ناگهان نور سفیدی همه جا را پر کرد.بوی منبر کهنه مسجد محلهشان توی سرش پیچید.نگاه گرم آقا سیدرضا و لبخند مهربان مادر جلوی چشمش آمد.مهرزاد را میدید که نوزادی را در آغوش دارد و کنار مریم و ناصر ایستاده و همه دارند به او نگاه میکنند و هر لحظه از او دورتر میشوند.
روزهای عمرش بد و خوب، تلخ و شیرین، یکی یکی به سرعت از جلوی چشم موسی گذشتند.لحظه به لحظه سبکتر میشد. حس میکرد دوباره هواپیما از زمین برخاسته و دارد پرواز میکند، اما این خودش بود که داشت اوج میگرفت، تنهای تنها؛ به بالا نگاه کرد….
آسمان هیچ شباهتی به آسمانی که تا آن روز دیده بود و میشناخت، نداشت. رنگهای زیبا و دلفریب در هم میآمیختند و هر لحظه رنگ زیبای دیگری میساختند. صدای خوشایند اما مبهمی از دور به گوش میرسید.انگار کسی چیزی را با صوت خوش میخواند.هرچه بالاتر میرفت این صدا واضحتر میشد.ناگهان صدا در تمام وجودش طنین انداخت:«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاهم عند ربهم یرزقون…».
موسی سبکتر شد و باز هم بالاتر رفت. بالاتر رفت. از آن بالا پروانهها را میدید که برای در امان ماندن از باران،به سایهبان مسجد پناه آورده بودند….
**
رمان “پروانهها زیر باران” بر اساس زندگی و مبارزات سرلشکر شهید سید موسی نامجوی، نوشته ابوالقاسم وردیانی،نیمه اول خرداد امسال توسط انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش (آجا) منتشر شد.
در پشت جلدکتاب،این عبارات به نقل از رهبر معظم انقلاب آمده است: “آقای سرهنگ نامجوی که به حمدالله وزیر دفاع میشوند و شدند، ایشان جزو بهترین عناصر است. جزو آن نظامیهای مؤمن و خوبی که دیگر در او حرف نیست.”…
سید موسی نامجوی در سال ۱۳۱۷ در بندر انزلی به دنیا آمد و پس از انجام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به تحصیل در دانشکده افسری ادامه داد و با مدرک لیسانس نقشهبرداری(درجه ستوان دومی) در سال ۱۳۴۰ از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد.
او پیش از انقلاب به سمت عضو هیأت علمی دانشکده افسری منصوب شد که این مسؤولیت، بعد از انقلاب به ریاست دانشکده،ارتقاء یافت. اونماینده فرمانده کل قوا در شورای عالی دفاع بود و مدتی بعد به عنوان وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح برای کابینه شهید رجایی انتخاب شد. موسی نامجوی در سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج، دو فرزند پسر و یک دختر است.وزیر دفاع کابینه شهید رجایی در سانحه سقوط پرواز هرکولس سی۱۳۰ نیروی هوایی ارتش در سال ۱۳۶۰ همراه با تعدادی از فرماندهان نظامی جان باخت. این گروه در حال بازگشت از مأموریت بررسی وضعیت جبههها پس از عملیات موفقآمیز ثامنالائمه بودند….
ابوالقاسم وردیانی، نویسنده و شاعر حوزه ادبیات دفاع مقدس بوده و به عنوان رزمنده در مناطق عملیاتی حضور داشت. او متولد سال ۱۳۴۷ در شهر مقدس مشهد است و کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دارد.وی سالها مسؤول و کارشناس انجمن های ادبی و کلاس های آزاد شعر و داستان و ادبیات بوده و سردبیری چند نشریه را عهده دار بود.از دیگر نوشته های این نویسنده می توان به رمان های: متخصص، کمین آخر، از موج تا اوج، رقص گندمزار و مجموعه شعر “به مرگ می خندند” اشاره کرد.
سید موسی نامجوی از نیروهای مؤثر ارتش بود که با بر تن داشتن لباس نظامی، مخفیانه علیه رژیم حاکم مبارزه کرد و با راهاندازی گروههای زیرزمینی، همراه یارانش به این مبارزات در ارتش و خارج از آن نظم و انسجام بخشید.از کارهای مهم او در سال اول پیروزی انقلاب، جلوگیری از فروپاشی دانشگاه افسری و احیای آن بود و از ویژگیهای برجسته او این بود که حدود دو دهه قبل از انقلاب اسلامی، فعالیت سیاسی- مذهبی مستمر داشت.
تواناییهای کمنظیر او باعث شد تا بعد از انقلاب، سمتهای مهم و تعینکنندهای مانند فرماندهی دانشگاه افسری امام علی(ع) نیروی زمینی ارتش، نماینده امام در شورای عالی دفاع و وزیر دفاع کابینه شهید محمدعلی رجایی به طور همزمان به او محول شود. مسئولیتهایی که حتی انسانهای توانا و نخبه با تلاش شبانهروزی، تنها قادر به انجام یکی از آنها هستند.
رمان “پروانه ها زیر باران” به دلیل قالب داستانی که دارد، این مجال را فراهم کرده تا عمق و ارزش از خودگذشتگیها و فداکاریهای شخصیت مورد نظر بیشتر خود را نشان دهد. همچنین در لابهلای حوادث و ماجراهای کتاب، علاوه بر شخصیتهای اصلی و حقیقی با کسانی آشنا میشویم که برای پیش بردن ماجراها و جلو بردن داستان خلق شدهاند.به گفته نویسنده،این رمان در هشت فصل نوشته شده وهر فصل دارای چند بخش کوتاه است. داستان یک گذر کوتاه به لحظه شهادت سید موسی نامجوی از زبان و دید همسر شهید دارد و سپس یک فلاش بک میخورد به دوران کودکی، جوانی، رزمندگی و در انتها دوباره به شهادت نامجوی میرسد. داستان با لحظه شهادت این سردار رشید از دید خودش پایان می گیرد.
ابوالقاسم وردیانی می گوید: ادبیات دفاع مقدس نیاز به نگاهی تازه دارد. ما گرفتار
کلیشه ها هستیم. ما در داستان های دفاع مقدس نیاز به شخصیتی داریم که رشد می کند، متحول می شود و در روند داستان شکل می گیرد.
متاسفانه در خیلی از کتاب های این حوزه، شخصیت ها چنان شبیه به هم هستند که تشخیص دادنشان از هم دشوار است. انگار فقط نام شخصیت عوض شده است. ما در این داستان ها با شخصیت هایی آنچنان کامل روبرو هستیم که با انسان های معمولی فاصله دارند و این فاصله،آن همزاد پنداری و تأثیرپذیری را که هدف ادبیات داستانی دفاع مقدس است، کم می کند. البته در رفع این اشکال گامهایی برداشته و کتاب هایی هم نوشته شده؛ اما اصلاً کافی نیست و باید خیلی بیشتر از اینها کار کرد.
code