ظهر پاییز چابهار، گرم است و دم کرده. روی اسکله «دریا کوچک» ناخداها، جاشوها و کارگران در رفت و آمدند. کامیونتها، وانتهای یخچالدار و دیگر وسایل نقلیه، خالی روی اسکله میآیند، پر باز میگردند؛ پر از ماهی.
لنجها ردیف، پشت هم تا ته اسکله را پر کردهاند؛ جا برای لنجهای تازه وارد کم است. دوبله کنار لنجهای دیگر توقف کردهاند. دم ظهر است و گرمای هوا همه را زیر سایه کشانده.
لنجی تازه از راه رسیده و شانه به شانه لنجهای کنار اسکله پهلو گرفته است. ملوانان با هم گفتگو میکنند و قرار است جایش را با لنجی خالی که کنار اسکله است عوض کند تا لنج از راه رسیده بتواند بار خود خالی کند. موتور لنج کنار اسکله پت پت کنان روشن میشود، آرام عقب عقب میرود و میپیچد. سه ـ چهار کارگر روی عرشه و بالای کابین فرمان میدهند تا به لنجهای کناری و پشت سری برخورد نکند. فاصله میگیرد، میرود و میرود و کنار اسکله خالی میشود. آن دیگری به آرامی میآید و جایش را میگیرد. کارگرها آمادهاند و دوست دارند تا زودتر لنج خالی شود. آن که جثه کوچکتری دارد، درِ سردخانه را بر میدارد، از پلهها پایین میرود و وارد آن میشود.
خرید ماهی روی لنج
تکههای ماهی تن، گلیت و دیگر ماهیها یکی یکی بیرون میآید، دست به دست میشود تا توی نیسان یخچال دار کارخانه. «عامل» یکی یکی میشمارد و نام ماهیها را میگوید. قطعهها کوچک و بزرگند؛ برخی سبک و برخی سنگین. سردخانه لنج آرام آرام خالی میشود و یخچال نیسان پر. و این روندی روزمره است در «دریاکوچک»؛ بندرگاهی قدیمی در چابهار، سفرهای که رزق هزاران نفر روی آن پهن است.
«اکبر پارسا» از اهالی چابهار است. چهره آفتابسوختهای دارد و تیز و فرز از روی اسکله روی لنج میپرد. به گزارشگر روزنامه میگوید: «عامل» هستم و نزدیک به ۱۲ سال است که کارم خرید ماهی روی لنج است. با چشم قطعههای ماهی را دنبال میکند که داخل نیسان میشوند. توضیح میدهد: ماهیهایی که به درد کارخانه میخورند را میخرم. تن، کوسه، اسب، گالیت و… ماهیهایی هستند که برای کنسرو مناسبند. یک قطعه بریده شده تن بر میدارد و به دقت نگاه بررسی میکند. ماهی از سردخانه لنج بیرون آمده و یخ زده است. توضیح میدهد: هر بار که یک لنج برای ماهیگیری میرود دو ماه میماند. هر لنج ۲۰ نفر را نان میدهد، البته لنجهای بزرگ، بیشتر.
گلافی رونق قدیم را ندارد
از روی لنج تازه از راه رسیده روی لنج کناری میپریم که در حال تعمیرات است. «حسین گلشیری» «گلاف» است، لنج میسازد یا تعمیر میکند. دستار بر سر، تختهها را اندازه میزند، گوشه لنج روی خرک میگذارد تا ببرد. سردخانه لنج تازه ساز است و بوی چوب میدهد.
حسین میگوید: کار لنج خوب است و ما راضی هستیم، البته در چابهار لنج سازی نیست و در کنارک لنج میسازیم. اینجا برای تعمیرات میآییم. چوبها را روی خرک میگذارد، اره را بر میدارد و ادامه میدهد: سالی دو تا سه تا لنج در کنارک میسازیم، ولی قبلا زیادتر بود، حالا خیلی کم شده. او علت کم شدن مشتری لنج را قیمت آن میداند و میافزاید: هر لنج ۷۰۰ تا ۸۰۰ میلیون آب میخورد، هر کسی نمیتواند بخرد. صدای قژقژ رفت و برگشت اره بالا میگیرد، داد میزند: الان در «دریاکوچک» هم لنج فایبرگلاس هست و هم چوبی؛ فایبرگلاسها از بندر لنگه میآیند.
با دقت به بریدن چوبها ادامه میدهد. تختهای دیگر، اندازهها و باز اره… توضیح میدهد: این لنج، باری بود، از اون طرف آب بار میآورد، همه چی! حالا مالک میخواهد تغییراتی دهد تا بتواند با آن ماهیگیری کند. ماهیگیری دردسر کمتری دارد. بار ممنوعیت دارد، مالیات دارد و هزار بدبختی… من شغلم نجاری است و حالا داریم سردخانه و یخچال میسازیم. مخزن انجماد لنج کوچک بوده و ما یخچال بزرگتری برایش میسازیم.
حسین گلشیری چوبهای بریده شده را کنار میگذارد، دست از کار میکشد و میگوید: مخزن انجماد برای لنج خیلی مهم است، چون ماهیها طی یکی دو ماهی که لنج روی آب است، در آن نگهداری میشود. موتور یخچال لنج گازوئیلی است و ماهیها در آن منجمد میشوند.
حسین پشت مخزن را نشان میدهد که اتاق موتور لنج است و آن دیگری که موتور برگشتی است. در مورد آنها با حرارت توضیح میدهد.
کار روی لنج خوب است
روی لنج پشتی، همه خدمه زیر سایبان یا در کابینها خوابیدهاند. لنج خالی است و حالا وقتی است برای استراحت چند روزه کارگران. «اللهبخش ایاز» ناخدای لنج است. ایرانی نیست. فارسی خوب صحبت نمیکند، میگوید: کار روی لنج خوب است، ما کارمان ماهی گیری است.
توضیحاتی به زبان محلی میدهد که مفهوم نیست. ادامه میدهد: الان کار بهتر شده، قبلا انقدر خوب نبود. خدا رو شکر، چیزی که همیشه هست، ماهی است.
۲۰ سال روی آب
ناخدا «تندو» از پلههای کناری لنج بالا میرود. دشاشهای فاخر به تن دارد و از دور مشخص است که او «ناخدا» است. به سکوی کنار کابین تکیه میدهد، روی عرشه را به دقت نگاه میکند و میگوید: ۲۰ ساله است روی آبم و ماهیگیری میکنم. خدا رو شکر همه چیز خوب است، چون دریا هیچ وقت بخیل نبوده، همیشه روزی میرساند. دستی بر پیشانیش میکشد و اضافه میکند: دو ماه و نیم روی آب بودیم با ۱۱ خدمه؛ حدود ۴۰ تن ماهی گرفتیم. دریا خوب بود و اذیت نشدیم. روی لنج ناخدا تندو، رفت و آمد است. کارگران مشغول نظافت و مرتب کردن وسایل هستند. در مورد نحوه کار توضیح میدهد: بچهها روزی دو بار، یک بار غروب و یک بار نیمه شب تور میکشند و ماهیها را بالا میآورند. ما روی آب، خواب و خوراک چندانی نداریم، کار است و کار.
ناخدا را صدا میزنند، خدمه کشتی کارش دارند. پشت کابین میرویم. امورات را رتق و فتق میکند، به کارگری فرمان میدهد و کارگر دیگری را نیز برای کمک او راهی میکند. روی تخت مینشیند و به مخده تکیه میزند. نفسی عمیق میکشد، گلویش را صاف میکند و میگوید: نامم «عبدالقادر تندو» است. از ۲۰ سال پیش روی همین لنج کار میکنم. در این مدت برایم مشکلی پیش نیامده است. مشکلی که بخواهم آن را حادثه یا اتفاق بد بدانم، نداشتم. توفان و موج، مال ِدریاست، مشکل محسوب نمیشود. دریا بدون موجهای صد متری و توفان، دریا نیست، استخر است!
میخندد و میگوید: به اینها نمیشود مشکل گفت. مشکل وقتی است که جایی از کشتی بلنگد. موتور خراب شود، یا گیر دزدهای دریا بیفتی.
به ذهنش مراجعه میکند، چشمانش را تنگ میکند و ادامه میدهد: تا حالا هیچکدامش برایم پیش نیامده الحمدلله. تاکید میکند: مسیر لنج باید مشخص باشد و از مسیر خارج نشود. اگر به دریای عدن نزدیک شویم، دزدهای سومالی میآیند. انحراف از مسیر ممکن است باعث شود برگشتی در کار نباشد. ناخدا استکان کمر باریک چای پررنگ و غلیظ را سر میکشد، نفسی از سر آرامش میکشد و میگوید: توی دریا، همه چی با خشکی فرق دارد، زندگی دریا شبیه زندگی خشکی نیست.
هر کسی روی آب دوام نمیآورد
«الیاس» عمر خود را روی لنج گذرانده، با لنج بزرگ شده و با لنج ادامه میدهد. از خدمه است، سرکارگر یا شاید ملوان. به «قماره» میرود: اتاق ناخدا. پست سکان میایستد و از پنجره به عرشه نگاه میکند. قطب نما و سکان را نشان میدهد و میگوید: لنج با اینها راه خود را پیدا میکند.
کارگرها در حال مرتب کردن سردخانهاند. ته مانده ماهیهایی که میان یخهای خرد شده را با دلو بالا میکشند، به دریا میسپارند.
روی عرشه، خدمه لنج دور یک مجمع جمع شدهاند، ناهار میخورند. الیاس نگاهی به آنها میکند و ادامه میدهد: هر کسی روی آب دوام نمیآورد، غذا تنوع ندارد. اما کارگرها کم کم عادت میکنند و حالا که روی خشکی هستند، جبران میکنند. میخندد و دندانهای سفید و مرتبش روی چهره سوختهاش برق میزند.
«الهنظر» سیه چرده و استخوانی است. سنی ندارد، شاید ۲۰ سال. خجالتی است و هنگام صحبت به دوردست، به آن سوی خلیج چابهار که پهنه اقیانوس آغاز میشود، خیره میماند. توضیح میدهد که کار روی لنج را بلد است چون از بچگی با پدرش روی لنج میآمده… قبل از اینکه پدرش با یک سماچ ــ قایق کوچک ماهیگیری ــ برود روی آب و دیگر برنگردد. میگوید: دریا بخیل نیست، اما توفان نامرد است. موج میآید قایقهای کوچک را به آسمان میبرد.
کم کم یخش باز میشود و با لحنی خودمانی و محکم تر میگوید: شوخی نیست، باید دریا را بشناسی بعد به آب بزنی.
«محمد» کنار الهنظر نشسته است، رسمیتر صحبت میکند، میگوید: همه ما خاطراتی داریم از دوستانی که به آب رفته و برنگشتهاند. خانوادههایی که سرپرستشان را از دست میدهند، زنانی که بیوه میشوند… اما اگر دریا نباشد، هیچ چیز سر جایش نیست. هرچه داریم از دریا داریم.
«باهوت» از راه میرسد، شیشه نوشابه تگری در دستش بخار گرفته. تعارف میکند و بدون حرفی، مینشیند. به حرفهای دیگران گوش میدهد. در خاطراتش فرو میرود. ناگهان احساس میکند باید نظر خودش را بگوید: توفان اقیانوس ترسناک است. مخصوصا بار اول که موجها را ببینی، چند شب خواب به چشمت نمیآید. بار اول روی آب که میروی، هزار بار به خودت میگویی، آخرین بار است که میآیم. ولی بعدش خیلی زود دلت تنگ میشود. دو سه بار هم که میروی، دیگر گرفتار دریا میشوی، دل نمیکَنی. حالا ما چند روزی بیشتر روی خشکی نمیتوانیم بمانیم. به دریا بیشتر از خشکی عادت داریم.
دریا تبعیض قائل نمیشود
در اقیانوس لنجها از ملیتهای مختلف در حال ماهیگیری هستند. اما در آبهای آزاد، ملیت دیگر نقشی ندارد. همه شبیه همند. ایرانی باشد یا هندی، لنج، لنج است و تورش برای ماهیها فرقی ندارد. یکی در تور این لنج میافتد و روزی روزگاری نزدیک روی سفره ایرانی میرود، آن دیگری شاید جایی در بمبئی غذای کسی شود، یا شاید بسیار دور تر جایی در آسیای میانه خوراک خانوادهای باشد.
دریا نه بخلی دارد و نه تبعیضی قائل است. میان لنجها رقابتی نیست و ماهیها تور را انتخاب نمیکنند! همه چیز آزادانه پیش میرود و روزهای دریا را به شب و شبها را به روز میرساند. توفان در دریا روزمرگی است و امواج آنچنانی، نشانه حیات دریا.
اما دریا و اقیانوس، همان قدر که زیبا و جذاب است، مملو از حادثههایی است که میتواند به فاجعه منجر شود. گرفتار شدن در توفان ابتدایی ترین آن است که عموما با مهارت ناخدا و ملوانان لنج از آن عبور میکند. معیوب شدن لنج از دیگر عوامل است. گاهی موتور، گاهی ارکان دیگر دچار آسیب میشود و لنج بدون موتور محرکه، تخته پارهای است سرگردان میان امواج. گرچه لنجها در قدیم الایام بادبان داشتند و هدایت آن با انرژی باد بود، اما حالا شاید کمتر لنجی را بتوان یافت که بادبانهای آن هنوز برافراشته باشد.
راهزنان، بزرگترین مشکل دریا
بدی آب و هوا یا خرابی لنج، هر کدام راه حلهایی دارند و به سرعت رفع میشوند. آنچه اما لنج را گرفتار میکند و از همه خطرناک تر است، راهزنی است. دزدان دریایی، به ویژه در میانه اقیانوس هند، جایی نزدیک خلیج عدن، بیداد میکنند. این افراد که ساکنان بومی سواحل سومالی هستند، از عدم دولت مقتدر در این کشور آسیبهای زیادی دیدهاند. فقر، فقدان قانون ملی و نبود نیروهای انتظامی باعث شده سواحل سومالی ملوک الطوایفی باشد و گروههای مختلف در این منطقه با داشتن قلمرو، به راهزنی دریایی بپردازند.
«نادر بنکدار»، دریانوردی است که گرچه روی لنج کار نکرده، اما خاطراتی از لنجهای اقیانوس هند دارد. او که در کشتیهای تجاری مسئولیت دارد، از روزی تعریف میکند که یک لنج ایرانی در نزدیکیهای مجمع الجزایر سیشل سرگردان در میان آب مانده بود.
نیروهای ائتلاف ضد تروریسم در حال گشتزنی روی اقیانوس هند بودند که متوجه یک لنج با پرچم ایران میشوند. از آنجایی که تماس رادیویی با لنج بی نتیجه میمانَد، از یک دریانورد ایرانی که روی کشتی تجاری کار میکند، میخواهند با آنها تماس بگیرد و علت حضور را جویا شود. نادر بنکدار، با تماس با لنج، متوجه میشود لنج دچار حادثه شده و توانایی حرکت ندارد.
بنکدار با اشاره به این موضوع به گزارشگر روزنامه میگوید: وقتی با لنج تماس گرفتم، متوجه شدم آنها ۵۰ روز تمام سرگردان روی آب بودهاند و جریانهای آب، آنها را به جنوب اقیانوس هند و نزدیکی سواحل سیشل کشانده است.
وی ادامه میدهد: در این شرایط بود که لنگر لنج نیز پاره شد و هر لحظه ممکن بود جریان آب، دوباره آن را سرگردان کند. ما توانستیم با تماس با مالک لنج و همکاری نیروهای ائتلاف، آنها را به جزایر سیشل برسانیم تا خدمه آن از مرگ حتمی نجات پیدا کنند.
بنکدار میافزاید: شفت موتور لنج در مرز میان دریای عمان و اقیانوس هند شکسته شده بود و عملا کنترلی بر حرکت آن وجود نداشت. در این شرایط، از لنجی دیگر کمک خواسته شد و وقتی لنج دوم در حال کشیدن این لنج بود، گرفتار دزدان دریایی سومالی میشوند. دزدان دریایی پس از سرقت هر دو لنج متوجه میشوند که لنج اول خراب است و قابل کنترل نیست، برای همین بعد از آتش زدن موتور برق لنج و ضرب و شتم خدمه، آن را در میان اقیانوس رها میکنند. و در نهایت لنج دوم که سالم بود را با خود به سومالی میبرند.
بنکدار تاملی میکند و میگوید: لنج معیوب با همه خدمهاش سرگردان میان اقیانوس رها میشود و جریان آب، این شناور سرگردان را به هر سو میبرد. خدمه نیز از آخرین وعدههای غذایی خود با صرفه جویی زیاد استفاده میکردند تا اینکه به هر شکل به سیشل رسیدند و در آنجا توانستند از مرگ نجات پیدا کنند.
وی توضیح میدهد: اما لنجی که توسط دزدان دریایی به سواحل سومالی برده شد، سرنوشت غم انگیزی داشت و ظاهرا هنوز خدمه آن گرفتار دزدان هستند.
سجاد تبریزی
«دریا کوچک»، سفرهای بزرگ برای چابهار