاتها بار دیگر خواستار برگزاری همهپرسی خواهند شد تا از لندن جدا شوند.جنبش شین فین ایرلند هم بیانیه داد و گفت ایرلندیها مخالف خروج از اتحادیه هستند و به همین جهت ایرلند شمالی باید از بریتانیا جدا شده و با پیوستن به همسایه جنوبی، ایرلند متحد شکل بگیرد.در اسپانیا هم جنبش استقلال کاتالونیا از رأی مردم انگلستان استقبال کرده است. این جنبش مدتهاست برای استقلال از اسپانیا تلاش میکند. دولت اسپانیا هم از فرصت آشفتگی در انگلستان استفاده کرده و پیشنهاد داده است که مذاکرات برای تعیین تکلیف تنگه راهبردی جبل الطارق که در مالکیت انگلستان و مورد ادعای اسپانیاست، آغاز شود.
همه این نشانها یک پیام دارد؛ اگر اتحادیه اروپا اصلاح نشود و اختیارات کشورهای عضو افزایش نیابد، خروج انگلستان از اتحادیه میتواند آغازی باشد بر پایان اتحادیه اروپایی. در بریتانیا هم همین وضعیت صادق است، اگر لندن اختیارات کشورهای عضو اتحاد پادشاهی را آنطور که وعده داده افزایش ندهد، از حالا باید کار بریتانیای کبیر را پایان یافته دانست و دیوید کامرون را هم که امروز از نخستوزیری استعفا داد، پدر «بریتانیای صغیر».
از طرفی،رای مردم انگلیس به خروج نشان داد که اتحادیه اروپا آرمان شهر نیست و کشورهای دیگر برای پیوستن به آن دیگر به آب و آتش نخواهند زد.بریتانیا بنایی که ساخت و معماری آن بیش از ۵۰ سال به طول انجامید و خود یکی از معماران اصلی آن بود را با برداشتن یک ستون مهم آن لرزان و آسیب پذیر کرد.همه پرسی انگلیس و تصمیم مردم این کشور برای خروج از اتحادیه اروپا یک نقطه عطف در تاریخ روابط بین الملل در قرن ۲۱ محسوب میشود و فارغ از اظهار نظرهای احساسی و هیجانی درباره آن باید گفت که این تصمیم در سطوح مختلف عواقب و نتایج کوتاه مدت و دراز مدتی را به دنبال خواهد داشت.اعلام نتیجه پرسی از همان آغاز ساختار سیاسی بریتانیا را تکان داد و بیش از همه نوعی بلاتکلیفی و سردرگمی را در میان دولت لندن، احزاب سیاسی و دیگر ساختارهای حکومت در بریتانیا ایجاد کرد.
اولین پیامد این زلزله سیاسی، خیلی زود معلوم شد: دیوید کامرون که همه تلاش خود را برای باقی ماندن انگلیس در اتحادیه اروپا انجام داد اعلام کرد از سمتش استعفا میکند. رای مردم انگلیس به خروج، کشتی انگلیس را در مسیری برخلاف مسیر مطلوب دیوید کامرون قرار داد و وی را مجبور کرد سکان هدایت را به کسی بسپارد که نظرش با خواسته اکثر مردم انگلیس همراه است .استعفای دیوید کامرون حزب حاکم انگلیس را که در بهت نتیجه همه پرسی قرار داشت دچار سرگیجه سیاسی کرد و اکنون اعضای این حزب که اغلب آنها مخالف خروج از اتحادیه اروپا هستند باید کسی را به رهبری حزب انتخاب کنند که خواسته مردم را پیش ببرد و نه خواسته آنها را. اوضاع حزب کارگر انگلیس نیز از این بهتر نیست. بسیاری از نمایندگان عضو حزب کارگر حامی ماندن انگلیس در اتحادیه اروپا بودند و جرمی کوربین را متهم کردهاند که همه تلاش خود را برای رای منفی مردم به خروج به کار نبسته است. حزب کارگر نیز دچار نوعی سردرگمی شده و معلوم نیست طی روزهای آینده چه سرنوشتی در انتظار این حزب و رهبران آن خواهد بود. اکنون رابطه میان خواست مردم و خواستههای هر دو حزب انگلیس دچار تناقض است و این موضوع بر ابهام سیاسی انگلیس می افزاید. به نظر میرسد احزاب سیاسی این کشور باید اولویتها و جایگاه خود در میان مردم این کشور را بازتعریف کنند.
به فضای سیاسی مه آلود و تیره انگلیس باید نگرانیهای اسکاتلندیها را نیز اضافه کنیم. بیشتر مردم اسکاتلند در همه پرسی به ماندن در اتحادیه اروپا رای دادهاند اما اکنون آنها باید با توجه به رای مردم انگلیس و ولز به خروج تبعات آن را نیز بپذیرند. این مساله نقطه تلاقی میان اسکاتلندی ها و انگلیسی هاست و به همین دلیل است که اسکاتلندی ها دوباره موضوع استقلال از بریتانیا را پیش کشیدهاند تا سرنوشت خود را از لندن جدا کرده و بر حاکمیت خود مسلط شوند.
موضوع همه پرسی مجدد استقلال در اسکاتلند اگر جدی شود میتواند آینده سیاسی لندن را بیش از پیش دچار ابهام و غیرقابل پیش بینی کند. شاید این رای به نوعی باعث واگرایی در خود بریتانیا هم شود و ساز مخالف اسکاتلندیها باعث شود در آینده چیزی به اسم بریتانیا وجود نداشته باشد. انگلیس از این به بعد نمیتواند در هیچ یک از تصمیمات اتحادیه اروپا مشارکت کند و به قول فیلیپ هاموند وزیر خارجه انگلیس، این کشور از ساعت ۶ صبح روز جمعه وزن سیاسی و حق رای خود را در اتحادیه اروپا از دست داده است.
از سوی دیگر لندن نمیتواند تا کامل شدن سازوکار خروج از اتحادیه که احتمالا دو تا ۴ سال به طول خواهد انجامید تصمیمات کاملا مستقلی اتخاذ کند و به دلیل پشت کردن به اتحادیه اروپا نباید انتظار داشه باشد که دیگر اعضای اتحادیه اروپا با انعطاف و نرمش خواستههای انگلیس را اجابت کنند و برای پیشبرد سیاستهای این کشور همکاری کنند. این موارد بر سیاستهای دولت آینده انگلیس تاثیر به سزایی خواهد گذاشت و مشخص نیست که انگلیس بتواند در کوتاه مدت تبعات خطرناک ناشی از این مسائل را مدیریت کند.در بعد اقتصادی وضع از این هم بدتر است. تجار و صاحبان مشاغل در انگلیس از جمله اولین قشرهایی هستند که نگران پیامدهای خروج انگلیس از اتحادیه اروپا هستند. گردش آزادانه نیروی کار در میان اعضای اتحادیه اروپا باعث شده بسیاری از کارمندان شرکتها، بانکها، کارگران صنایع و خدمات از کشورهای دیگر به کار گرفته شوند. اکنون با خروج انگلیس همه سازوکارهای جذب نیروی کار دستخوش تغییر خواهد شد و کارگران غیرانگلیسی باید به کشورهای خود بازگردند و کارفرماها باید نیروهای جدید بومی را به خدمت بگیرند. در پیش بودن چنین تغییر و تحولاتی تصمیم گیری اقتصادی بنگاههای اقتصادی و تولیدی را بسیار دشوار میکند و چشم انداز اقتصادی و بازدهی آنها را با چالش مواجه خواهد کرد. در سطح کلان انگلیس باید همه روابط اقتصادی و تجاری خود را با دیگر کشورهای عضو اتحادیه اروپا بازتعریف کند و این موضوع بسیار زمانبر خواهد بود و مشخص نیست تا آن زمان سازوکار روابط اقتصادی انگلیس با دیگر اعضا چگونه خواهد بود. این مسائل دوباره بر مشکلات تصمیمگیری شرکتهای خصوصی و بنگاههای اقتصادی و چشمانداز اقتصادی آنها تاثیر خواهد گذاشت و سردرگمی آنها را در کوتاه مدت و میان مدت بیشتر میکند.
در سطح اتحادیه اروپا، رهبران دیگر اعضای اتحادیه اروپا هنوز در شوک نتیجه این همه پرسی به سر میبرند. آلمان از همه پرسی انگلیس به عنوان یک روز غمبار برای اتحادیه اروپا یاد کرده است. اگر چه صدراعظم آلمان گفته است که اتحادیه اروپا به اندازه کافی قوی است تا بتواند بدون انگلیس به راه خود ادامه دهد اما این اظهارات نمیتواند شکسته شدن وجهه سیاسی و بینالمللی اتحادیه اروپا را ترمیم کند. مقامات ترکیه اکنون دیگر از عدم موافقت این اتحادیه با عضویت آنکارا سرخورده نیستند و حتی اعلام کرده اند که با وجود چنین مشکلاتی برای اتحادیه اروپا، آنها هم ادامه مذاکره برای عضویت در اتحادیه اروپا را به همه پرسی خواهند گذاشت.
دیگر کشورهای اروپایی نیز که خواستار پیوستن به اتحادیه اروپا هستند به پیشنها خود برای عضویت در اتحادیه اروپا به دیده تردید مینگرند و شاید در تصمیم خود در این مسیر بازنگری کنند. رای مردم انگلیس به خروج نشان داد که اتحادیه اروپا مدینه فاضله نیست و کشورهای دیگر برای پیوستن به آن دیگر به آب و آتش نخواهند زد. به نظر میرسد که در کوتاه مدت همه نهادهای سیاسی و اقتصادی مرتبط با اتحادیه اروپا از ترکشهای ناشی از خروج انگلیس از این سازمان در امان نخواهند بود؛ بلاتکلیفی و ابهام واژه هایی هستند که بهتر میتوانند حال و روز این روزهای اعضا و نهادهای درگیر در اتحادیه اروپا را تعریف کنند. اگر فروپاشی شوروی در دهه ۹۰ باعث تغییرات گسترده در سطح نظام بین المللی شد اکنون خروج انگلیس از اتحادیه اروپا میتواند آغازگر روندی باشد که باعث واگرایی اتحادیه اروپایی و تغییرات گسترده در سطح نظام بین المللی شود.
انگلیس که روزی با کمک فرانسه و آلمان سنگ بنای اتحادیه اروپا را پایه گذاری کرد و طی چند دهه ساختمان اتحادیه اروپا را مستحکم کرده اکنون با خروج خود آرزوی ۵۰ ساله اروپاییها برای همگرایی کامل را بر باد داد و مشخص نیست این اتحادیه بدون یکی از ستونهای اصلی خود در آینده به کدام سو خواهد رفت.
خروج اسب تروای آمریکا از اتحادیه
رأی مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپایی به معنی پیروزی راست افراطی بر ائتلاف فراگیر راست میانه تا طیف های مختلف از احزاب چپ در انگلستان بود. این موضوع، آمریکا را نیز از یکی از ابزارهای اصلی اش برای نفوذ و تاثیرگذاری در تصمیمات اتحادیه اروپایی محروم خواهد کرد. علیرضا میریوسفی در خبرآنلاین نوشت،زمانی مارشال دوگل انگلستان را اسب تروای آمریکا در اروپا خوانده بود. بعدها وی در کتاب خاطراتش دلایل این تعبیر را روشن تَر بیان کرد. دوگل در کتاب خاطراتش آورده است زمانی که به چرچیل پیشنهاد داد تا به همراه هم هدایت جهان پس از جنگ جهانی دوم را بر عهده بگیرند، پاسخ شنیده است که چرچیل ترجیح می دهد با کشف فراآتلانتیکی جدیدش که یک ابر قدرت جوان، برتر و آینده دار است، این کار را انجام دهد.
انگلستان از دیرباز خود را یک قدرت آتلانتیکی تصور کرده است تا یک قدرت اروپایی. جمله تاریخی مارگارت تاچر که جدایی قلمرو انگلستان از بقیه اروپا را مشیتی الهی خَوانده بود تبلور این دیدگاه است. ورود انگلیس به اتحادیه اروپایی در سال ۱۹۷۳ بیش از آنکه انعکاس دهنده خواست عمومی و منافع ملی این کشور باشد، حاصل تشویقهای آمریکا و مشوقهای کشورهای اروپایی و به ویژه دو کشور محور این اتحادیه یعنی فرانسه و آلمان بوده است. از همان زمان حضور انگلیس در اتحادیه همواره حضوری همراه با امتیازات ویژه در مزایای عضویت و معافیت های استثنائی در هزینه های اداره تشکیلات اروپایی بوده است. موضوعی که برخی أعضای اتحادیه از آن به باج خواهی انگلیسی یاد کردهاند و آخرین نمونه این باج خواهی در فوریه گذشته بعد از هشت دور مذاکره فشرده بین مقامات انگلیسی و اتحادیه اروپایی اعلام شد و شامل امتیازات و معافیتهای گسترده برای این کشور بود.
در مورد دلایل گریز طبیعی انگلستان از بودن در اتحادیه، مجموعه ای از عوامل اقتصادی و تاریخی را می توان برشمرد. اصلی ترین انگیزه که دستاویز تبلیغات خروج کشورها از اتحادیه اروپایی قرار می گیرد، معمولا مسائل اقتصادی و هزینه های مالی عضویت برای کشورهای ثروتمند شمال اروپاست.
همان عللی که مانع پیوستن نروژ به اتحادیه اروپایی شده است، محور تبلیغات اروپایی گریزی در انگلیس و کشورهای حوزه اسکاندیناوی است. درآمد سالانه این کشورها که بعضا دارای درآمدهای قابل توجه نفتی هستند، عموما از حد متوسط در اتحادیه اروپایی و به ویژه کشورهای تازه عضو بیشتر است و عموم مردم این کشورها از اعطای یارانه به کشورهای تازه عضو ناراضی اند. به همین خاطر جدایی انگلیس از اتحادیه می تواند باعث تحریک زنجیره دومینویی خروج کشورهای شمال اروپا از اتحادیه شود. بهعلاوه فرهنگ و ساختارهای بریتانیایی عمدتا گرایشهای فراآتلانتیکی و آمریکایی دارند تا اروپایی.
این گرایشها با مهاجرت گسترده اتباع انگلیسی به آمریکا شروع و تا به امروز ادامه دارد. همانگونه که دیوید فیشر در کتاب ارزشمندش با عنوان بذرهای آلبیون(نام سنتی انگلیس) نشان داده است، ساختار اصلی نخبگان آمریکای امروز، توسط چهار گروه از مهاجرین انگلیسی بنیانگذاری شده و تا امروز ادامه یافته است. این ارتباطات فراساختاری به گونه ای است که حتی امروز اخبار ازدواج یا تولد در خاندان سلطنتی انگلیس خبر اول رسانه های آمریکایی است یا در مسابقات ورزشی تیم های اروپایی و آمریکایی مردم انگلیس یکپارچه به طرفداری از تیم های آمریکایی می پردازند. این روابط به قدری مستحکم است که حتی بدبینی شدید اوایل ریاست جمهوری اوباما هم نتوانست خللی در این روابط ایجاد کند.درباره نیروهای طرفدار ادامه عضویت در اتحادیه، علاوه بر برخی نیروهای ایده آل گرا و عمدتا چپ در داخل انگلستان، عمدتا فشارها و تشویق های خارجی تأثیر گذار بوده است.
از یکسو آمریکا که به دنبال تعقیب اهداف خود در اتحادیه توسط یک متحد قابل اعتماد بوده است، انگلیس را تشویق به ادامه حضور در اتحادیه کرده است. از دیگر سو، کشورهای محوری اتحادیه اروپایی و به ویژه فرانسه و آلمان به عضویت نسیه کشوری با ظرفیت های انگلیس در اتحادیه اروپایی حتی به بهای باج خواهی های پیاپی به چشم فرصت نگاه کرده و میکنند. به همین خاطر عضویت انگلستان در دهه های گذشته بیش از این که ناشی از انگیزههای ملی و داخلی باشد، ناشی از مشوقها و انگیزههای خارجی بوده است. با وجودی که اسب تروای آمریکا در اتحادیه اروپایی همواره گزینه ای بی بدیل بوده است، ولی اهمیت حیاتی آن نشیب و فرازهایی داشته است.
در مواقعی با ظهور دولت های راست و طرفدار آمریکا در کشورهایی نظیر ایتالیا و اسپانیا، آمریکا کار آسان تَری پیش رو داشته است و در مواقعی مثل زمان حاضر اتکای آمریکا بر اسب تروای شمالی اش بیشتر بوده است. لذا در زمان حاضر از دست دادن این متحد راهبردی در اتحادیه اروپایی برای آمریکا بسیار دردآور خواهد بود.در مورد تبعات خروج انگلستان از اتحادیه، فوری ترین نگرانی خروج سایر اعضای شمالی اتحادیه اروپایی است. نگرانی بعدی استقلال خواهی مجدد اسکاتلند، ایرلند و ولز است که عمدتا عضویت در اتحادیه اروپایی را یک فرصت برای خود دیده اند. کاهش وزن و اعتبار اتحادیه اروپایی در معادلات جهانی از دیگر پس لرزه های خروج شوک آور انگلیس از اتحادیه خواهد بود. بهعلاوه تقویت راست افراطی در داخل انگلیس می تواند از آثار کوتاه مدت و میان مدت این تغییر باشد که یقینا تبعات بلندمدت تری برای اروپا، آمریکا و حتی کشورهای خاورمیانه خواهد داشت.
ادامه دارد