یادداشت
تکذیب صادق و شیخ جعفر کاشف الغطاء
دکتر حمید میرزاده
جریان تکذیب در طول تاریخ بشری وجود داشته است.همواره کسانی در برابر حرکت اصلاحی و صادقانه مصلحین با حربه تکذیب و با شعار و اشعار عوام فریبانه به صحنه می آیند تا دلهای مشتاق به سمت و سوی آنان را مکدر و مردّد سازند. قرآن تنها در سوره مرسلات ده مرتبه می فرماید:
وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ
وای در آن روز بر تکذیب کنندگان.
پیامبران الهی و اولیاء و اوصیای آنان رهروان صادقی بودند، که همواره از سوی رهزنان مکذّب، تکذیب و از دست آنان خون به جگر می شدند.
آورده‌اند که روزی شیخ جعفر کاشف‌الغطاء مبلغی پول بین فقرای اصفهان تقسیم کرد، و پس از اتمام پول به نماز جماعت ایستاد، بین دو نماز که مردم مشغول تعقیب نماز بودند، فقیر بی‌ادبی وارد شد و آمد تا مقابل امام جماعت رسیده گفت: ای شیخ سهم مرا بده! شیخ فرمود: قدری دیر آمدی، متاسفانه چیزی باقی نمانده است، فقیر بی‌ادب، با کمال جسارت آب دهان خود را به ریش شیخ انداخت و گفت تو دروغ می گویی . آن حلیم عالم نه تنها هیچ‌گونه عکس‌العملی خشونت‌آمیز از خود نشان نداد، بلکه برخاسته و در حالی که دامن خود را گرفته بود، در میان صفوف نمازگزاران گردش کرد و گفت هر کس ریش شیخ را دوست دارد، به فقیر کمک کند. مردم که ناظر این صحنه بودند، اطاعت نموده دامن شیخ را پر از پول کردند، سپس همه‌ی پولها را آورده و به آن فقیر تقدیم کرد و سپس به نماز عصر ایستاد.
از صدف یاد گیر نکته حلم
آن که برد سرت، گهر بخشش
مردم وشیخ حسن روحانی باید همان کار اهالی مسجد و شیخ جعفر کاشف الغطاء را پیشه خود کنند و محزون نباشند و به خدا واگذارند که فرمود:وَلَا یَحْزُنکَ قَوْلُهُمْ ‌ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا ‌ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ .

نسخه مناسب چاپ