در سوگ نقاره زن پیر و عاشق حاج احمد اقوام شکوهی
عهد تو و گوهرشاد
افشین علا
 

نقاره زدی یک عمر بالای مزار ای دوست
امروز ولی داری با شاه، قرار ای دوست
هم صحبت امروزت سلطان خراسان است
به به که نهادی سر بر دامن یار ای دوست
عهد تو و گوهرشاد، یک روز نرفت از یاد
هفتاد و دو سال آری پاییز و بهار ای دوست
از پله، هزاران بار بالا شدی و پایین
بس از نفس افتادند دیوار و منار ای دوست
هفتاد و دو سال آمیخت نقاره به انفاست
از صحن و حرم بردی آرام و قرار ای دوست
یک عمر دمیدی شور، در مشهد و نیشابور
می خواستی از عالم جز عشق، چه کار ای دوست؟
بر مأذنه ها زین پس نقاره نوازد باد
با یاد تو در هر سو در گشت و گذار ای دوست
۲۴ر۹ر۹۶

نسخه مناسب چاپ