ماجرای فلسطین، با تصمیم ناهنجار و حتی شرورانهای که دونالد ترامپ در باب به رسمیت شناختن شهر بیتالمقدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی گرفت، نشان داد که چالشهای خاورمیانه در افقهای کوتاه مدت و میان مدت حل شدنی نخواهند بود و سناریوهای تازهای برای نابود کردن امیدهای صلح و همزیستی میان مسلمانان طرحریزی شده است. ترامپ اگرچه ماجراجو و فاقد وجاهت سیاسیون به معنای عام کلمه به نظر میرسد، اما بیشک سنجش نسبتاً دقیق از (اکونومی و پولیتیک)؛ هم اقتصاد سیاسی و هم سیاستهای اقتصادی بر اساس دیدگاههای کلان سرمایهداران آمریکایی و منافع آتی آنان دارد. محافظهکاران و نو محافظهکاران آمریکایی و لابی صهیونیسم قدرتمند در رسانهها و صنایع آمریکا نیز از این برنامهها و تصمیمها سود میبرند. اعتماد به نفس و اقتداری که در پس اعلام فرمانها و تصمیمات دونالد ترامپ وجود دارد، در درجة اول برآمده از همین منافع و وعدههای اقتصادی است.
اما مسائل داخلی و درون آمریکا و تحولات داخلی این کشور، تنها دلایل و مهرهها در انجام و فرجام این برنامهها و سیاستها نیست.
جهان اروپایی، روسیه و منافع رو به تزاید آن، چین و خاورمیانه متشتت و زخم خورده هم هست. حتی جریانها و جناحهای بازیگر در درون رژیم اسرائیل نیز حضور و تأثیر دارند. اما شگفت آن که فلسطینیها، اعم از حماس و سازمان آزادیبخش و دیگر گروهها نظیر جنبش جهاد اسلامی و جبهة خلق که گروههای کوچکتری هستند، کمترین اثر و آثار را در این زمینه داشته و دارند و عدم وحدت و چند پارچگی غمبار آنان، چشم اندازهای فشار نزدیک در مرزها و درون سرزمینهای اشغالی را به کلی از بین برده و این فرصت را به رژیم صهیونیستی و نخستوزیر بیپروای آن داده است که با جسارت، هر خسارتی میخواهد وارد کند و هر نظری میپسندد ابراز نماید و با لحنی تحقیرآمیز، به انکار منزلت، قدرت و موجودیت ملت فلسطین بپردازد.
در این زمینه فلسطینیان باید بیشتر احساس مسئولیت و تجارب بیش از نیم قرن اخیر را مرور کنند که بزرگترین امکان مبارزه با رژیم اشغالگر قدس، همانا در دستان ایشان و معطوف به اراده ملت فلسطین است؛ خواه در غزه یا کرانه غربی یا در اردوگاههای دور و نزدیک در اردن و لبنان و سوریه و…
اگر یکپارچگی و وحدتی در میان این گروهها به وجود نیاید، نیروهای بازیگر خارج از فلسطین، با اعمال نفوذ و بر مبنای منافع موقت و محدود خویش، دائماً به خنثیسازی قدرت یکدیگر خواهند پرداخت و راه رقابتهای مذکور که گاهی به شکل خجالتآوری با پول و وعدههای کلان همراه و هموار شده است، باز هم محدودتر و مسدودتر خواهد شد و ای بسا، امید ملتهای مسلمان، در فرسایشی طولانی و جراحتبار، به سوی یأس و تفرقه بیشتر سوق داده شود.
فلسطینیان نمیتوانند تا ابد با برگهای خارج از فلسطین بازی و زندگی کنند و چالشهای مسلمانان نیز نمیتواند با وجود تفرقه و درگیری و بعضاً فساد حاکمیتهای استبدادی و قبایلی واپسمانده در برابر رژیم تا بن دندان مسلحی همچون رژیم اشغالگر قدس حل شوند. به همین دلیل، برخی از حاکمان غرب، بهویژه رژیم ثروتمند سعودی که اساساً یک اُلیگارشی خاندانی و نفتی است، در هر فرصتی میکوشد با معاملات و رشوههای کلان، دلِ دولتمردان و صاحبان قدرت و نفوذ را در آمریکا و اروپا به دست آورد و از این طریق امتیازاتی کسب کند، اما جز تحقیر و تفرقه بیشتر، هیچ نصیبی نبرده است. همگنان و متحدان منطقهای و عربهای پیرو سعودیها نیز همین طریقت را پیش گرفتهاند و با خالیکردن خزانه و دادن وعده و وعیدهای بزرگ و عقد قراردادهای نظامی و صنعتی و تجاری شیرین، میکوشند از این قافله عقب نمانند. اما چون نصیبی نبرده و نخواهند برد، با استحالهای ماهیتی و محتوایی، به جای نبرد با رژیم اشغالگر قدس و دفاع از منافع و سرزمینهای فلسطینی، دشمن فرضی به نام ایران را هدف گرفته و برای اقناع جمعیتهای جوان و جماعات ناراضی در کشورهای خود، به تبلیغ جنگ عربی ـ عجمی و نفرت پراکنی نژادی میپردازند.
ظهور شاهزادگان نو دولت و عجول در صدر دستگاههای سیاسی و حاکمیتی عربستان، تا حدودی به بنبستهای دولتهای سلفی و ارتجاعی سابق مربوط بود و پس از آن، معطوف به مشکلات عظیم جهان اسلام است که با سقوط سیادت، قدرت و انسجام مصر و اعوجاجات و مشکلات تُرکها، عربستان ثروتمند را به عنوان هدف انتخاب کرد و این مهم بدون هیچ گونه هزینهای برای غرب، تاکنون مسلمانان را درگیر تفرقههای عظیم و مشکلات و جنگهای محدود ساخته، و از سوی دیگر منافع کلان دولت اشغالگر صهیونیستی را به راحتی تأمین کرده است. زمان انتخاب شده برای اعلام پایتختی بیتالمقدس، بیشک اتفاقی و عجولانه نبوده است. عربستان، زمینهها را آماده ساخته و بخش مهمی از دغدغههای سابق را برای آمریکاییها و دولت نتانیاهو از میان برداشته است. آنان میدانستند که با این حجم از مشکلات و تفرقه و جنگهای منطقهای، امکان تصمیمگیری و وارد آوردن فشاری همهجانبه بر قدرتهای اصلی جهان اسلام ناممکن است. اما نکته فراموش شده، برخورد میان نسلهای ناراضی و تحقیر شده تودهها و ملتهای مسلمان، با حاکمیتها و حاکمان غیرمسئول و ناکارآمد است. زمان آن رسیده است که اعراب و بخش دیگری از کشورهای اسلامی نیز صورت حساب عظیم تحمیلی از سوی رژیم اشغالگر و تبعات منازعه تاریخی فلسطینی ـ اسرائیلی را بپردازند. بدون تعارض و فشاری فراگیر از سوی جبهه متحد مسلمانان، هیچ نشانهای از پیروزی دیده نخواهد شد.
اما مسائل داخلی و درون آمریکا و تحولات داخلی این کشور، تنها دلایل و مهرهها در انجام و فرجام این برنامهها و سیاستها نیست.
جهان اروپایی، روسیه و منافع رو به تزاید آن، چین و خاورمیانه متشتت و زخم خورده هم هست. حتی جریانها و جناحهای بازیگر در درون رژیم اسرائیل نیز حضور و تأثیر دارند. اما شگفت آن که فلسطینیها، اعم از حماس و سازمان آزادیبخش و دیگر گروهها نظیر جنبش جهاد اسلامی و جبهة خلق که گروههای کوچکتری هستند، کمترین اثر و آثار را در این زمینه داشته و دارند و عدم وحدت و چند پارچگی غمبار آنان، چشم اندازهای فشار نزدیک در مرزها و درون سرزمینهای اشغالی را به کلی از بین برده و این فرصت را به رژیم صهیونیستی و نخستوزیر بیپروای آن داده است که با جسارت، هر خسارتی میخواهد وارد کند و هر نظری میپسندد ابراز نماید و با لحنی تحقیرآمیز، به انکار منزلت، قدرت و موجودیت ملت فلسطین بپردازد.
در این زمینه فلسطینیان باید بیشتر احساس مسئولیت و تجارب بیش از نیم قرن اخیر را مرور کنند که بزرگترین امکان مبارزه با رژیم اشغالگر قدس، همانا در دستان ایشان و معطوف به اراده ملت فلسطین است؛ خواه در غزه یا کرانه غربی یا در اردوگاههای دور و نزدیک در اردن و لبنان و سوریه و…
اگر یکپارچگی و وحدتی در میان این گروهها به وجود نیاید، نیروهای بازیگر خارج از فلسطین، با اعمال نفوذ و بر مبنای منافع موقت و محدود خویش، دائماً به خنثیسازی قدرت یکدیگر خواهند پرداخت و راه رقابتهای مذکور که گاهی به شکل خجالتآوری با پول و وعدههای کلان همراه و هموار شده است، باز هم محدودتر و مسدودتر خواهد شد و ای بسا، امید ملتهای مسلمان، در فرسایشی طولانی و جراحتبار، به سوی یأس و تفرقه بیشتر سوق داده شود.
فلسطینیان نمیتوانند تا ابد با برگهای خارج از فلسطین بازی و زندگی کنند و چالشهای مسلمانان نیز نمیتواند با وجود تفرقه و درگیری و بعضاً فساد حاکمیتهای استبدادی و قبایلی واپسمانده در برابر رژیم تا بن دندان مسلحی همچون رژیم اشغالگر قدس حل شوند. به همین دلیل، برخی از حاکمان غرب، بهویژه رژیم ثروتمند سعودی که اساساً یک اُلیگارشی خاندانی و نفتی است، در هر فرصتی میکوشد با معاملات و رشوههای کلان، دلِ دولتمردان و صاحبان قدرت و نفوذ را در آمریکا و اروپا به دست آورد و از این طریق امتیازاتی کسب کند، اما جز تحقیر و تفرقه بیشتر، هیچ نصیبی نبرده است. همگنان و متحدان منطقهای و عربهای پیرو سعودیها نیز همین طریقت را پیش گرفتهاند و با خالیکردن خزانه و دادن وعده و وعیدهای بزرگ و عقد قراردادهای نظامی و صنعتی و تجاری شیرین، میکوشند از این قافله عقب نمانند. اما چون نصیبی نبرده و نخواهند برد، با استحالهای ماهیتی و محتوایی، به جای نبرد با رژیم اشغالگر قدس و دفاع از منافع و سرزمینهای فلسطینی، دشمن فرضی به نام ایران را هدف گرفته و برای اقناع جمعیتهای جوان و جماعات ناراضی در کشورهای خود، به تبلیغ جنگ عربی ـ عجمی و نفرت پراکنی نژادی میپردازند.
ظهور شاهزادگان نو دولت و عجول در صدر دستگاههای سیاسی و حاکمیتی عربستان، تا حدودی به بنبستهای دولتهای سلفی و ارتجاعی سابق مربوط بود و پس از آن، معطوف به مشکلات عظیم جهان اسلام است که با سقوط سیادت، قدرت و انسجام مصر و اعوجاجات و مشکلات تُرکها، عربستان ثروتمند را به عنوان هدف انتخاب کرد و این مهم بدون هیچ گونه هزینهای برای غرب، تاکنون مسلمانان را درگیر تفرقههای عظیم و مشکلات و جنگهای محدود ساخته، و از سوی دیگر منافع کلان دولت اشغالگر صهیونیستی را به راحتی تأمین کرده است. زمان انتخاب شده برای اعلام پایتختی بیتالمقدس، بیشک اتفاقی و عجولانه نبوده است. عربستان، زمینهها را آماده ساخته و بخش مهمی از دغدغههای سابق را برای آمریکاییها و دولت نتانیاهو از میان برداشته است. آنان میدانستند که با این حجم از مشکلات و تفرقه و جنگهای منطقهای، امکان تصمیمگیری و وارد آوردن فشاری همهجانبه بر قدرتهای اصلی جهان اسلام ناممکن است. اما نکته فراموش شده، برخورد میان نسلهای ناراضی و تحقیر شده تودهها و ملتهای مسلمان، با حاکمیتها و حاکمان غیرمسئول و ناکارآمد است. زمان آن رسیده است که اعراب و بخش دیگری از کشورهای اسلامی نیز صورت حساب عظیم تحمیلی از سوی رژیم اشغالگر و تبعات منازعه تاریخی فلسطینی ـ اسرائیلی را بپردازند. بدون تعارض و فشاری فراگیر از سوی جبهه متحد مسلمانان، هیچ نشانهای از پیروزی دیده نخواهد شد.