نقش منحصر به فردی که حضرت آیتاللهالعظمی سیستانی در جایگاه مرجعیت بهویژه در عراق ایفا کردهاند، چنان مهم، چشمگیر و تاریخساز است که جا دارد از زوایای گوناگون مورد توجه عالمان و محققان قرار بگیرد، که خوشبختانه تا حدودی گرفته و به همین جهت تاکنون مطالب بسیاری درباره ایشان گفته و نوشته شده است.
یکی از جدیدترین آنها، کتاب «نگاهی به دیدگاههای فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و سبک زندگی آیتالله العظمی سیدعلی سیستانی» است که به همت جناب سیدمحمد غضنفری در سه فصل و ۲۵۱ صفحه گردآوری و تدوین شده است. افزون بر اینها زندگینامه نسبتاً مفصلی نیز پیش از شروع مباحث از حضرت آیتالله آمده است که به آثار علمی، شیوه بحث و تدریس و مرجعیت ایشان نیز میپردازد. فصل اول این کتاب «تبیین دیدگاههای فرهنگی ـ اجتماعی در دیدار با شخصیتها و مسئولان مختلف» نام دارد که در آن افرادی همچون آقای احمد مسجدجامعی و حجج اسلام مسیح مهاجری، حسن رمضانی، رسول جعفریان، بنیادی، اشرفی شاهرودی، طبسی و دیگران از جلسات دیدار خود با حضرت آیتالله گفتهاند که از آن میان برای نمونه به مواردی اشاره میشود:
علوم در حوزهها
حجتالاسلام والمسلمین حسن رمضانی که در حوزه علمیه قم به تدریس علوم عقلی و عرفانی اشتغال دارد، در توصیف جلسهای که در محضر حضرت آیتالله سیستانی داشتهاند، میگوید: آیتالله سیستانی از فرزندان من که همراهم بودند، پرسیدند: «شما دانشجو هستید یا طلبه؟» یکی از آنها جواب داد: «دانشجو هستم، اما نیتم این است که بیایم حوزه و از دروس و معارف حوزوی نیز بهره بگیرم.» ایشان فرمودند: «رشته دانشگاهی شما چیست که میخواهید به حوزه بیایید؟» گفت: «فیزیک هستهای»، فرمودند: «بر حسب ظاهر، رشته دانشگاهی شما با دروس حوزوی همخوانی ندارد؛ مثلا اگر کسی حقوق، علوم انسانی، ادبیات فارسی و رشتههای اینچنینی بخواند، با علوم حوزوی تقارن و تناسب دارند، اما رشته فیزیک هستهای به حسب ظاهر تناسبی ندارد. البته حوزههای قدیم برخلاف حوزههای فعلی، همهگونه علوم را در خود جای داده بود: از طبیعیات گرفته تا ریاضیات، الهیات، فلکیات، نجوم، عرفان و دیگر شعب علوم، همه اینها در حوزههای ما بود و الان هم جسته و گریخته هست. علامه طباطبایی ـ شخصیت فیلسوف و عارف ـ در اینجا تربیت شد و در نجف رشد کرد. مرحوم سیدعلی آقای قاضی، اینجا بود. نمیدانم چه انگیزهای در کار است و بعضیها چه هدفی دنبال میکنند که نجف را مشوه و حوزهای خشک و مطلقا مخالف با این گونه علوم جلوه دهند. نه خیر، همه اینها در نجف بود. نجف را تکبعدی جلوه دادن و آن را تکمحوری معرفی کردن، کار درستی نیست.»
عرفان و شریعت
آیتالله ادامه دادند: «من بحمدلله تعالی اطلاعاتم درباره عرفان و تصوف خوب، جامع و کامل است و از نظر سیدحیدر آملی در مقدمه جامعالاسرار یا در مقدمه شرحش بر فصوص که به پیوند بین تشیع و تصوف قائل است، کاملا مطلع هستم. عرفان تیغ دو لبه است؛ یعنی اگر این علم در مسیر اصلی خود قرار بگیرد، آثار و برکاتی فوقالعاده به ارمغان میآورد، ولی اگر خدای ناکرده از مسیر اصلی منحرف شود و در اختیار افرادی قرار بگیرد که آن را وسیلهای برای دستاندازی به مناصب دنیوی قرار دهند، موجب خسارتهایی فراوان و جبرانناپذیر خواهد شد. شما که متصدی تدریس عرفان هستید، به شاگردانتان توصیه کنید عرفان را با اهتمام به شریعت دنبال کنند و این دو را با هم داشته باشند.»
سپس حضرت آیتالله بر شخصیت حضرت امامخمینی(ره) تأکید کردند و فرمودند: «خاطراتی که از آیتالله خمینی نقل میشود ـ ازجمله خاطراتی که اخیراً از عروس ایشان چاپ شده است ـ حکایت از این دارد که تقید ایشان به شرع مقدس، بسیار پررنگ و شاخص بوده است. حتی در مورد اعمال مستحبی و چیزهایی که در سنت اسلامی مکروه یا مستحب است، خیلی حساس بودهاند. عرفان باید اینطور باشد؛ مثل حضرت امام که عرفانش با شریعتش، و شریعتش با عرفانش عجین شده بود.
بعضیها عرفان را برای رسیدن به مناصب و مطرحشدن در معرکهها و محافل و در یک کلام برای دکانداری دنبال میکنند و من عرض میکنم: دنیاطلبی اگر با عنوان دنیاطلبی باشد، در همان اندازه که معلوم است، محکوم است. شخص از طریق دنیا وارد میشود و همانطور که هست، خود را معرفی میکند و ارزیابی ما هم نسبت به قضیه در همان حد و همان قواره است؛ اما دنیاطلبی در قالب عرفان، در قالب دین و با تکیه بر مقدسات، محکومیتش صدچندان و مضاعف خواهد بود. بدترین نوع دنیاطلبی، آن است که با حربة دین و عرفان صورت بگیرد و باید عارف حقیقی از این آفت مبرا باشد، امثال آقای خمینی، آقای قاضی و… اینطور بودند، دکاندار نبودند، واقعا اهل معرفت و شریعت بودند.»
راه حقیقی عرفان
مطلب زیر را حضرت آیتالله سیستانی در توضیح شیوه و سیر و سلوک راستین پیروان مکتب اهلبیت در تاریخ ۲۸ ربیعالاول ۱۴۳۲ نگاشتهاند و راه و روش مورد تأیید علمای مذهب را تبیین فرمودهاند:
«بدون شک بر هر مؤمنی واجب است که به امر تزکیه و تهذیب نفس از رذائل اخلاقی و صفات مذموم و تحلیة آن به مکارم اخلاق و صفات حمیده برای اطاعت خداوند تبارکوتعالی و دوری از معصیت اقدام نماید و فقط راه آن دستوراتی است که در قرآنکریم و سنت شریفه آمده است؛ ازجمله: یاد مرگ، فنای دنیا و مراحل آخرت مانند برزخ، خروج از قبر و حشر، حساب و کتاب، عرضهشدن اعمال انسان بر خداوند، همچنین تفکر به زیباییهای بهشت و نعمتهای آن و عذابهای جهنم و آثار و اعمال انسان در آخرت. این امور انسان را در راه تقوای الهی و اطاعت خداوند و دوری از گناهان و غضب الهی مساعدت مینماید، همانطور که انبیا و اوصیای الهی(ع) به این مسائل تذکر داده و علمای ربانی نسل اندر نسل به این امور عمل نمودهاند و این راه واضح و روشنی است که هیچ نقطه پنهانی در آن نیست.
مقدار و اندازة تدین و تقرب فرد به خداوند تبارکوتعالی از هماهنگی و تطابق اعمال و رفتار او با این دستورات سنجیده میشود. معیار شناخت افراد، حق و حقیقت است و هر کس معیار شناخت حق و حقیقت را، افراد بداند، دچار فتنه شده است و از راه راست منحرف خواهد شد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) مؤمنان را از گرفتاری در دام جاهلان و نادانان و پیروان هوای نفس که خویش را از علما میپندارند و گروهی از افراد را دور خود جمع میکنند، برحذر داشتهاند و میفرمایند:
«همانا آغاز پدیدآمدن فتنهها، پیروی خواهشهای نفسانی است و نوآوری در حکمهای آسمانی؛ نوآوریهایی که کتابخدا آن را نمیپذیرد و گروهی از گروه دیگر یاری خواهد تا برخلاف دین خدا اجرای آن را به عهده گیرد. پس اگر باطل با حق درنیامیزد، حقیقتجوی آن را شناسد و داند و اگر حق به باطل پوشیده نگردد، دشمنان را مجال طعنهزدن نماند؛ لیکن اندکی از این و آن گیرند تا به هم درآمیزد و شیطان فرصت یابد و حیلت برانگیزد تا بر دوستان خود چیره شود و از راهشان به دربرد؛ اما آن را که لطف حق دریافته باشد، نجات یابد و راه حق را به سر برد».
از نشانهای اهل ادعاهای باطل، مبالغة آنان در تزکیة نفس برخلاف دستورات الهی، تشویق دیگران برای غلو در آنان، ادعای نبود احتیاج به راههای متداول فقها در استنباط احکام شرعی، ادعای احاطه به احکام و ملاکات آنها از طریق امور باطنی، تصدی افتا بدون حصول اهلیت لازم و سوءاستفاده از مبتدئین در تحصیل علوم دینی است. آنان هر کس را که بر طریقت خودشان باشد، تعظیم میکنند؛ ولی نهایت تهمت و افترا و بدگویی را مورد افراد جداشده از جمع خویش ابراز میدارند. اعتماد بر خوابها و ادعای مکاشفات و مشاهدات در حالات معنوی خاص و پوشیدن لباسهای غیرمتعارف، از دیگر نشانههای آنان است. این افراد با تمسک به بعضی روایات، اقدام به چنین اعمالی میکنند، درحالی که از ملاحظه جوانب ثانوی مورد عنایت فقها در مانند این امور غفلت دارند.
از دیگر علامات اینان، بدعت در دین و توصیه به انجام ریاضاتی خاص است که هیچ مدرک معتبری از اقوال و افعال انبیا و اولیا ندارد. این افراد در ادعاهای خویش به اموری استناد میکنند که در هیچیک از منابع معتبر وجود ندارد و قاعدة تسامح در ادله سنن را دستمایة خویش قرار میدهند.
تأثیرپذیری آنان از ادیان و ملل دیگر، تساهل در احکام موسیقی، غنا، اختلاط زن و مرد، اعتماد بر منابع مالی نامعلوم و ارتباطات پنهانی مشکوک آنان با دیگران نیز از دیگر نشانههای این افراد است و فیالجمله احوال این افراد بر مؤمنین هوشیار مخفی نیست.
توصیه ما به عامه مؤمنین، تأثیر نپذیرفتن زودهنگام از اینگونه ادعاهاست. بهدرستی که هر کس امام هادی خویش را تبعیت کند، به سوی بهشت برین رهنمون میشود و هر کس از گمراهان تبعیت کند، به سوی عذاب جهنم خواهد رفت. پس بر همگان است در احوالات پیشینیان، که افراد زیادی از آنان به علت پیروی از افراد مذکور به انحراف کشیده شدند، تأمل نمایند تا به دام اینگونه افراد جاهل و نادان نیفتند.
از خداوند تبارک و تعالی خواستارم همگان را از تبعیت اهل بدعت و هواهای نفسانی حفظ کند و آنان را به عمل به احکام شرع حنیف از راه تبعیت سیرة علمای ربانی موفق گرداند…»
نقشه دشمنان و راه دوستان
آنچه در زیر میآید، بخشی از سخنان حضرت آیتالله در سال ۱۳۸۲ است: «اینجانب نگران وضعیت عراق هستم. امروز در عراق امنیت وجود ندارد؛ خدمات اجتماعی نگرانکننده است و اقشار و اصناف مختلف از این بابت رنج میبرند و دیگر آنکه به لحاظ سیاسی مشکل بزرگی وجود دارد و من نگران هستم… بدانید اینها برای کشورهای دیگر نیز نقشه دارند. در ایران همه باید دقت کنند به مسائل و وحدت و همدلی کنند و به خواستههای مردم و یکدیگر توجه داشته باشند.
ایران کشوری شیعه است که برای آن قبل و بعد از انقلاب خونهای زیاد داده شده است. ایران کشوری است که در گذشته، سالها تحت دخالت و سیطرة کشورهای بیگانه قرار داشته و دچار تشویش بوده است. روشنفکران و دانشجویان برادرانه مسائل را حل کنند. همه مراقب باشند. هرکس فقط به خواستة خود اصرار نکند. آزادی محترم است، اما نباید هر قشری فقط به خواستة خود اصرار کند. روشنفکران و دانشجویان فقط به خواستة خود اصرار نکنند. چیزهای دیگری هم هست. خواستههای همه گروهها و اقشار مدنظر قرار گیرد. توجه کنند به خطرها.
نکند یک وقتی کسی به سوی اجنبی و خارج، چشم داشته باشد یا متوسل شود. اگر آنچه در عراق اتفاق افتاد، در جاهای دیگر اتفاق بیفتد، بیرون آمدن از آن ممکن نیست. البته دیگران هم به خواستههای مردم توجه کنند. باید بین مردم و مسئولین و روشنفکران همدلی و همفکری باشد.اختلاف افکار صحیح است، لکن همه به امور دینی احترام کنند. در کشورهای دیگر که صنعتی شدهاند، باز توجه و احترام به دین وجود دارد. به تاریخ ژاپن نگاه کنید؛ آن را خوب مطالعه کردهام. آنها احترام بودا را حفظ میکنند. [وضعیت] آلمان را هم مطالعه کردهام. جاهای دیگر هم همینطور. ببینید دیگران احترام دین خود را دارند. یهود احترام دین خود را دارد. شما هم مراقب باشید.
البته در داخل باید قاعدة «لاضرر و لاضرار» حفظ شود. نباید کسی به کسی زیان برساند؛ اما باز هم تأکید میکنم در حل مشکلات کسی چشم به خارج و اجنبی ندوزد. در ادارة امور مردم، باید افراد آگاه و خبره و نخبگان و مسئولان با یکدیگر همکاری کنند…
اگر ایران خوب باشد، قلبم شادمان است؛ اما باور کنید اگر خبر بدی از ایران به من برسد، قلبم جریحهدار میشود. برای من سختی یک خبر بد از ایران، دردناکتر از این چند سالی است که از خانه بیرون نرفتهام.
شیوة اطلاعرسانی
اگر کاری مهم است، خطای در آن [نیز] مهم است و باید مراقبت شود که خطا در اطلاعرسانی میتواند خطرات بزرگ درپی داشته باشد. خبر از سه جهت باید مورد دقت قرار گیرد: یکی وجه صداقت است، دیگر آنکه باید منطبق بر موازین شرع مقدس باشد و دیگر آنکه مصلحت کشور در آن رعایت شود. خبری که مصلحت کشور نیست، منتشر نکنید. همه دنیا این کار را میکنند تا آنجا که من میدانم، در کشورهای دیگر هم خبری که به مصلحت کشورشان نیست، منتشر نمیکنند. انشاءالله خداوند بصیرت در دین به ما بدهد و ما را از گرفتاریها نجات دهد.
اوضاع عراق فعلا ناامناست. اجانب هم کاری نمیتوانند بکنند. برخی خیال میکنند آنها بهشت میآورند که خیالی باطل است؛ البته من میدانم ایرانیهایی هم هستند که دنبال همین اجانب میباشند…
قبلاً وضع خیلی بدتر بود. خود من پنج سال و نیم است به حرم امام علی(ع) [که حدود ۱۰۰ متری منزلشان است] مشرف نشدهام. چندین سال هم هست که به کربلا نرفتهام و در این حدود ۵۷ سالی که از ایران آمدهام، گرفتاریها و مصائب عراق خیلی سخت بوده است. حتی در دوران صدام، برای التیام سختیها، «تاریخ جهانگشا»ی جوینی و حملة مغول را میخواندم و کشتارها و تاریخ خفتبار مغول را میخواندم تا دلم از اوضاع عراق تسلی یابد.
لزوم توجه به منابع اسلامی
آقای سیدعلی ناظمزاده در بخشی از گزارش دیدار خود با حضرت آیتالله مینویسد: در حین صحبتها درحالی که من ساکت گوش میدادم، دو سه باری دیدم که ایشان نگاهی خاص به من میکنند؛ لذا بعد از آن صحبتها، نگاهی به من کردند و فرمودند: «به کار جوانها عنایت دارم یک چند کلمهای هم با ایشان صحبت کنم.» از کارم پرسیدند، گفتم: «جامعهشناسی میخوانم و سال سوم میروم.» ایشان با کمی تأمل گفتند: «آیا مطالبی که میخوانید، منابع اسلامی است یا همان منابع فرانسوی و انگلیسی؟» گفتم: «اکثراً همان منابع انگلیسی و فرانسوی است.» ایشان بعد از مقدماتی گفتند: «کتب جامعهشناسی غربی را خواندهام، میدانم برای جوامع غربی است و نسبت چندانی با کشورهای ما ندارد. شما چطور با جامعه ایران تطبیق میدهید؟» گفتم: «در این زمینه تطبیق زیادی داده نمیشود.» گفتند: «اصلا شما هیچ منابع اسلامی نمیخوانید؟» گفتم: «خیلی کم، اصلا منبعی مهم در این زمینه وجود ندارد! البته آثار ابنخلدون هست که توجه چندانی هم در دانشگاهها به آن نمیشود.» گفتند: «ابن خلدون که مطالبش قدیمی است و فایده ندارد. البته از اولین عالمان علمالاجتماع بوده و علمای غربی گرچه از او منشأ گرفتهاند، فکرشان خیلی جلوتر و پیش رفته است…» گفتم: «البته میتوانیم جامعهشناسی غربی را بخوانیم و با جوامع غربی آشنایی پیدا کنیم، بعد با اسلام هم انطباق دهیم و جامعه خودمان را بسازیم.»
ایشان با تحکم (و با اشاره دست به سینهشان) «من [منابع غربی را] میشناسم، خواندهام. شما در جامعهشناسی [غربی] تبلیغ جامعة غربی را میخوانید و حریت و انتخابات و غیره، درحالی که هنوز از اسلام نخواندهاید و نمیتوانید جواب پیدا کنید و این غلط است! باید این مسئله درست شود و کتب و منابع بومی در این زمینه ایجاد شود. در مشهد درس آقامجتبی قزوینی میرفتم و منظومه میخواندم، با عنایت به اینکه قبلا فلسفه خوانده بودم، اما هیچ مطلب قابل توجه و جدیدی از درس ایشان که شاگردانی مهم تربیت کردند و از اساتید مبرز بودند، کسب نمیکردم… جامعهشناسی هم که شما میخوانید، چنین است… غرب در همین جامعهشناسی یا علوم دیگر روز به روز پیشرفت میکند، اما متأسفانه در کشورهای اسلامی چنین نیست! ما «صرف میر»ی در حوزهها میخوانیم که برای حدود ۸۰۰ سال قبل بوده است و هنوز هم خوانده میشود و مطلب جدید نمیآید. این در حالی است که امروزه در اروپا کتاب چهار سال قبل تقریبا منسوخ شده است…»
روحیه علمآموزی
در فصل دوم کتاب که عنوانش «دیدگاههای اخلاقی و سبک زندگی آیتالله سیستانی» است، مطالب خواندنی متعددی آمده که یکی از مهمترین آنها مواجهه ایشان با مرحوم آیتالله حسنعلی مروارید است که احتمالا مدتی نزدشان درس خواندهاند و از اینرو به محض دیدن ایشان، مرجع بزرگوار دست آن مرحوم را میبوسند، درحالی که خود اصرار دارند کسی دستشان را نبوسد. از مطالب مهم این بخش، «توصیه و نصیحت به جمعی از جوانان متدین» است که از جمله در بند هشتم آن میفرمایند:
«آدمی باید کارها و خصلتهای خود و پیامدهای آن را بسنجد و به رویدادهای پیرامون خویش و نتایج آن بنگرد تا هر روز بر معرفت، تجربه و کمالش افزوده شود؛ چه، زندگی مدرسهای است با ابعاد گوناگون و بسی ژرف و در طول زندگی، انسان هیچگاه از دانش و شناخت و مهارت بینیاز نیست؛ در هر کار و حادثهاش نشانه و عبرتی نهفته و هر رخدادش در بر دارندة پیغام و نکتهای است که هر کس در آن اندیشه کند، سرچشمه آن را در سنتهای الهی خواهد یافت و نمونههایی از موعظهها و پندها را خواهد دید؛ اینگونه است که انسان تا آنگاه که به ملاقات خدای سبحان برود، هرگز از دانش و شناخت و مهارت بینیاز نمیشود و هرچه بینش بیشتری داشته باشد، در راه شناخت حقایق، به آزمون و خطای کمتری نیاز دارد. خداوند متعال میفرماید: و من یؤت الحکمة فقد أوتی خیراً کثیرا: کسی که به او حکمت داده شود، از خیر زیادی بهرهمند شده است. (بقره، ۲۶۹) و به پیامبر خود(ص) فرمود: و قل رب زدنی علما: بگو: ای پروردگارم، دانش مرا افزون کن.(طه، ۱۱۴)
و سزاوار است انسان با سه کتاب زیر انس داشته باشد و با تأمل و تفکر، از آنها توشه برگیرد:
نخستین و برترین کتاب، قرآن کریم آخرین پیام خداوند سبحان به آفریدگان است که آن را نازل فرمود تا گنجینههای عقل و خرد را برانگیزد، چشمههای حکمت و دانایی را بجوشاند، با آن سختی دلها را نرم کند و از باب نمونه، در آن رخدادهایی بیان فرموده است. پس انسان باید خود را از تلاوت این کتاب محروم نکند و هنگام تلاوت، این احساس را داشته باشد که گوش به خطاب خداوند سبحان سپرده است؛ زیرا خداوند کتاب خود را به عنوان پیامی برای همه جهانیان نازل کرده است.
دومین کتاب نهجالبلاغه است که عموماً همان مضامین و نکات قرآن را با شیوهای رسا و به گونهای بیان میکند که روحیة تدبیر و تفکر و پندپذیری و حکمتطلبی در آدمی زنده میشود. پس انسان هرگاه فرصت و فراغتی به دست میآورد، شایسته نیست که از خواندن آن کوتاهی کند و در هنگام مطالعه آن کتاب باید این احساس را داشته باشد که آرزوهایش برآورده شده و پای خطبههای امام(ع) نشسته است و باید به نامه حضرت(ع) به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) که از قضا برای همین منظور بیان شده است، توجه بیشتری داشته باشد.
سومین کتاب، صحیفه سجادیه است؛ مجموعهای شامل دعاهایی بلیغ، برگرفته از قرآن کریم که در آن درسهایی برای رویکردها، دغدغهها، دیدگاهها و آرمانهای انسان و تبیین راههای محاسبه نفس و به نقدکشیدن آن و کشف زوایای پنهان و رمز و راز نفس آدمی است؛ و در این میان، دعای مکارمالاخلاق ویژگی برجستهای دارد.
این هشت توصیه که چیزی جز چند تذکر نیست، پایهها و ارکان راه درست زندگانی است؛ زیرا انسان در پرتو همین یادآوریهاست که نور حق، روشنای حقیقت، زلالی فطرت، گواهیهای عقل و تجربههای زندگی را درمییابد؛ پیامهای الهی و موعظههای اهل بصیرت نیز به همین امر شهادت دادهاند؛ بنابراین برای هر انسان، مخصوصاً جوانانی که در اوج توان و نیروی بدنی و روحی خود به سر میبرند، شایسته است به این اندرزها عمل کند یا در راه آنها بکوشد؛ اندرزهایی که در حقیقت سرمایههای زندگی انسان هستند و اگر بخشی از آن یا رسیدن به مراتب بالای آن را از دست بدهند، باید بدانند که «بهرة اندک، بهتر از ترک همه است» و به دستآوردن بعضی از این امور، بهتر از رهاکردن تمام آن است؛ خداوند سبحان میفرماید: فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره. و من یعمل مثقال ذره شراً یره: هر که به وزن ذرهای نیکی کرده باشد، آن را میبیند و هر کس به وزن ذرهای بدی کرده باشد، آن را میبیند.(زلزال، ۷ و ۸)…»
دیدگاههای سیاسی
فصل سوم کتاب «نگاهی به دیدگاههای سیاسی و نقش آیتالله سیستانی در عراق» نام دارد و در ذیل آن که بیش از صد صفحه است، مطالب بسیار مهمی درج شده که هم به لحاظ تاریخ سیاسی از کمال اهمیت برخوردار است و هم به لحاظ آشنایی با سلوک مرجعیت در مقاطع مختلف حیات سیاسی دو دهة اخیر عراق؛ همچون قیام شیعیان علیه صدام، سقوط حزب بعث، مواجهه با اشغالگران، مواجهه با نیروهای پرشوری که بدون توجه به وضعیت خاص عراق اشغالشده، دست به رفتارهای تحریکآمیز میزدند، رفتار با سایر مسلمانان و پیروان ادیان دیگر، مسائل جهان اسلام، دیدار با مسئولان و سیاستمداران ایران و… در این میان سخنانی که از کاندولیزا رایس ـ وزیر خارجه وقت آمریکا ـ نقل شده، شنیدنی است. وی مینویسد:
«طرح پیشنهادی برمر [گماشته آمریکا در عراق] ـ مورد مخالفت شدید، احتمالا قدرتمندترین مرد عراقی، آیتالله سیستانی قرار گرفت که به سناریوی مورد نظر جای اعتراض داشت. آیتالله معتقد بود قانون اساسی جدید عراق باید توسط نمایندگان منتخب مردم نوشته شود، نه بر اساس فرآیندی که توسط سازمانی برآمده از دولت موقت ائتلافی ابداع شده باشد… آیتالله سیستانی هفتاد و چند ساله، یکی از مورد احترامترین روحانیون در میان شیعه بود. او در زمان صدام، مدتها در حصر خانگی بود ولی حالا دیگر پس از سقوط صدام، آزاد شده بود و میتوانست با پیروانش سخن بگوید و کاشف به عمل آمد که مرد بسیار قابل توجهی است…
وقتی آیتالله سیستانی اجازه سخن گفتن یافت، سخنانش بسیار اهمیت داشت؛ از قضا او با غیرعراقیها دیدار نمیکرد. به همین سبب ما هیچ راهی برای ارتباط مستقیم با او نداشتیم. پسر او نقش انتقالدهنده نظرهای او را به عهده داشت؛ نظرهایی که بعدها به این نتیجه رسیدیم برای پیشرفت عراق بسیار اهمیت دارد. با وجود این، به نظر میرسید این مرد اسرارآمیز همیشه در سمت راست مسائل است… در میان خودمان او را بنجامین فرانکلین صدا میزدیم؛ حکیم فرزانهای که هیچ وقت عهدهدار جایگاه و مقام دولتی نشد و حتی چنین آرزویی در سر نداشت…»
نظام سیاسی مطلوب در عراق
در بخش دیگر از همین فصل، گفتگوی مفصلی با آقای سیدعلی موجانی ـ مدیرکل پیشین اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه و نویسنده کتاب تاریخ فراموششدة عتبات عالیات ـ شده است که در ضمن آن میگوید: آقای سیستانی دوران طلبگی تا مرجعیت را در محیط پیچیدة عراق طی کرده است. غربیها میگویند: «کشورهایی که تاریخ طولانی دارند، بسیار پیچیدهاند» بنابراین اگر قرار باشد یکی از این کشورهای پیچیده را نام ببریم، عراق را میتوان در این دسته از کشورها برشمرد؛ زیرا علاوه بر تاریخ کهنی که دارد، تبادلات زیادی هم در این جغرافیا رخ داده که سرریزهایی داشته است. در عراق تنوع و تکثر مذهبی و قومی بسیار زیادی وجود دارد. در این محیط پیچیده و متنوع حرکت کردن دشوار است و مقبولیت یافتن امری تقریبا محال. حال چه چیزی میتواند نفوذ کلام و سیطرة معنوی یک فرد را از ارتش قدرتمند اشغالگر یا هیأت حاکمة عراق مؤثرتر کند؟ چنین است که آیتالله به اشتراک مواضع در تمام این اجزای متنوع موزاییک عراق توجه دارد و کسی نمیتواند این اتهام را به ایشان وارد کند که گرایشی خاص به فلان موضوع یا بهمان تفکر دارد.
ایشان معتقد است عراقی نیست تا خود را متعلق به یک جزء خاص بداند و به همین دلیل است که هنوز تابعیت ایرانی خود را دارد و خود را میهمان در عراق مینامد؛ میهمانی که در تیررس نگاه جامعة عراقی برای درک تشخیص مرجعیت، تلاش میکند در تمام مناسبات داخلی آن کشور به گونهای نقش بازی کند و نقطة حل و عقد مسائل باشد، بدون اینکه کسی ایشان را متهم به جهتگیری خاص کند. این نشاندهندة درک عمیق ایشان از شرایط است. با این توصیف، آیا در پس ذهن چنین انسانی، دولتی مذهبی بر اساس قومیت یا مذهبی خاص، دولتی مطلوب است؟ به نظر میرسد خیر، چرا که این آغاز تزاحمات و درگیریها در محیط عراق خواهد بود. پس ایشان از چنین دولتی حمایت نمیکند. مثالی بزنم:
وقتی اعتراضات اخیر در دنیای اسلام شکل گرفت تا مردم به حقوق خود برسند، در عراق نیز این اعتراضات آغاز شد. آیتالله توجه دادند اعتراض حق مردم است و از دولت خواست تا این حق را به رسمیت بشناسد؛ اما از معترضان نیز خواست به گونهای عمل کنند که کار به خشونت نرسد. پس عملا ایشان هیچ نگاه قومی نداشت. ایشان بر این باورند هر عراقی به عنوان یک انسان حق اعتراض دارد و چون در این جامعه میزید، محق است نظر خود را نیز بدهد. مثال دیگر را از یکی از نزدیکان ایشان شنیدم. سال گذشته، یکی از مفتیهای عربستان فتوا به کفر آیتالله سیستانی داد! وقتی این فتوا به ایشان منتقل شد، آیتالله در جواب فرمودند: «اگر من به فتوای وی کافر هستم که خداوند مرا هدایت کند و از سر تقصیراتم بگذرد و مرا به راه اسلام آورد و اگر فتوای ایشان به دقت صادر نشده است، خداوند ایشان را مورد مغفرت قرار دهد.» این سخنان، در جامعهای ملتهب که منتظر جرقهای برای شعلهور شدن جدال فرقهای است، بسیار تأثیرگذار است.
یکی دیگر از نقشهای تاریخی که ایشان ایفا کرد، در حوادث نجف بود. وقتی ایشان به دلیل مداوای بیماری خود به لندن رفت، در نجف درگیری پدید آمد که نیروهای آمریکایی قصد ورود به داخل نجف و حرم حضرت علی(ع) را داشتند. از سوی دیگر، مقتدی صدر و نیروهای او نیز در داخل حرم و در تقابل با آمریکا موضع گرفته بودند. وقتی خبر به ایشان رسید، مداوا را نیمهکاره رها کرد و به هر وسیلهای بود خود را به نجف رساند تا نه فقط نیروهای اشغالگر وارد حرم نشوند، بلکه درگیریها نیز در قالب دیگری جلوه ننماید که بتواند اسباب سوءاستفاده بیگانگان یا تندروان سلفی را فراهم کند. آقای سیستانی مسئولیت پذیرفت و در شرایطی که موضعگیری از هر دو سو سخت خطرناک شده بود، خط محاصرة نجف را شکست و نه فقط فضا را از حالت درگیری خارج کرد، بلکه تلاش کرد تا فضای نجف را به سوی تفاهم ببرد…
فروغ مرجعیت
سیدمحمد غضنفری