اما چینیها معتقد بودند من سزاوار آنچه بر سرم آمده بود، هستم. در مصاحبههای زیادی که مطبوعات با من انجام دادند، توضیح دادم که من قصد پیوستن به هیچ حزب سیاسی دیگری را ندارم همچنانکه خاطرنشان ساختم که هرگز نسبت به تصمیم حزب، تحقیق نخواهم کرد. من از ابتدا انتظار داشتم اخراج شوم لذا در آغاز کار، احساس آسیب جدی نکردم ولی خیلی زود دریافتم که من اینک فاقد تریبونی برای اثرگذاری بر حوادث و به ویژه برنامههای ملی مرتبط با بهبود شرایط جامعه مالایایی شدهام. اینک دیگر امیدی برایم نمانده بود که رهبری “أمنو” را برعهده گیرم و اگر انتخابات دیگری برگزار می شد، حزب هرگز مرا در فهرست کاندیداهای خود قرار نمی داد همچنانکه از هیچگونه حمایتی برخوردار نمی شدم و بنابراین تبدیل به آدمی ناشناس و کماهمیّت شدهام. ولی سرانجام حقیقت روشن شد.
فصل شانزدهم
مخلوقات سیاسی
در طول زندگی سیاسیام دوبار خود را عنصر نامطلوب یافتم: بار نخست در سال ۱۹۶۹م. و بار دوم در سال ۲۰۰۳م. زمانی که از پست نخست وزیری کنار رفتم ولی از همه تلخ تر، اخراج من از “أمنو” بود. پس از پنج سال عضویت در پارلمان در فاصله سالهای ۱۹۶۴م. تا ۱۹۶۹م. عادت کرده بودم در خانهام با مردم دیدار کنم ولی در پی اخراجم از “أمنو” سیل مداوم حضور اعضای “أمنو” و مردمی که از حوزه انتخابی در “کوتاستار سیلتان” به دیدارم میآمدند، به یکباره متوقف شد.
البته به طور مطلق نادیده گرفته نشدم و دعوتهایی برای ایراد سخنرانی از جمله از شاخه جوانان بخشهای محلی حزب [أمنو] به منظور صحبتدرباره سیاست به طور کلی و درباره دیدگاههایم در خصوص مالایاییها و گرفتاریهای آنان و چگونگی برون رفت از آن ـ البته جز حوادث اخیر ـ به عمل میآمد. دوران شگفتی بود، دوران گسست سیاسی یا متوقف شدن فعالیتها. احتمالاً “تونکو” از دعوتهای مردم از من برای سخنرانی چندان دل خوشی نداشت ولی کسانی که چنین میکردند مورد بازخواست قرار نگرفتند. فعالیتهای سیاسی و انتخاباتی در فاصله فعالیت “شورای عملیات ملی” متوقف شده بود لذا در آن برهه زمانی، تهدید یا هراس از عدم پیوستن به فهرست کاندیداها، منتفی شد. درآن زمان مردم برخلاف این روزها، به قراردادهای دولتی که بشود آنها را لغو کرد، تکیه نکرده بودند. باید تأکید کنم که “تونکو” جز در موارد نادر، نکوشید کسانی را که همراهیاش نکردند، مورد بازخواست قرار دهد. خارج از کادر “أمنو” افراد شجاعی بودند که صادقانه دغدغه مردم مالایایی را داشتند که برای دیدار با من میآمدند؛ از جمله آنها “فاطمه حامد تواه” از فعالان دانشجویی بود که درپی پیگیری مسئله غصب زمین های پدرش “حامد تواه” و پیروانش در “تیلوک گونگ” در “سلانگور”، مشهور شده بود. او دیدار با شماری از دانشجویان را برای شنیدن دیدگاههای سیاسیام و به ویژه درد و رنج مالایاییهای کشور و ناکامیهای سیاست ملی در برآوردن نیازهای آنان، ترتیب داد. در آن زمان، شخص دیگری نبود که از مسئله مالایاییها دفاع کند ولی در میان مجموعه جوانان “أمنو”، کسانی یافت شدند که در مورد دغدغههای سیاسی من در خصوص سرنوشت مالایاییها با من همدلی میکردند. کسانی چون “تون موسی” و “عبدالله احمد” و “سلیمان الیاس” تا حد زیادی با من هم نظر بودند ولی در اعلام آشکار دیدگاههای خود تردید داشتند. غالباً مالایاییهای عادی و دانشجویان دانشگاه علوم در “بینانگ”۱۱۳ که برای دیدار و گفتگو با من میآمدند، برایم آرزوی توفیق و حمایت الهی میکردند و با یک یا دو استثنا، هرگز کسی از اعضای “أمنو” در خانه جدیدم در “تیتی گاجاه” در ایالت “قدح” در مورد مسائل سیاسی با من به گفتگو نپرداخت.
ادامه دارد
پینویس:
۱۱۳ – امروزه به عنوان “دانشگاه علوم مالزی” شناخته میشود.