مقصود امیر کبیر این است که آن دو سفیر{سفیران روس و انگلیس} در پشت بعضی اظهارات به ظاهر دوستانه و خیرخواهانه قصد مداخلة هرچه بیشتر در امور داخلی را دارند. بعد میگوید: «باری شنیدم که امروز وزیر مختار روسیه به زیارت حضور همایون میآید فدوی میخواهد که اگر حالا تشریف میآورند آمده شرفیاب شده کاغذ را همراه بیاورد عرضی که لازم است در این باب معروض دارد». در این نامه امیر اخطار میکند که «بدون صوابدید او شاه نباید سخنی یا قولی با سفیر روسیه در میان بگذارد.»
در نامة دیگر مینویسد: «تا وقت غروب با وزیر مختار انگلیس در جواب و سؤال بودم بدیهی است چه خستگی و کسالت دارم». مقصود امیر این است که چانه زدن با سفیر دولتی که قصدش مداخله در تمام شئون مملکتی است و به اتکای زور خود و ضعف دولت ایران میخواهد مقاصد خود را از پیش ببرد تا چه اندازه خستگیآور است.
بعد دربارة مطالب مورد گفتگو صحبت میکند: «اگر تفصیل حرفها را مستحضر باشید دربارة حدود و حاجی عبدالکریم واسطاطسکو و مداخلههای کونسول تبریز بود.»
مقصود از حدود واسطاطسکو ظاهراً مسألة تعیین حدود دولت ایران با دولت عثمانی است که چنانکه باید هنوز حل نشده بود. مقصود از مداخلههای کنسول تبریز ظاهراً دخالت نمایندة انگلیس در امور داخلی ایران به بهانة حمایت از ارامنه است. این نکته را باید متذکر شوم که ارامنة ایران همیشه به دولت ایران وفادار بودهاند و از میان ایشان رجال بزرگی برخاستهاند که به ایران خدمت کردهاند ولی دولتهای روس و انگلیس میخواستند به بهانة حمایت ایشان در امور داخلی ایران دخالت کنند و دولت را زیر فشار بگذارند.
مقصود از حاجی عبدالکریم حاج عبدالکریم قندهاری است که برای گریز از مجازات خود را به دولت انگلیس چسبانیده بود. امیر از مداخلات بیجای سفرای انگلیس و روس بیاندازه ناراحت میشده است. میزان ناراحتی او را از این نامه میتوان دریافت: «قربان خاک پای همایون مبارکت شوم اول دو کاغذ وزیر مختار انگلیس در باب ارامنه و سیاهها رسید که با صد هزار من عسل نمیتوان خورد و مرا به شدت حیران کرده بعد میرزا آقاخان و میرزا محمدعلیخان را نزد او فرستاده هنوز برنگشتهاند ثانیاً از یک ساعت از شب گذشته گراف آمده در باغ با موسی جان نشسته که الان هم آنجاست با کمال تشدد جواب را میخواهد به مرتضی علی چنان حیران هستم که نه شیری به خاطرم هست نه پدر شیری…» در نامة دیگر از مداخلة انگلیسها در باب سیاهها یعنی دربارة بردهفروشی و از مداخلة روسها دربارة ارامنه سخت شکایت دارد:
«دستخط همایون زیارت اولا در باب سیاهها لازم است مختصر جوابی نوشت در باب ارامنه حالا جواب جناب وزیر مختار روسیه را نوشته فرستاد اما به نمک قبله عالم ارواحنا فداه که کار اینطور مشکل میگذرد و فدوی را بالمره از نوکری و خدمت دیوان باز داشتهاند دیشب بسکه نشستهام حالا ناخوش هستم.» یک نفر ارمنی از اعضای کنسولگری تبریز به یکی از مأموران انتظامی شهر تبریز بیحرمتی کرده بود و برادر امیر در تبریز او را تنبیه کرده بود. روسها و انگلیسها هر دو به حمایت او برخاستند ولی امیر سرسختی بسیار از خود نشان داد و دخالتهای ایشان را نابجا شمرد این مسأله گرفتاریهای زیاد برای امیر تولید کرده است و از نامهها پیداست که چقدر در این کار رنج برده است در یکی از نامهها مینویسد: «قربان خاک پای همایون مبارکت شوم دستخط زیارت شد اولاً خبر تازه فرموده بودند چه خبری تازهتر از نقل ارمنی هست که یک ماه است عمر این غلام را به آخر رساند و هیچ نوع نمیتوانم به انجام برسانم.»
در نامة دیگر مینویسد: «این غلام هم از صبح تا عصر به جواب و سؤال با دول خارجه برای حکایت آن ارمنی مشغول بود.»
در نامة دیگر مینویسد: «این غلام هم از صبح الی حال به جهت حکایت آن ارمنی مشغول گفت و شنود و جواب و سؤال میباشد فردا انشاءالله گفتگوئی که امروز شده است عالیجاه میرزامحمد علیخان به عرض حضور باهرالنور همایون خواهد رساند.»
در نامة دیگر میگوید: «اولاً به نمک قبلة عالم روحنا فداه این کار ارمنی مرا خسته و مانده کرد. امیر زبان دیپلماسی را خوب میدانسته و میفهمیده است و میدانسته است که چگونه با نمایندگان خارجی رفتار کند.
در نامهای مینویسد: «قربان خاکپای همایون مبارک شوم دو نوشتة عالیجناب فرنت صاحب (مقصود کاردار سفارت انگلیس است) در جوف عریضه فرستادم که به نظر مبارک برسد که چطور بیم و امید به فدوی داده است بعد از آنکه به نظر همایون رسید استدعا دارد که مرحمت فرمایند نزد این غلام بیاورند که گم نشود برای این غلام سند لازم است.»در نامة دیگری مینویسد: «کاغذهای عباسقلیخان رسید در باب گراف، بلی آمد نکول از تخلیة آشوراده بوده و صحبت طولانی است که در دو جلد نوشته نخواهد شد و چنان خسته هستم که به نمک قبلة عالم شعور ندارم و فردا هم همگی جواب میخواهند.»
از مطالب مهم این نامهها راهنمائیهائی است که امیر بشاه میکند و آن را با عباراتی لطیف و همراه با نوعی عذرخواهی میرساند.
در نامهای مینویسد: «پشت آن دستخط مبارک یک دو چیز بود احتیاطاً پاک کردم که در دست نماند دنیا بیاعتبار جائی است.»
در جواب نامهای که شاه به او نوشته و خبر داده است که میخواهد به خزانه برود مینویسد: «ثانیاً در باب رفتن به خزانه و بیرون آوردن الماسی بدیهی است هر طور فکر فرمودهاند صحیح است البته قبل از وقت این غلام هم میبیند که میخواهند چه بسازند زیرا چنان نباشد که هیچ الماس پیاده در خزانه نماند خوب نیست…»
در جای دیگر مینویسد: «امیدوار از فضل خدا و ائمه اطهار هستم که دو ماه اینطور دماغ در کار بسوزانید جمیع خیالات فاسد از دماغ مردم بیرون برود و کارها چنان نظم بگیرد که همه عالم حسرت بخورند…» در نامة دیگر مینویسد: «آن نامة پیش را اگر با مهر مبارک کوچکی که در جیب همایون است مزین فرموده باشند این نامه را هم با همان مهر مزین خواهند فرمود برای استحضار رأی مبارک عرض شد…» در جواب نامهای که گویا شاه میخواسته است عمارتی را برای بیرون آوردن مرمرهای آن خراب کند مینویسد: «در باب مرمر عمارت مقرر فرموده بودند اگر چه حکم با قبلة عالم روحنا فداه است اما این عمارات پادشاهی چیزی است که شما باید بر تعمیر آنها بیفزائید و باعث آبادی آنجا شوید نه اینکه بفرمائید آنجا را خراب نمایند مرمر چیزی نیست که به دست آوردن آن اشکال داشته باشد که بیجهت آن عمارت را خراب نمائید…»
در نامة دیگر مینویسد: «ظاهراً از کاغذ آنطور که بایست مراتب به خاک پای همایونی مشهود آید به اعتقاد این غلام نشده میترسم خدا نکرده طوری اتفاق افتد که ندامت حاصل آید اگر در اندرون کاری ندارند استدعا دارم به قدر ده دقیقه بیرون تشریف آورند تا خود مراتب را خاک پای همایون معروض دارد…»
در نامة دیگر مینویسد: «چون وعده به خانة فخرالدوله دادهاند بدیهی است که لازم است تشریف ببرند از راه باغ اما اگر تکلیف تکیه بکنند انشاءالله تعالی قبول نخواهند فرمود…»
امیر با نهایت دقت مواظب مخارج جیب شاه جوان هم بوده است.
در نامهای مینویسد: «ثالثاً در باب وجه شاهی اشرفی مقرر فرموده بودند که فلان راحت نمیگذارد گاه هست خاک پای همایون معلوم شده باشد فدوی در وجوه مخارج اتفاقی قبلة عالم روحنا فداه مضایقه و خودداری میکند اینقدر بر رأی همایون آشکار باشد که به خدا من جمیع عالم را برای راحتی وجود مبارک همایون میخواهم اگر گاهی جسارتی شود از آن راهست که میخواهم که خدمت شما از جهت پول مخارج لازمه معطل نماند و الامال کلا از خودتان است فدوی را چه حد آن هست که در انجام رضای خاطر مبارک خودداری نماید…»
امیر حتی مواظب سلامت شاه و طبیبان او نیز به دقت بوده است.
در نامهای مینویسد: «در باب چشم و آب پنبرک آنطور نیست که حکیم گفته میخواهد برای خودش کاری درست نماید و بگوید که من معالجه کردم شما بفرمائید آب پنیرک را با برگهای سبز آن دو سه دفعه شسته و بجوشانند. بیرون چشم خودتان را با او بشوئید انشاءالله یک دو روزه خوب خوب میشود نه پنبه میخواهد نه بستن بخارات اگر میل بسواری دارید بفرمائید اگر ندارید نفرمائید اما بیجهت خودتان را به دست حکیم ندهید من هر روز میشنوم میفرمائید شربتدار بیاید تا این غلام بگوید حالا درست کرده به حضور مبارک بیاورد….»
در این نامهها چند بار از مدرسة جدید دارالفنون و اهتمام امیر در اتمام بنای آن و از نیت بنای سدی برای آب تهران و کارخانة بلورسازی قم و سان دیدن افواج و نظم شهر مخصوصاً در روزهای سیزدة عید و آئین سلام و سردر و شتر قربانی و نوشتن نامه به امپراطور روس و اخبار خراسان و آذربایجان و کرمان و شورش سربازها و رؤ سای امور و حوادثی که در روزگار صدارت امیر اتفاق افتاده است سخن به میان آمده است. آنچه اشاره کردم مجملی بود برای آگاهی از طرز کار روزانه و اشتغالات عملی و فکری وزیری که یگانة روزگار بود و از خدا آیه رحمتی بود بر خلق ایران که متأسفانه فرزندان آدم و این آب و خاک قدر او را ندانستند. شاید او برای آن روز ایران بسیار زود بود و شاید مقدر بود که مردم این مملکت قریب یک قرن دیگر اسیر اولیای اموری که به اشتباه یا عمد در خلاف جهت منافع مردم ایران کار کردهاند بشوند. تحلیل و تجزیة این نامهها و ارتباط دادن آن با وقایع مهم زمان امیرکبیر و تعیین نام اشخاص مجال وسیعتری میخواهد که شاید انشاءالله با دسترسی پیدا کردن به اسناد وزارت خارجة ایران و بیوتات سلطنتی و اسناد دولت عثمانی و دولت روس تزاری و نیز اسناد و نامههائی که در دست مردم است میسر گردد. عجالة بهترین تحقیق دربارة امیرکبیر همان است که آقای فریدون آدمیت در کتاب امیرکبیر و ایران کرده است.
پایان
code