***
سیدمحمد بهشتی را همه ما سالهای سال است که از دور و نزدیک به خیر و خوبی و خوشنامی و خوشفکری و خوشعملی میشناسیم. نام ایشان یادآور نام شهید مظلوم آیتالله دکتر محمد حسینیبهشتی است.
آقای مهندس سیدمحمد بهشتی را ما همیشه به عنوان یکی از فرزندان فرهیخته و فرهنگی انقلاب میشناختهایم. امروز کانون معماران معاصر، کانون معماران و شهرسازان جوان، رویدادسازان آزاد و سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، حرکتی مشترک و بابرکت انجام دادهاند و آن نکوداشت و معرّفی یکی از معماران بنای فرهنگی کشور به معنای وسیع آن است.
بعضی از ما البته تخصصی در رشته علمی معماری به معنای خاص آن نداریم و از این حیث باید کسانی در مقام معرّفی ایشان به درستی سخن بگویند که در این حوزه اهلیّت دارند. تا جایی که ما ایشان را میشناسیم، میدانیم که در این وادی نیز کارنامة ارزنده و ماندگاری داشتهاند. ولی ما نهتنها جناب مهندس سیدمحمد بهشتی را به معنای خاصّ علمی و آکادمیک و تخصّصیاش، مهندس و معمار و به اصطلاحِ امروز آرشیتِکت میشناسیم، بلکه فراتر از آن یعنی در حوزهای عامتر و گستردهتر و فراگیرتر ایشان را در زمرة معماران شایستة بنای فرهنگی کشور میشماریم.
مرحوم دکتر علی شریعتی، همنام ایشان یعنی محمد اقبال لاهوری را معمار تجدید بنای اسلام و فرهنگ اسلامی در تاریخ معاصر خوانده است. نمیخواهم بگویم هر دو در مقام و موقعِ همسان قرار داشتهاند، زیرا کارنامة هرکس در جایگاهِ بایستة خویش مورد ارزیابی قرار میگیرد. امّا میخواهم بگویم که معماربودن و معماریکردن به معنای عام و فراگیرش، کارِ کمی نبوده و نیست. خود اقبال نیز وقتی از فراهم آوردن بستر لازم و البته درست برای تجدید بنای تمدن اسلامی یاد میکند، مسلمانان خودآگاه و متفکر و مسئول و روشنضمیر را معمار مینامد و آنها را به تلاش برای تجدید بنای فرهنگی و تمدّنی و علمی در جهان کنونی فرا میخواند و دعوتشان میکند که از خواب گران پسرفت و عقبافتادگی تاریخیشان بیدار شوند.
معمـار حـرم بـاز بـه تعمیـر جهان خیـز
از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز
اشاره کردیم که معماری به معنای رشته خاص و تخصصی و دانشگاهیاش که البته در مورد جناب مهندس سیدمحمد بهشتی مصداقِ معیّن و مشخّص دارد، از دایره اهلیت علمی برخی از ما فراتر است و در این باب کسانی که اهل فنّاند و به قول سعدی از بزرگان اهل تمیزند، مجتهدانه سخن گفته و خواهند گفت، امّا توانمندی و ظرفیّت وجودی استاد بهشتی به این وجه برجسته و به این وجهة برگزیده محدود نمیشود. ما ایشان را از آغاز انقلاب تا امروز در هر جا که متصدّی و مسئول و مشاور و دستاندرکار و تأثیرگذار دیدهایم، به عنوان یکی از شاخصترین چهرههای خلاّقِ فرهنگی و فرهنگساز و هنرآفرین حقیقتاً موفّق یافتهایم. انصاف این است که ایشان یکی از برجستهترین معمارانِ سینمای انقلاب و پس از انقلاب در این کشور بوده است.
البته میدانیم که ایفای چنین نقشی و بکارگیری چنین نیرویی در حوزه سینما با نقّادیها و مخالفتها و حتی حملههای بسیار مواجه بوده است. ما نمیخواهیم بگوییم که همه نقّادیها و انتقادهای وارد شده به نظام فکری و همچنین کارنامه ایشان در این حوزه، نادرست و ناروا است. چه بسا کسانی مانند خود ایشان در همین مسیر واقعاً صاحبفکر و صاحبنظر بودهاند و هستند و تا جایی که ما به یاد داریم مهندس سیدمحمد بهشتی در مواجهه با اهل نقد و نظر بردبار و شنوا و پذیرا بوده است. امّا همیشه در این میدان، صرفنظر از اهل اندیشه و نقد و نظر، کسانی یا طیفها و طایفههایی را نیز سراغ داشتهایم که حمله و هجومشان انگیزههای ناروا داشته، یا اگر انگیزههاشان روا بوده متأسفانه شیوههای نادرست و ناسزاوار و خسارتبار را به کار میگرفتهاند.
مهندس سیدمحمد بهشتی پا به پای مهندس فخرالدّین انوار و سایر همکاران و همراهان ارجمندشان، همواره تا آخرین حدّ امکان و توان سعی میکردند بردباری و راهگشایی و جانسختی نشان دهند و با زمزمهی «به مو گفتی صبوری کن صبوری»، در برابرآنچه گاه به طنز تلخ و شیرینِ زمانه نزدیک میشد، صبوری کنند و تجربهآموزی کنند و دلسوزی کنند و چون خود را طلبکارِ عالَم و آدمی نمیدانستند بدون ادّعای حقّ آب و گل به آرامی از کار کناره گرفته، میدان را به دیگر تجربهآموزان ارجمند بسپارند. و این خود فضیلتِ اندکی نبوده است.
باری، البته کارنامه مهندس سیدمحمد بهشتی را نیز مثل همه کارنامهها میتوان نقّادانه ارزیابی کرد و انتقاد هم برآن وارد کرد، امّا نقش نیرومند ایشان و دوستان همفکر و همراهشان را در پیریزی بنای هنر هفتم در نخستین دهه انقلاب خصوصاً در سالها و ماهها و هفتههایی که گسیختگی و آشفتگی و بیتجربگی از در و دیوار میبارید، نادیده گرفتن. بعضی از ما البته به این حرکت معتادیم که از هر نردبانی که میخواهیم به سمت بالا و والا گام برداریم، پس از عبور کردن به پلّههای نخستین و به گامهای اوّلیه بیتوجه و بیاعتنا باشیم و حتی آنها را در پشت سرمان بشکنیم و به این گناه درهم بکوبیم که چرا در مقام شمارش و در رتبة عددیشان، اساساً پایین بودهاند. و از یاد ببریم که نردبان ترقّی و پیشرفت و بالا رفت، بدون پلّههای نخستین نمیتوانسته اساساً «نردبان» باشد، تا چه رسد به چیزی دیگر و ادّعایی دیگر و هویّتی دیگر.
نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب که هنوز به موقعیّت موسیقی بازشناسی و بازسازی شده بود و نه موقعیت سینما و نه موقعیّت بسیاری از هنرها و دانشها و حوزههای دیگر، بر روی آواری از زلزله عظیمی که در همه عرصهها اتفاق افتاده بود و برفراز تلّی از خاک و خاکستر سینما ـ که نهتنها خاک و خاکسترِ دیوارها و درها و سقفهای سوخته بلکه خاک و خاکسترِ همه سیاستها و مدیریتها و مفاهیم و معانی سابق نیز بود ـ ، به شهامت و شجاعتی شگفت و ققنوسوار نیاز داشت. یکی از آن دل به دریازدگان و بادابادخواندگان و تن به قضادادگان که با شهامت و شجاعت تحسینبرانگیز و با سرمایه اندیشه و امید، پای بر خاک و خاکستر سینما گذاشت، مهندس سیدمحمد بهشتی بود که دست در دست یاران و همراهانش به معرکة معماری آمد. بهشتی در کنار انوار، نه از برخی جریانهای درونی و برونیِ سینمای قبل از انقلاب هراسید و نه از برخی جریانهای همرزم و همبزمِ انقلاب که به قول شریعتی و به نقل از دکتر طه حسین «خود، کاری نمیکنند، ولی از اینکه دیگری کاری بکند سخت آزردهخاطر میشوند»!
بهشتی، از پدران معنوی جشنوارة ابتکاری و ماندگارِ فیلم فجر است. بهشتی، مدال مدیریت بنیاد سینمایی فارابی را در کارنامه سینمایی کشور بر سینه دارد. هر نقد و انتقادی هم که به او وارد بوده است و باشد، از ارج و ارزشِ آن کارهای بنیادین نمیکاهد.
جشنواره فیلم فجر، آیینهای بود ابتکاری، که علاوه بر معطوف کردن افکار عمومی در تمام کشور به سمت و سوی مقولة سینما و وارد کردن سینمای پس از انقلاب به مدارِ زندگی مردم و از این حیث برای صنعت سینما و هنر فیلمسازی کشورمان یک نوع پشتوانه و پشتیبانِ مهمِّ مردمی و خانوادگی و حتی دینی و مذهبی به وجود آوردن، هر سال توفیق انجام دو کار اساسی را نیز فراهم میکرد:
یکی اینکه عملاً هر سال کارنامة سینمای سال گذشته از رهگذر جشنوارة فیلم فجر مورد ارزیابی داوران و مردم و مسئولان قرار میگرفت، و دیگر اینکه درواقع برای تشخیص و تبیین هدفها و سیاستهای سال آیندهی سینما از رهگذر تبادلنظر با سینماگران و مسئولان و افکار عمومی در این مورد، بسترسازی و مقدمهچینی میشد.
مهندس بهشتی، علاوه بر مشارکت اساسی در حرکت مبتکرانهی راهاندازی و ادارة جشنواره فیلم فجر در دهه پیروزی انقلاب، و نیز تأسیس و مدیریت بنیاد سینمایی فارابی که دست حمایت و هدایت طبیعی و عملی و مقبول را با شیوههای منطقی و مشارکتپذیرانه و مبتنی بر همفکری و همکاری متقابل به سوی سینمای کشور و سینماگران صاحبنظر دراز کرد، همچنین همراه با جناب آقای مهندس فخرالدین انوار و دوستان دیگر، در پیافکنیِ تشکّل دیگری به نام خانة سینما نقشآفرین بود.
بهشتی و همراهانش در حقیقت همه چیز را در عرصه فیلم و سینما از صفر بلکه از زیرصفر شروع کردند و به این دلیل است که نام ایشان ـ چه بخواهیم و چه نخواهیم ـ عملاً و نظراً در صدر صحیفهی معماران و پایهگذاران بنای سینمای نوین ایرانِ پس از انقلاب ثبت شده است. البته همین جا لازم است گفته شود که در جمعِ کارگردانان و فیلمسازان و هنرمندان سینمای قبل از انقلاب نباید جایگاه والای سینماگرانِ صاحبفکر و صاحبکاری را نادیده گرفت و انکار کرد که در مسیر غنیسازی اندیشه و تجربة سینماییِ کشورمان در تاریخ معاصر، نخستین و به همین دلیل سختترین و پرزحمتترین گامها را برداشته بودند و به همین دلیل نیز نخستین و تندترین انتقادها و اعتراضها را تاب آورده بودند و البته در همان حال چه به عنوان کارگردان و چه به عنوان هنرمند و بازیگر و چه به عنوان فیلمنامهنویس و چه با عناوین دیگر در برابر آنچه هر بار بنا بود که از سوی رژیم شاه و حامیانش بر آنها تحمیل شود، استغنای طبع و استقلال رأی نشان داده بودند.
حُسن مدیریّت و معماری و مهندسی سیدمحمد بهشتی در این بود که هم به این سابقهی مغتنم و به این تجربهی قابل بهرهبرداری توجه داشت و هم اینهمه را در پیوند با روزگار جدیدی مورد بحث و بررسی قرار میداد که سینمای انقلاب یا پس از انقلاب نام گرفته بود و مخاطبان سینماییاش هم مردمی بودند آرمانگرا و قیامکرده و انقلاب کرده و فلک را سقفْ شکافته و طرحی نو در انداخته.
و الحق که پرداختن به چنین پیوندی، صرفنظر از اینکه تا چه حدّ شدنی بود یا نبود و تا چه حد در عرصه عمل توانست توفیق پیدا کند یا نتوانست، اساساً کاری بود از یکطرف سخت ظریف و ظرفیّتخواه و مسئلهساز و بحثبرانگیز، و از طرف دیگر هم سخت سوءتفاهمآفرین و غلطانداز و دشمنتراش و خانمان بر باد ده.
البته گفتهایم و باز هم میگوییم که منتقدان و مخالفخوانان در اردوی مقابله و گاه مقاتله با مهندس بهشتی و یارانش معمولاً سه چهار طیف متنوع و مختلف بودهاند. ۱ـ طیف عاشقان سینهچاک و نوستالوژیک سینمای قبل از انقلاب و حتی شیفتگان سیاستهای رژیم شاهنشاهی. ۲ـ طیفِ سنّتیانِ ساده نگری که غالباً با هر نوع نوگرایی و تازهکاریِ ناشناختهای نه احساس یگانگی بلکه به شدّت احساس بیگانگی میکردند.
۳ـ طیف رقیبان رادیکالی که با سایه خودشان هم احساس رقابت کرده، بهشتی را جهنّم لیبرالیسم و انوار را ظلمات سکولاریسم و حیدریان را مرحب قلعة سینما میپنداشتند. و از عجائب گردش روزگار اینست که یکی دو نفر از پیشتازان همین طیف و گویندگان همین حرف در دهه شصت، چون به دهه هفتاد و هشتاد و نود رسیدند خودشان در این جولانگاه به چنان جهشی دست پیدا کردند که مهندس بهشتی و یارانش دیگر در مقایسهی با این جهش ژنتیک و تراریختهی جدید کاملاً سنّتی و قدیمی و اصولگرا و حتّی عقبمانده و چه بسا جهنم فاشیسم و ظلمات داعشیسم پنداشته شدند! ۴ـ طیف دانای دلسوختهی دردمندِ دیندوستِ دلیلمدارِ دارای درک و دریافتِ هنری و سینمایی، که حرفی یا حرفهایی برای گفتن داشتند و اگر انتقاد میکردند انتقادشان ارزش شنیدن داشت. سهم این طیف و این طایفه را نباید با سهم طیفهای دیگر و طایفههای دیگر درآمیخت.
مهندس سیدمحمد بهشتی و یارانش با معماری و پی افکنی جشنواره فیلم فجر توانستند نیاز سینمای ایران به حضور بینالمللی را هم درک کنند و پاس بدارند و برآورده کنند. افزایش ارتباط با مدیران جشنوارههای جهانی و نیز با شرکتکنندگانِ در بازارهای فیلم خارجی، موجبات حضور بیشتر و بهتر را در جهان فرامرزی و فراوطنی برای سینمای انقلاب و محصولات سینمای انقلاب ـ که طبعاً در دنیای آن روز کاملاً تازه و ناشناخته و عطشآفرین به نظر میآمد ـ فراهم آورد.
معماری و مهندسی خانة سینما با دستان بهشتی و با راهگشاییِ انوار آن روزگار هم حرکت بابرکتی بود که اگر ایراد و انتقاد داشت، باری درواقع تلاش مبارکی بود برای اینکه صنوف فعّال در صنعت سینمای ایران را به جامعهای همبستهتر و بایستهتر برساند و تنها تشکّل صنفی سینمایی قدرتمندی باشد که شاید بتواند این صنعتِ سازنده را در بستر سیاستهای دوره انقلاب و معطوف به ارزشهای معنوی و فکریِ همین مرز و بوم، با صورت و سیرت مقبول و معقول، ساماندهی و سازماندهی کند.
این تلاشهای فراموشناشدنی در آن روزگارِ پرمدّعی و پرآموزگار، در اوضاع و احوالی صورت میگرفت که به قول خود آقایان بهشتی و انوار، حداقل همواره با سه مانع محدودکننده و محصورکننده مواجه بود: عدم کفایت امکانات دولتی و پشتوانههای مالی و سرمایهگذاریِ مورد نیاز، تشکیلات رقابتگرِ نابرابر و تأسیسات موازیِ تغذیه شده و تقویتشده برای سکّانداری سینمای کشور، محرومیّت از وجود ساختار فرهنگی و فکری و انسانیِ حمایتگر و تنومند در مسیر جوابدهی درست و دقیق به نیازهای جامعه جدید.
مهندس سیدمحمد بهشتی، در حوزههای دیگر از جمله سازمان میراث فرهنگی، پژوهشگاه میراث فرهنگی، دانشگاه، شهر کتاب، صدا و سیما و هر جای دیگری تدبیرکننده بوده است و تأثیرگذار. تئوریسیَن و تجربهمند. نظریّهپرداز و اهل اقدام و عمل. او در عرصة معرّفی بینالمللی و ثبت جهانیِ آنچه واقعاً مخلوق و مصنوعِ فرهنگ و هنر و تمدّن و تاریخ این سرزمین ثروتمند بوده است. همچنین در حوزة تحوّل دیدگاه عموم و حتّی اعتلای نگاه نخبگان نسبت به مقوله میراث فرهنگی نیز خوشبختانه به مددِ تدبیر و تجربه یا به عبارت دیگر بینش و دانشی که در اختیار داشته و دارد، توفیق با او رفیق بوده است و یار با او دستیار. هر چند برخی از یاران که حافظ هم از آنان چشمِ یاری داشت، نسبت خود را با او متأسفانه نسبت یار با اغیار پنداشتند. در حالی که حقیقت چنین نبوده و نیست. و او همواره خود را یار همه کسانی میدانسته است که یارِ دیارِ او بودهاند و برای فرهنگ و هنر و تمدّن اسلامی و ایرانی و انسانیاش ارمغان خدمتکاری و خیرخواهی و خوشوقتی و خوشبختی داشتهاند.
فراموش نمیکنیم نشست دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را در موشکباران سال ۶۶ هجری شمسی، که برای شناسایی و جمعبندیِ وجوه مشترکِ نظری و عملی در میان افراد و گروههای فرهنگیِ دلبسته به انقلاب و اسلام و ایران شکل گرفته بود. و سخنران تیزران برخلاف فلسفه و فایده و فرهنگِ مطلوب در ذهنِ پیشنهادکنندگانِ همان نشست، بر سر جمع فریاد زد که بساط این آش شلهقلمکار را برچینید! بهشتی با آن بنیاد فارابیِ لیبرالیاش در اینجا چه میکند؟ نجفی با آن سربدارانِ کذا و کذا و کذاییاش در اینجا چه میکند؟ و البته اجازه میخواهیم که «کذا و کذا»های آن برادر کذاییمان در آن روز را امروز در اینجا و در این محفل شریف ترجمه نکنیم. و همینطور ایشان همچنان آن روز به ذکر خیرِ کسانی دیگر ـ به ترتیب حروفِ الفبا(!) ـ همّت گماشت و گماشت و گماشت، تا سرانجام به حول و قوّة آن بزرگوار، سقف خانة آن نشست در آن روز تاریخی فرو شکست و آن بنای مشترک خیالی در آن گردهمایی خشک و خالی فرو نشست.
و همچنین فراموش نمیکنیم که سالهای تلاشگریِ بهشتی در جشنواره فیلم فجر در دهه شصت، مواجه شده بود با ظهورِ موفورالسّرورِ تلاشگران دیگری که هرگاه یکی از کارگردانان برگزیدة آنان را برای حضور فیلمهای اسلامی و انقلابی در جشنواره فجر دعوت میکردند، بسیار پیشتر و بیشتر از سخنران سالن دانشکده هنرهای زیبا، به سیدمحمد بهشتی و یکی دو نامدارِ دیگر اشاره میکرد و میگفت هیهات که ما کارنامه خود را به لوث لیبرالیسم فرهنگی در جشنواره فیلم وزارت ارشاد آلوده کنیم. آن روزها متأسفانه هنوز بقیة فحشهای ناب کنونی مانند مثلاً سکولاریسم و لاییسم و پلورالیسم، به زیور اختراع و اکتشاف آراسته نشده بود.
آری و باری، گردش روزگار شگفتانگیز است. آنچه دیدیم و دیدید، به هر حال هر چه بود، گذشت. و البته گردش روزگار پایان نپذیرفته است. هزاران سال و بسیار بیشتر، سابقه گردش دارد. هزاران سال و بسیار بیشتر هم این گردش ادامه خواهد داشت. و به قول حضرت حافظ:
تو عُمْرخواه و صبوری، که چرخ شعبدهباز
هـزار بـازی از ایـن طُرفـهتر بـرانگیـزد
آنچه مسلّم است اینست که سیّدِ بهشتی ما از آغاز تا امروز به هر (خدای ناکرده) جهنّم درّه یا جهنّم ذرّهای ورود کرده است، سعی و تلاشش بدون سوءقصد حقیقتاً بر این محور و بر این مدار متمرکز بوده است که اگر توانست، آن جای و آن جایگاه را نیز بهشتی کند. و اگر نتوانست و اگر در عالم امکان و عالَم واقعیّتها بهشتش میسّر نشد، بِهَش را و بهتر شدنش را میسر نکند، و اگر باز هم نتوانست و ممکن نبود، لااقل با افشاندِن نمی بر جهنّمی از درجات دوزخیاش بکاهد و دوزخ را به اَعراف تبدیل کند. چنانکه امروز نیز در جهان کنونی به رأیالعین میبینید و میبینیم که چگونه کسانی به جان میکوشند تا مگر دوزخ داعش را اگرنه به بهشت آسایش، لااقل به اَعرافِ آرامش نزدیک و نزدیکتر کنند. همانکه به تعبیر سعدی علیهالرّحمه:
حـوران بهشتـی را، دوزخ بُــوَد اَعــراف
از دوزخیان پُرس، که اَعراف، بهشت است!