مکتب امام صادق(ع)
گفتگو با آیت‌الله محمدهادی یوسفی غروی
 

اشاره: آیت‌الله یوسفى غروى از عالمان کوشای حوزه علمیه قم است که در موضوعات مختلفى چون فقه و اصول، تاریخ و حدیث، تخصص دارند و آثار متعددى به‌ویژه در تاریخ اسلام تدوین کرده‌اند که مهمترینش «موسوعه ‌التاریخ الاسلامى» (در هشت مجلد) است که یک دوره خلاصه و روشمند در تاریخ اسلام و ائمه(ع) است. آنچه در پی می‌آید، گفتگوی یکی از شاگردان ایشان درباره امام صادق(ع) و مکتب پربار ایشان است:
بعضی برآنند که امام صادق بر اثر مسمومیت به شهادت رسیدند و بعضی دیگر درگذشت طبیعی آن حضرت را ترجیح ‌داده‌اند. کدام یک مستندات تاریخی قوی‌تری دارد؟
مرحوم شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ هجری قمری) در کتاب «عیون اخبار الرضا علیه‌السلام» از عبدالسلام بن صالح، معروف به ابوالصلت هروی، از حضرت رضا(ع) روایت نموده که: «ما مِنّا إلا مسموم أو مقتول» هر کدام از ما یا با شمشیر و یا با زهر کشته شده است. سند این روایت، قابل قبول است، اما دلالت روایت چندان روشن نیست؛ یعنی معلوم نیست منظور از «ما» چه افرادی هستند؟ بنابراین با وجود این تردید، دیگر نمی‌توان مفاد این سخن را سندی قطعی بر شهادت تمام امامان دانست؛ لذا مرحوم شیخ مفید (متوفای ۴۱۳ق) نیز در کتاب خود «الارشاد» در خصوص صحت گزارش‌های مسمومیت چند تن از امامان معصوم، از جمله امام صادق(ع) تردید نموده است‌‌.
چه عوامل و شرایطی در زمان امام صادق(ع) بوده، که زمینه‌ساز ظهور پر رنگ «غُلات» شده، در حدی که می‌بینیم حتی مثلا مُفَضَّل بن عمر، از اصحاب امام، متهم به غلو شده است؟
غلو در ادیان گذشته نیز بوده است و معروف‌ترین غلو در دین، غلو مؤمنان به حضرت عیسی(ع) است که در حد ایمان به نبوت ایشان بسنده نکرده و او را خدا یا فرزند خدا خوانده‌اند. در اسلام نیز در اواخر دوران پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله، بنا بر خبری که ابن‌شهرآشوب در جزء اول کتاب «مناقب» آورده است، شخصی از یاران آن حضرت به ایشان عرض کرد: «آیا در وقت ملاقات با شما نیز همانند خودمان به یک سلام بسنده کنیم و برایتان به سجده نرویم؟» و در پاسخ، پیغمبر(ص) خشمگینانه جلوگیری فرمود. در دوران امیرالمومنین(ع) بنا بر آنچه در برخی منابع از جمله «رجال کَشّی» (قرن چهارم هجری) آمده، پس از پایان جنگ جمل، میان چند تن از ملوانان هندی در بصره، اختلافی مالی پدید آمد و با هم درگیر شدند. چون برای داوری به نزد امیرالمومنین(ع) آمدند، خواستند مترجمی بیاورند، اما امیر مؤمنان با آنان به زبان مادری‌شان سخن گفت. بدین جهت گویی آنان از کفر بت‌پرستی خود به کفر غلو در علی(ع) دچار شدند و به ادعای خدایی آن حضرت به سجده افتادند! علی(ع) هرچه کرد که آنان از این غلو کفرآمیز خود به اسلام بگروند، فرمان نبردند. بعدها نیز در کوفه اشخاصی درباره آن حضرت گفتاری کفرآمیز بر زبان راندند که با برخورد شدید ایشان روبرو شدند.
درباره امام‌حسین(ع) نیز برخی از مردم کوفه، پس از شهادت آن حضرت با اقتباس از نجات حضرت عیسی(ع) از دار یهودیان، قائل به رخداد مشابهی برای امام حسین(ع) شدند و گفتند شخص مقتول آن حضرت نبوده و شاید آفریده دیگری با چهره مشابه آن حضرت به قتل رسیده است! در دوران امام صادق(ع) نیز باز در کوفه بنا بر آنچه در برخی منابع از جمله رجال کشی آمده است، حدود پنجاه تن یکصدا شدند و گفتند «لا اله الا جعفر»! فرماندار کوفه آنان را دستگیر کرد و در میان مسجد جامع کوفه به دورشان هیزم آورد و با نفت آنها را سوزاند؛ دو تن از ایشان توانستند از میان دود و آتش جان سالم به در برند، به مدینه نزد امام(ع) رسیدند و از غلو خود توبه کردند؛ یکی از این دو تن همین مُفَضَّل بن عمر بود و دیگری سالم بن مُکرَم. عامل عمده این‌گونه غلوها، یکی دانش ائمه اطهار(ع) بود و دیگری کرامات ایشان. البته غلات مدعی بودند که خودشان به معرفتی فوق‌العاده رسیده‌اند و دیگر مکلف به تکالیف شرعی نیستند!
گاه تعبیراتی همچون «دانشگاه امام صادق» به کار می‌رود و گفته می‌شود که امام صادق شاگردانی مثلا در علم شیمی داشته، نظیر جابر بن حیان. به لحاظ تاریخی، این گفته‌ها چقدر صحیح است؟
در این مورد، گزارش معتبری در دست است که از احمد بن محمد بن سعید بن عقد? به ما رسیده است. وی از علمای زیدی اوایل قرن چهارم (متوفای ۳۳۳ق) و حافظ قرآن و بسیاری از احادیث و اخبار ائمه اطهار نیز بوده است و لذا مشهور به لقب «حافظ» بوده و نوشته‌های بسیاری داشته است، به‌خصوص در علم رجال یعنی گزارش شرح حال رجال راوی اخبار ائمه اطهار(ع). یکی از کتابهای مفصل وی درباره اصحاب ائمه و به خصوص امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بوده، با اینکه این شخص زیدی بوده و بنابراین معتقد به امامت آن دو بزرگوار نبوده، اما ایشان را از علما و دانشمندان اهل بیت(ع) می‌دانسته. در هر حال وی حدود سه هزار و هشتصد تن را به عنوان راویان اخبار آن حضرت نام ‌برده که نام بیشترشان را مرحوم شیخ طوسی (م۴۶۰ق) در کتاب «طبقات‌الرجال» آورده است و از آن روز این عدد تقریبی بر سر زبان‌ها و اقلام شهرت یافته و بر این اساس گفته می‌شود تعداد شاگردان امام صادق(ع) یعنی روایت‌کنندگان از آن حضرت حدود چهارهزار نفر است.
از این میان شخصی است به نام جابر بن حیان طرتوسی یا طرسوسی است. طرسوس یا طرتوس هر دو نام دو نقطه از قرای شام و نزدیک مرز روم بوده است؛ اما در عین حال این شخص به کوفه نیز نسبت داده شده و گاه گفته شده جابر بن حیان کوفی. از جابر بن حیان آثاری به دست ما رسیده که به اصطلاح قدیم در علوم غریبه و علم کیمیاست و لذا چندان مورد اعتنای علمای رجال ما نبوده و در کتابهای رجال ما چندان ذکر و شرحی در خصوص این شخص نیامده است. اما در عصر اخیر کتابهایی درباره جابر بن حیان منتشر شده، از جمله کتاب عربی «الامام الصادق مُلهِم الکیمیا» و کتابهای دیگری که عنایت بیشتری به این شخص نموده‌اند؛ ولی مشخص نیست که از منقولات و آثار به دست آمده از وی، در علم شیمی امروزی اثری مانده یا استفاده‌ای شده باشد. در هر حال تنها مستند نسبت این آثار به امام صادق(ع)، عباراتی است که در نوشته‌های او به طور مکرر آمده که: «قال سیدی و مولای جعفر بن محمد…» درحالی که برای ما چندان مشخص نیست که آیا منظور از این «جعفر بن محمد»، امام صادق(ع) باشد یا شخصی دیگر.
گویا امام صادق(ع) در توصیف تربت پیامبر(ص) فرموده‌اند: «قبرُ رسول‌الله مُحصَب حصباء حمراء» (با ریگهای سرخ پوشانده شده). آیا از وجود چنین توصیفاتی استنباط می‌شود که مزار تا آن زمان، در میان عموم مردم شناخته شده نبوده و مثلا زیارت قبر پیامبر تا زمان امام صادق (حدود سال ۱۲۰ق)، در میان مسلمانان رایج نبوده است؟
مرقد پیغمبر اکرم(ص) اندرون حجره‌ای از حجره‌های خانه آن حضرت، در کنار مسجدالنبی بوده است و لذا فرض ناشناخته ماندن جزئیات و خصوصیات و ویژگی‌های آن مرقد طبیعی است. چون در آن زمان عکس یا تصویری از مرقد نبوده و چنین نیز نبوده که درِ حجره همواره برای عموم باز باشد؛ لذا ناشناخته ماندن جزئیات و خصوصیات و ویژگی‌های آن مرقد چندان غیرطبیعی و تعجب برانگیز نیست؛ بنابراین چنین اخباری در نهایت ممکن است دلالت بر ناآگاهی مردم یا بی‌اطلاعی شخص مخاطب امام داشته باشد و به هیچ وجه دلالتی بر عدم رواج زیارت آرامگاه آن حضرت ندارد‌.
در زیارت امیرالمؤمنین(ع) در هفدهم ربیع الأول که امام صادق آن را به محمد بن مسلم تعلیم داده‌اند آمده است که «از باب‌السلام وارد شو» و نیز آمده است «خود را به قبر بچسبان و بگو…» از این تعابیر به نظر می‌رسد که مزار امیرالمؤمنین اتاقکی داشته، اما گویی روی قبر ضریحی نبوده است. ضریح‌گذاری روی قبر شریف حضرت چه زمانی انجام شده؟
نبودن ضریح بر مراقد امامان معصوم(ع) تا پایان دوران حضور آنان و بلکه تا پایان دوران غیبت صغری یعنی تا پایان ۳۳۰ هجری معلوم و روشن است؛ اما پس از این تاریخ و به‌ویژه با شروع تعمیرات اساسی در دو مرقد نجف و کربلا از سوی محمد بن زید علوی ـ داعی زیدی طبرستانی ـ از نیمه قرن چهارم به بعد ظاهرا تاریخ شروع ضریح گذاری آغاز شده است. و البته هیچ آیه یا روایتی هم دلالتی بر منع این اقدام ندارد.
از یک سو زیارت‌هایی برای امیرالمؤمنین از زبان امام صادق نقل شده، اما از سوی دیگر اخباری هست حاکی از اینکه موضِع قبر امیرالمؤمنین تا زمان امام رضا مورد اختلاف بوده است.
تا پایان دوران حکومت امویان بنا بر وصیت آن حضرت، فرزندان ایشان این پنهان‌کاری موجه و معقول را ادامه داده و مخالفتی ننموده‌اند. اما عباسیان که روی کار آمدند، خودشان سعی در اظهار افتخار به نیایشان عباس بن عبدالمطلب، عموی پیغمبر(ص)، داشتند؛ لذا در قبرستان بقیع نه تنها سایبان، که حتی گنبد و بارگاهی بر قبر وی ساختند که عملا قبر فاطمه بنت اسد و نیز مراقد شریف امام حسن و امام سجاد و امام باقر علیهم‌السلام را نیز در بر می‌گرفت. با این تغییر اوضاع دیگر ادامه پنهان‌کاری نسبت به مرقد امام علی(ع) موجه نبود؛ لذا امام صادق(ع) در سفرهای مکرر خود به کوفه، مرقد امیرالمومنین را آشکار ساختند. بنابراین وجود برخی اخبار حاکی از تردید برخی افراد در این مورد، ناشی از ناآگاهی این افراد بر از اخبار مربوط به زیارت‌های علنی و آشکار امام صادق(ع) بوده که البته عدم اطلاع این افراد هم چندان غیرطبیعی نیست.
آیا امام صادق، برای پدرشان یا ائمه ـ غیر از امام حسین یا حتی برای حضرت پیامبر و حضرت زهرا مجلس عزا برگزار می‌کردند؟ پرسش دیگر اینکه چرا هیچ متن زیارتی از ایشان مثلا برای پدرشان نقل نشده است؟
در روایات تاریخی چنین گزارشی نداریم؛ اما وجهش این است که گویا از دوران پیغمبر اکرم(ص) و در احادیث از آن حضرت، نمونه‌هایی حاکی از ویژگی‌های خاص حضرت سیدالشهدا(ع) در دست بوده و هست و گویی این نیز یکی از آن ویژگی‌ها می‌باشد. البته توجه دارید که ذکر این ویژگی‌ها برای آن حضرت الزاما نشانه بالاتر بودن رتبه و مقام آن حضرت نسبت به دیگر امامان و مثلا امام باقر(ع) نیست، از سوی دیگر این روایات و دیگر روایات و آیات موجود، دلالتی بر منع زیارت یا اقامه مجالس عزا برای دیگر امامان معصوم ندارد.
تعامل امام صادق(ع) با ابوحنیفه چگونه بوده است؟ گاه گفته می‌شود روابط بسیار حسنه‌ای داشته‌اند و گاه تصور می‌شود که چون از یک مذهب نبوده‌اند نباید رابطه خوبی میان آنان باشد!
آنچه در اخبار وارد شده، یکی محاجه امام صادق(ع) با ابوحنیفه نعمان بن ثابت کابلی کوفی (متوفای ۱۵ق) است در مورد مشروعیت قیاس به عنوان یکی از دلایل احکام شرعی که ابوحنیفه به آن استناد می‌جسته و عمل می‌کرده و امام صادق(ع) آن را مشروع نمی‌دانست و در این احتجاج نیز امام بر وی فائق آمد. مورد دیگر نیز اینکه دومین خلیفه معروف عباسی ـ منصور دوانیقی ـ امام صادق(ع) را به دربار خود احضار کرد و از ابوحنیفه چهل پرسش از مسائل فقهی مشکل برای طرح بر آن حضرت خواسته بود و آن حضرت در پاسخ می‌فرمود: اهل مدینه چنین و اهل کوفه چنان می‌گویند و گاه آن حضرت با یکی از این دو قول اظهار موافقت یا مخالفت می‌فرمود. جز این‌گونه اخبار گزارش تاریخی مشخصی در خصوص کیفیت روابط ابو‌حنیفه با شخص امام صادق(ع) در دست نیست. اما گزارش‌هایی دال برخورد ناخوشایند ابوحنیفه با پیروان آن حضرت در کوفه به ما رسیده است.

نسخه مناسب چاپ