در اروپای پس از جنگ جهانی دوم، موسیقی و ترانه های شانسون ها(۱) رونق بسیار گرفت.
ترانه هایی معترضانه در خدمت مضامین اجتماعی و گاه سیاسی و با رنگ و بویی روشنفکرانه. حتی اندیشمند بزرگی چون «ژان پل سارتر» به این سو گرایش یافت و دو سه شانسون ناب از وی به یادگار مانده است.
این موسیقی علاوه بر روشنفکران، حتی توده ها را نیز به سمت خود جلب کرد. در ایرانِ دهه چهل نیز، نوعی موسیقی اندیشمندانه و عمیقاً آمیخته به شعر ناب و غنی – تحت تأثیر شانسون های اروپایی- البته مبتنی با فرهنگ ایرانی شکل گرفت. شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی و چند ترانه سرای مبتکر و متفکر دیگر، موجد حرکتی نوین در عرصه موسیقی جوان و البته جدی آن روزگار شدند. ترانه هایی که حرف انسان امروز (یعنی آن روز!) را به زبان می آورد، دردها و آلام خود و جامعه اش را فریاد می زد و عشق را از منظر امروزی آن می نگریست و به تصویر می کشید.در این میان «فرهاد مهراد» را باید از سرآمدان این سبک موسیقی به حساب آورد. از این نظر که در خوانش و اجرا، آن شیوه را تعالی بخشید ولی به هر حال دو رأس دیگر مثلث هنری بیشتر آثار او، یعنی اسفندیار منفردزاده و شهیار قنبری را نیز نباید فراموش کرد.
اگر برای موسیقی فرهاد بخواهیم نامی را برگزینیم و یا تشابهی به لحاظ سبکی برای آن قائل شویم، شاید سبک موسیقی «بالاد» (Ballade) بهترین گزینه باشد.
بالاد، سبکی از موسیقی شاعرانه و تغزلی است که فاقد سبکی مشخص بوده که البته به غیر از حالات دراماتیک، خصوصیات رزمی و حماسی نیز در این آوازهای – معمولاًــ عامیانه کاملاً مشهود است.
فرهاد را با گیوم دوماشو (خــواننده سده های میانی اروپا) و حتی با ری چارلز نیز مقایسه کرده اند ولی فرهاد، «فرهاد» بود، نه کس دیگر. البته دلیل این گونه تشبیه ها و مقایسه ها از نظر نگارنده واقعاً نامعلوم و کاملاً بی معناست. در طَبَقِ قیاس قرار دادن افراد که اغلب هم ناآگاهانه و بدون شناخت صورت می پذیرد؛ تخطئه، تخدیش و گاه حتی تخریب شخصیت هنری هنرمندان را به همراه خواهد داشت. چه اصراری به مقایسه است؟ هنردوستان و هنرپژوهان لطفاً شبیه سازی و مقایسه ورزی نکنید!
فرهاد موسیقی را از دوستان ارمنی اش آموخت و اولین تجربه خوانندگی را زمانی کسب کرد که همراه این دوستانش برای اجرای برنامه به اهواز رفته بود. شب اول برنامه، خواننده گروه بیمار شد و او ناخواسته خوانندگی را تجربه کرد. از سال ۴۲ به اجرای ترانه های انگلیسی پرداخت. در سال ۴۴ در جشنواره بزرگ موسیقی که در استادیوم امجدیه (شهید شیرودی فعلی) برگزار شد، با اجرای تک نفره اش تحسین همگان را برانگیخت و مورد توجه مدیر معروف ترین گروه های موسیقی آن دوران قرار گرفت. دهه ۶۰ میلادی در اروپا، اوج فعالیت هنری بیتل ها بود و به تأسی از آنها، در ایران نیز گروه هایی نظیر اعجوبه ها، ربلز، بلاک کتز … فعالیت داشتند.
اولین تجربه فارسی خواندن فرهاد، به پیشنهاد استاد علی کسمایی (پدر دوبله ایران) صورت گرفت. ترانه «اگه یه جو شانس داشتم» در فیلم بانوی زیبای من که در سال ۴۶ اجرا شد. اما ترانه «مرد تنها»،سرآغاز فصلی نوین در فعالیت هنری فرهاد بود. ترانه ای از شهیار قنبری بر روی ملودی اسفندیار منفردزاده که در آن ترانه، مردی تنها شبی بی تپش را قدم می زد تا به آخر خط برسد. نخستین ترانه بی قافیه ای که از جنس شعر معاصر بود:
«در شب بی تپشراین طرف اون طرفرمی افتاد تا بشنفهرصدا … صدا …. صدای پا … صدای پا …».
«جمعه» اثر دیگری از فرهاد بود با دویار دیرینش، شهیار و اسفندیار. ترانه ای که صفحه اش را هیچ شرکتی حاضر به انتشار نبود و سرانجام طی مذاکره ای بین منفردزاده با یک صفحه فروشی، مقرر شد که آن صفحه فروشی در ازای پرداخت مبلغی ارزان، اثر گرانی! را منتشر کند و بغض گره خورده در گلوی گروه را به خانه های مردم ببرد. جمعه، پیروزی ترانه نوین بود و فرهاد با این ترانه اعتراض آمیز، به بخش گسترده تری از جامعه جوان آن روز معرفی شد:
«داره از ابر سیاه خون می چکهرجمعه ها خون جای بارون می چکه …». «هفته خاکستری»، حکایت انسان غرق در زندگی روزمره را روایت می کرد و «واروژان» با تنوع ملودی و ارکسترش ، استادانه، این یکنواختی را به تصویر کشید: «شنبه روز بدی بودر روز بی حوصلگیر وقت خوبی که می شدر غزلی تازه بگیر ظهر یک شنبه منر جدول نیمه تمومر همه خونه هاش سیاهر روی خونه جغد شومر صفحه کهنه یاداشت های منر گفت دوشنبه روز میلاد منهر اما شعر تو می گه که چشم منر تو نخ ابره که بارون بزنه، آخ اگه بارون بزنه، آخ اگه بارون بزنه ….» و اجرای آن سوت خاطره انگیز در بین ترانه، که چیزی جز هنر ذاتی فرهاد نبود!
«شبانه» ترانه سیاهی بود که شرح حال جامعه آن روز را بیان می کرد و این بار احمد شاملو و منفردزاده، فرهاد را همراهی می کردند: «کوچه ها باریکن دوکونا بسته سر خونه ها تاریکن طاقا شکسته س ….».
«گنجشکک اشی مشی» ترانه ای فولکور در اعتراض به قربانی شدن و فقدان عدالت بود. تنظیم ماهرانه منفردزاده جلوه ای دیگری به این اثر بخشید: «کی می گیره، فراش باشیر کی می کُشه، قصاب باشیر کی می پزه، آشپزباشیر کی می خوره، حکیم باشی …»
«کودکانه»، کودکانه بود و همین کودکانه بودنش آن را جاودانه کرد. کودکانه ای که برای چندین نسل آینده نیز کودکانه خواهد ماند. شهیار قنبری و تمامی گروه، از کودکی درونشان مایه گذاشتند: «بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگیر بوی تند ماهی دودی وسط سفره نور بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگر با اینا زمستونو سر می کنمر با این خستگیمو در می کنم …»ترانه سرای این اثر می گوید:«نمی دانم چرا این خط آخر را کنار گذاشتیم … با اینا بهارو باور می کنم» افسوس که حذف شد!
«شبانه ۲» باز حاصل مشترک احمد شاملو، اسفندیار منفردزاده و فرهاد مهراد بود. ترانه ای که دوران استبداد و کشتار را روایت می کرد. این ترانه به «شهیدان شهر» نیز شهرت یافت:
«مستیم و هوشیار شهیدای شهرر خوابیم و بیدار شهیدای شهرر آخرش یه شبر ماه می آد بیرونر از سر اون کوه بالای درهر روی این میدون رد می شه خندونر یه شب ماه می آد»
«آوار» نام ترانه ای بود که این بار فرهاد را در مقام آهنگساز نیز قرار می داد. کاری ناب با تنظیمی ماندگار. اثری که با تنظیم زیبای آندرانیک و ترانه پرمحتوای شهیار قنبری جاودانه شد.
«وحدت»، سروده ای از سیاووش کسرایی بود که در اوان انقلاب اجرا شد. رقص نت های منفردزاده با اجرای قدرتمند فرهاد و آن آکسان های مؤکدش بر واژه مقدس «محمد»، روحیه وحدت را به جامعه پیروز آن روزها تزریق کرد:
« آنگاه که تمثیل وار کشیدیر عبای وحدت بر سر پاکان روزگارر آآآ در تنگ پر تبرک آنر نازنین عبار دیرینه ای محمد جا هستر بیش و کم آزاده رار که تیغ کشیده است بر ستمر آآآ والا پیامدار محمد ….» و «نجوا» که در غیاب شهیار و اسفندیار ناتمام ماند ولی بعدها فرهاد آن را به شکلی دیگر
تمام کرد.
با تأمل در توضیحاتی که شرحش رفت، نکته ای بیش از هر چیز نظر نگارنده را به خود جلب می کند و آن جایگاه شعر و ترانه از دیدگاه فرهاد است. فرهاد به درک و فهم شعر بسیار معتقد بود. حس شعر و مفهوم آن را به خوبی درمی یافت و به ترانه ای که انتخاب می کرد، اعتقاد داشت. درک حس واژگان و ضرباهنگ آنها و نحوه ادای آکسان ها و ویبراسیون ها جهت تبلور حس کلمات و مفهوم ترانه، در آثار به جای مانده از فرهاد قابل تامل است. شهیار قنبری می گوید: «فرهاد در کنار نوازندگان، نه دورتر از نفس های واروژان و اسفندیار، کلمه هایم را می گریست.»
تمام ترانه هایی که فرهاد حاضر به اجرای آنها شد، از زبان حال خود و به نوعی از زبان حال مردم و جامعه بود. به عارف قزوینی ارادت داشت و پس از او ترانه های شهیار قنبری را به خاطر به کارگیری مضامین اجتماعی در ترانه می پسندید. فرهاد به اشعار دیگر بزرگان عرصه شعر و ادب نیز توجه داشت. قصیده طولانی «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» سروده اخوان ثالث و «کوچ بنفشه ها» سروده دکتر شفیعی کدکنی و اجرای این آثار توسط فرهاد، از آن جمله است.
فرهاد به آثار ادبیات کلاسیک مغرب زمین نیز توجه داشت و از جمله آنها اجرای «ریچارد دوم» اثر شکسپیر با ترجمه دکتر الهی قمشه ای بود. نگاه متعهدانه و مسئولانه فرهاد به شعر و ترانه، رسالت حرفه ای و در حقیقت قداست موسیقی را از منظر وی هویدا می ساخت. موسیقی برای فرهاد مقدس بود و از طریق تغنی و ترنم به خدا می رسید. موسیقی از دیدگاه فرهاد عارفانه بود و نه مطربی و بدین جهت موسیقی را برای دگرگونی و تبلور روح طلب
می داشت. فرهاد با موسیقی پروردگارش را راز و نیاز می کرد. یک حس عمیق عبودیت و عرفان، که از علاقه و
عشق او به موسیقی مذهبی در سبک کلاسیک مغرب زمین ریشه گرفته بود. فرهاد به ملودی و موسیقی خوب اعتقاد داشت ولی نه به گونه ای که گوش شنونده را از توجه به کلام منحرف سازد.
صدای فرهاد بیانگر غم و اعتراض او بود و به قول دکتر الهی قمشه ای که در خصوص فرهاد گفته است: « …. فرهاد هیچ دریچه ای را به روی خویش نبست … آن فریاد، فریادی است که از تمام وجودش برخاسته»(۲) فریادِ فرهاد، فریاد عشق و انسانیت بود و عاقبت همانگونه که دوست داشت در تابستان برای همیشه رفت: « گرم و زنده بر شن های تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت ….»(۳)
نگارنده در آخرین روزهای نگارش این نوشتار – در شهریور ۱۳۹۱– اطلاع یافت با حکم دادگاه، صدا و سیما از پخش آثار فرهاد منع شده است. این حکم پس از سال ها پیگیری و در پی دعوی از سوی خانواده مرحوم فرهاد مهراد صورت پذیرفت. امید است این ممنوعیت سرآغاز اتفاق خوبی باشد تا مسئولان و متولیان کلیه نهادهای فرهنگی و هنری به ویژه صدا و سیما، با رعایت حقوق مادی و معنوی مؤلفین و مصنفین، به ویژه در زمینه آثار هنری، در جهت پاسداری از ارج و منزلت هنرمندان و آثار آنان اهتمام ورزند و همانطور که حقوق کپی رایت را نسبت به تولیدات خارجی رعایت می کنند، آن را در زمینه تولیدات داخلی و پدیدآورندگان آن نیز اعمال نمایند.(۴)
پی نوشت:
۱ــ شانسون (Chanson) در زبان فرانسه به آوازهایی اطلاق می شده است که با اصول معین و مشخصی تدوین می گشت که در زبان انگلیسی معادل آن Art Song است.
۲ــ برگرفته از سخنان استاد دکتر الهی قمشه ای در یک جمع دوستانه در سال ۱۳۶۵
۳ــ فرهاد مهراد پس از تحمل مشقت و رنج یک بیماری سخت، در نهم شهریور ماه سال ۱۳۸۱ در فرانسه برای همیشه آرام گرفت.
۴ــ برگرفته از روزنامه ایران مورخه ۲ر۶ر۹۱
code