علم/گزیده زندگی، افکار و آثار پروفسور رضا
در مورد دانشگاه
شهرام تقی‌زاده انصاری
 

زمانی که من به دانشگاه سراکوز رفتم، مرکز پژوهش شرکت جنرال الکتریک سازمان گسترده‌ای در سراکوز به وجود آورده بود که بسیار مهم بود… بعداً گروهی از مهندسان و پژوهندگان آن مرکز، از دانشگاه سراکوز خواستند تا با کمک استادان و امکانات دانشگاه، از مبانی این علم نو اطلاع بیابند. دانشگاه از من خواست که این تقاضا را اجابت کنم. من هم بدون هیچ گونه اطلاع و سابقه‌ای، تدریس این درس نو و نامدون را در کارشناسی ارشد و دکترا به عهده گرفتم. سرانجام بعد از مشکلات و تحقیقات بسیار توانستم ریشه‌های اصلی این درخت را پیدا کنم. با کوشش و تفکر و شب زنده‌داری دریافتم که علاوه بر شنون و بعضی از فیزیکدانان قرن ۱۹ دو دانشمند ریاضی جهان شمول: وینر آمریکایی و کهو گروف روسی هم، ده سالی در این زمینه کار کردند. عصاره افکار این دو ریاضیدان بزرگ گویی با فلسفه نه جبر و نه تفویض، یعنی حساب احتمالا آغشته بود… شکر ایزد که چراغ راه توفیق را روشن‌ کرد و نگارش کتابی نو به قلم این ناچیز میسر شد. اهل علم سهم مرا در این تدوین گرامی داشتند؛ کتاب «نظریه اطلاعات» را که نوشتم، نخستین کتاب مدوّن در آن زمینه بود و بلافاصله در مراکز پژوهشی و دانشگاه‌های اروپا و آمریکا، مرجع درس و تحقیق در آن علم شد. بعداً مراکز معروف دانشگاهی اروپا از نگارنده دعوت کردند که این علم را در آن مراکز تدریس و تدوین کنم و با سمت استاد صاحب کرسی در همان مراکز بمانم. دی گابور برنده جایزه نوبل در نامه تبریک و تقدیر و ستایش خود، به من نوشت: «هرگز گمان نمی‌بردم که کسی به این زودی و به این روشنی، پایه‌های این علم را طرح‌بندی کند». کتاب من راه این علم را به دانشگاه‌ها و موسسات تحقیقاتی به خصوص علوم فضایی و مخابرات باز کرد و بسیار به فروش رسید و تجدید چاپ شد. در سال ۱۹۶۳ به دعوت دانشگاه فناوری سلطنتی کیزاک و در سال ۱۹۶۵ به دعوت موسسه پژوهشی‌ هانری یوانکاره پایه‌های نظریه اطلاعات را در آن مراکز محکم و ترویج کردم. بعضی از اساتید جوان نیز رساله‌هایی زیر نظر من نوشتند و کشورهای سوییس و دانمارک کرسی استادی به من پیشنهاد کردند که من قبول نکردم و فقط اشتیاق داشتم که روزی از غرب ریشه برکنم و به ایران بازگردم.
بازگشت به ایران ـ من در سال ۱۳۴۶ بنا بر دعوت محمدرضا شاه پهلوی و دولتش، به ایران آمدم و ابتدا به ریاست دانشگاه آریامهر قبلی (صنعتی شریف فعلی) و بعد به ریاست دانشگاه تهران انتخاب شدم. قرار ما این بود که دانش‌‌های نو و دانشگاه‌های نو را در ایران، نهادینه کنم. من هم با شوق فراوان و به سرعت در دو سال بیش از ۱۰۰ جوان دانشمند ایرانی را از اروپا و آمریکا به همکاری دعوت کردم و کهنه‌ها را در هم ریختم و طرحی نو درانداختم. وقتی که مشغول نوسازی دانشگاهی بودم، بعضی از دولتیان کهنه‌کار
سیاست پیشه و جاه‌طلب گفتند: «فرود آی و بس است» و تُنگمایه کسانی بودند که می‌خواستند تنها با تصویر دانشگاهی که زیر فرمان و کنترل خودشان باشد، سرخوش باشند و کاری با بنیاد دانش و رهیافت به آینده درخشان آن برای ایران نداشته باشند ولی:
هیچ اسمی بی مســــما دیده‌ای
یازگاف و لام گل، گل چیده‌ای؟»
(مولوی)
پروفسور رضا از استادان خادم و باسواد تجلیل می‌کرد. از عده‌ای دیگر که به سن بازنشستگی رسیده بودند، دعوت به استراحت کرد و راه را برای اساتید جوان باز گذاشت. از جمله گفتارهای او در دیدار با آنها این بود که:
ـ این فرهنگ را باید جام مناسبی پوشاند و روانه مراکز معرفت جهان کرد. وظیفه شماست که این جامه غرب‌زدگی را که بخشی از مردم ایران به تن دارند، دور بیاندازید.
ـ کسی که ۵ سال استادیار بوده و کار علمی برجسته‌ای نکرده، نباید ارتقا یابد. ما باید دانشگاهی بسازیم برای آینده ایران و نه برای مراعات حال اشخاص و دوستان.
ـ ما با جزوه‌نویسی می‌جنگیم. انبوهی از کتاب‌ها را دیده‌ام که جزوات مجلدند بدون آنکه مطلب صحیحی داشته باشند.
ـ دانشجویان ما را با دنیا مربوط کنید، کتاب و وسایل در اختیارشان بگذارید؛ تجلی معرفت را به آنان نشان دهید؛ دانشجویان ما را اسیر پدیده‌های تهی و بت‌های شخصی نکنید!
ـ من به سهم خود تا آن حدی که میسر بود، این درهای تارعنکبوت را باز کردم، حالا شما باید این خانه را گلستان کنید!
پروفسور رضا در مقدمه پژوهشی در اندیشه‌های فردوسی (۱۳۵۴) می‌نویسد:
«بازگشت نگارنده به ایران پس از ۲۰ سال تدریس علوم در دانشگاه‌های آمریکا و اروپا انجام شد. من در مدت تصدی دو دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف) و تهران، بالطبع با طرز تفکر اهل علم و ادب ایران کم و بیش، اندیشه‌های دانشمندان، دانشگاهیان و جوانان و چگونگی ارزش‌های معنوی و اجتماعی در ذهن‌ ایشان آشنا شدم. این آشنایی این نگرانی را در من ایجاد کرد که شوق شناسایی فرهنگ باستان، شعر، ادب و هنر به‌ویژه دلبستگی به زبان فارسی در نگارش و گفتار، دیگر چنانچه باید به چشم نمی‌خورد. دلدادگی قشری بسیاری از تحصیل‌کردگان ما به ساخته‌ها و پرداخته‌های غرب، بیش از توجه آنان به آثار فرهنگ خودمان است».
علت کناره‌گیری از ریاست دانشگاه تهران
«مقدمه، دست‌اندرکاران می‌دانند که از مشاغل مهم دیوانی و سیاسی، کناره‌ گرفتن، آسان نیست. ارباب دولت و رقیبان می‌توانند مرد را به صد گناه متهم سازند. بسیار زیرکی و چالاکی می‌طلبد که کسی بتواند مانند بعضی امیران، وزیران و سفیران قرن ۲۰ از کشورش مهاجرت کند و از چنگال مُنهیان، جاسوسان و عوامل دیگر دستگاه حاکم ایمن بماند.
من در تابستان سال ۱۳۴۷ به علت ناهماهنگی فرهنگی و سیاسی با دولت وقت از ریاست دانشگاه تهران کناره گرفتم. آن‌گاه خواستم به دانشگاه سیراکوز و… برای تدریس برگردم. دولت وقت، با این که از کناره‌گیری من به دلایل سیاسی و فرهنگی ناخشنود نبود، به هیچ وجه نمی‌خواست که من ناگهان برای کارهای علمی به آمریکا برگردم و از تیررَس آنان به دور روم.
دولتمردان همیشه بیم دارند که مخالفان ایشان از این کناره‌‌گیری‌‌ها بهره‌برداری تبلیغاتی کنند. این‌گونه احتیاط‌ها در امور سیاسی معمول است. سیاست ایجاب می‌کند که اهل نظر دارای افکار نو و مستقل را میان مسجد و میخانه و میان بیم و امید، در تعلیق نگه دارند.»
سفیر و رئیس هیأت نمایندگی ایران در یونسکو ـ بعد از ریاست دانشگاه تهران(۱۳۴۸) دولت وقت، زمانی که من مشغول بنا کردن دانشگاهی در سطح جهانی بودم، مرا بیگانه دانست و در کارم کارشکنی کرد. با اینکه کرسی استادی من در دانشگاه سیراکوز آمریکا در بخش علوم و مهندسی مخابرات، همچنان پذیرای بازگشت بنده به تحقیق و تدریس بود، ولی سیاستمداران ایران بازگشت مرا به آمریکا، زیان تبلیغاتی برای دولت می‌شمردند … و باین دلیل مرا محترمانه از تهران به پاریس راندند تا دیگر بنیاد زد و بندها و حیثیت اجتماعی و بده بستان‌های ایشان را در دانشگاه تهران نلرزانم، به طوری که نمایندگی ایران در سازمان فرهنگی یونسکو را سرپرستی کنم و از مرکز قدرت و از ملت به دور باشم.
به مجرد طرد از ایران و ورودم به پاریس، دعوت‌نامه‌ای از دانشگاه سوربن فرانسه رسید که من هفته‌‌ای ۳ ساعت درس نظریه سیستم‌های خطی را در دانشکده فیزیک دانشگاه در بخش دکترا و کارشناسی ارشد بدهم. من ۴ سال مشغول این تدریس به زبان فرانسه بودم. برای تدریس افتخاری من در دانشگاه پاریس، دربار پهلوی اجازه مخصوص صادر کرد ولی دولت با همه توانایی و چیره دستی که در خبر پراکنی داشت، هیچگاه در تمام مدت ۴ سال، تدریس بنده، این خبر را در ایران پخش نکرد تا مایه دلگرمی و اعتماد به نفس بیشتر نوجوانان ما باشد.»
در مورد دانشگاه و آینده ایران
ایران فرهنگ غنی‌ای دارد و نژاد خوبی است. استادان و محققین ما و دانشجویان ممتاز و محقق ما در ایران و خارج از کشور، برازنده، دانا و توانا هستند. من به آنها افتخار می‌کنم، ما با خارجی‌ها زیاد در تحصیل و تحقیق فرق نداریم. معلمان و استادان ما بسیار محترمند.
ما رویهم رفته لایق و توانا هستیم ولی کشور ما در عمل گروهی و مدیریت و تشکیلات هنوز در آن سطحی که باید برسد، نرسیده است که در خور آن است. کارگروهی و تشکیلاتی هنوز بنیان نگرفته است. برای ترقی و پیشرفت باید از تربیت خانوادگی شروع کرد و در دبستان، دبیرستان و دانشگاه باید، بیشتر به دانش‌آموزان و دانشجویان توجه شود.
برابری و برادری و آفرینندگی و خلاقیت باید شعار ما باشد و در آن جهت کوشش شود. چون در سنت فرهنگ ما، روشن و آشکار است که آنها مورد تأکید قرار گرفته‌اند، ولی ما نتوانستیم آن را در کار و زندگی‌مان پیاده کنیم. ما باید وجدان کاری و امید را هم در جامعه‌مان پیاده کنیم. دانشگاه باید متعلق به دانشگاهیان باشد که وجود و زندگی خود را منحصراً در خدمت پیشرفت دانش و پژوهش قرار می‌دهند. من تا آنجا که توانستم در مدت مأموریتم در دانشگاه تهران و دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف فعلی) سعی کردم پژوهش و نوآوری و فرهنگ پویا را محقق کنم. در این مورد بسیاری از استادان نیز به من کمک کردند. من در اینجا از همه دوستان،‌ استادان و همکارانی که مرا در راه معرفت یاری کردند، تشکر می‌کنم.
مسأله ایمان و فضیلت اخلاقی و وظیفه‌‌شناسی مهم‌تر از تحصیلات صوری و گرفتن مدرک است.
دانشگاه باید ابتدا یک موسسه آدم‌سازی باشد و تقوی و اخلاق را برای آنها ترویج کند.
دانشجویان باید زبان و ادب فارسی را خوب یاد بگیرند و با فرهنگ و شعائر ملی آشنا شوند و یک زبان خارجی را برای ارتباط با علوم و تکنولوژی جدید یاد بگیرند.
کوشش ما ایرانیان باید آن باشد که ایران با نام بلندتر بر جای بماند و دستخوش از هم‌گسیختگی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دوران پرشتاب انفورماتیک(کامپیوتر) نشود.
استوارترین پیوند ایرانیان پراکنده در جهان زبان و ادب پارسی و فرهنگ والای ماست، هر چه بر هم‌‌زبانی و یگانگی ما افزوده شود، ایران ماندگارتر و سرافرازتر خواهد شد.
تاج شاهی طلبی، گوهر ذاتی بنمای
ور خود از گوهر جمشید و فریدون باشی
نقطه شخص نمودم به تو هان سهو مکن
ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی
ما در آستانه یک تحول عظیم تاریخی هستیم. اگر بزرگان ما، دانشگاهیان ما و … نتوانند خدای نکرده باهم متحد و همفکر بسوی آینده نگاه کنند،‌ ما در این جریان برق‌آسای تمدن، قرن‌ها از جهان عقب خواهیم افتاد.
برای جلوگیری از پای‌بندی مستمر به محصولات مادی و معنوی دیگران، یک همبستگی عمیق و همگامی نزدیک بین شما مهندسان، دانشگاهیان،‌ سرمایه‌داران و رجال باتجربه و دولت لازم است تا بتوانیم برنامه‌ریزی کنیم. در این کار باید اغراض خصوصی، کوتاه‌نظری‌ها، زشت‌بینی‌ها، عیب‌جویی‌ها و رفیق‌بازی‌های روزانه را کنار بگذاریم،‌ وگرنه خدای نکرده باز مصرف‌کننده خواهیم بود، نه تولیدکننده.

code

نسخه مناسب چاپ