اول دفتر
هنر کم گفتن!
مریم پیربند
 

به‌طور کلی، پرگویی یکی از خصوصیات آدمی است. خصوصیتی که تشخیص آن‌ گاه برای خود شخص دشوار است. چرا که گزیده‌گویی و بجا صحبت کردن با زیاده‌گویی و همچنین هردوی این موارد با کم‌گویی متفاوتند و گاهی تفاوت میانشان به باریکی یک تار موست. اما این خصوصیت اگر درست تشخیص داده نشود و شخص به‌موقع به فریاد خود نرسد، گاه به فجایعی می‌انجامد و گاه از محبوبیت فرد در جمع می‌کاهد و گاهی رازهای مگو در میان این پرگویی‌ها فاش می‌‌شود.
برای مثال از شعر غنی ایرانی وام می‌گیرم. حضرت حافظ را همه ما می‌شناسیم. کافی است نامش به گوشمان برسد تا غزلیات فراوانی در ذهن و بر زبانمان جاری شود و تصاویری از مینیاتورهای متعدد را که به دستان هنرمند در تلاش ترجمه تصویری این غزلیات زیبا کشیده شده، مجسم کنیم. در هر خانه‌ای را بزنیم، حداقل اثر کوچکی از حافظ در آن خانه ایرانی خواهیم دید. نیک می‌دانیم که حافظ از زمره شاعران کم شعرگو(!) بوده است. ابیات صائب تبریزی دیگر شاعر بزرگ ایرانی، حدود دو هزار بیت است؛ یعنی دو برابر بیشتر از اشعار حافظ، یا فروغ فرخزاد که به لحاظ کمیّت، اشعار کمی سروده است و هزاران خاطره با آنها برای جامعه خلق کرده. در مطلبی خواندم، از استاد شهریار نقل است که شبی خطاب به «سایه» گفته بود: «تو کجا بودی؟ کاش زودتر آمده بودی و من این اباطیل را چاپ نمی‌کردم.» چاپ دوم جلد دوم دیوان استاد شهریار، پس از این همنشینی‌ها با سایه بسیار کم حجم‌تر شد و خود شهریار حذفیاتی اعمال کرد.
هرگز کسی به عطار نگفت چرا کم شعر می‌گویی. رباعیات او جمعاً کمتر از چهل پنجاه است. با شنیدن کلمه رباعی بلافاصله نام خیام به ذهن می‌رسد و چه بسا دو سه بیتی هم بلافاصله خوانده شود. بسیارند شعرای هم دوره خیام که با وجود حجم گسترده‌ اشعاری که سرودند، ماندگار نشدند.
وام از بزرگان گرفتم تا خدای نکرده به هم دوره‌های خودمان برنخورد و از میان هم نسلهامان مثالی نزده باشم. بنابراین اگر استاد بزرگ ادب هم باشی، وقتی به زیاده‌‌گویی بیافتی خطر در کمین است. چه رسد به اینکه اطلاعات کافی هم نداشته باشی و فقط به جهت خودنمایی اظهار فضل کنی. فاجعه‌ای که این روزها به یاری فضای مجازی بُعد بیشتری نیز پیدا کرده است. چرا که هر شخص با در دست داشتن تنها یک گوشی موبایل و هزاران نرم‌افزار، تریبون‌های متعددی با مخاطب‌های ریز و درشت در مقابل دارد و امان از وقتی که به پرگویی بیافتد. سخنم با طبقه فرهیخته ادبی و هنری و به‌عبارتی دیگر تحصیلکرده است که انگشت بر کیبوردها برده و حروف را تایپ می‌کنند و انتشار می‌دهند بی‌آنکه بدانند چه عواقبی دارد. این است که گاهی از افرادی که انتظار درایت داریم سخنانی سخیف دریافت می‌کنیم.
تمرینی ساده در زندگی روزمره‌مان شاید کارگر افتد و پس از چندی به عادتی تبدیل شود: «فقط در رابطه با آنچه خوب می‌دانیم نظر دهیم». ضروری نیست زیاده بگویم. هنر مختصر و مفید صحبت کردن همین است و رازی بزرگ در آن نهفته. متمرکز سخن بگوییم. پراکنده گویی فقط مخاطب‌مان را خسته خواهد کرد. متمرکز که نباشیم رشته حیاتی کلام از دست‌ در می‌رود و پای آن چه نباید،‌ به زبانمان گشوده می‌شود. جایی در حافظه‌مان است که تلمبار شده‌ها را سریع بیرون می‌اندازد و اینجاست که نقطه تاریک پدیدار می‌شود.
هرگاه قصد سخنوری داریم، بد نیست لحظه‌ای به سعدی رجوع کنیم:
در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر
خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری
گه گه خیال در سرم آید که این منم
مُلک عجم گرفته به تیغ سخنوری
بازم نفس فرو رود از هول اهل فضل
با کف موسوی چه زند سحر سامری؟
شرم آید از بضاعت بی‌قیمتم و لیک
در شهر آبگینه فرو شست جوهری

code

نسخه مناسب چاپ