آثاری که خوب یا بد، متوسط، ضعیف یا عالی، همگی از یک مشکل رنج میبردند و آن پدیده برخورد با اجرای روز جشنواره به عنوان اجرای جنرال یا اجرای تمرین نهایی گروه است که معمولا برای هماهنگی کامل اعضای گروه با دکور، لباسها، آکسسوار صحنه و فضای اجرا برگزار میشود. این مشکل الحق در سالهای گذشته تا به این حد به چشم نمیآمد و همین مسأله بود که باعث شد تا این فرصت را برای طرح این مشکل مغتنم بشمارم.
اگر از جشنواره امسال و نمایشهایی که تا امروز روی صحنه رفتند، آثاری همچون «خانه برنارد آلبا» کاری از آکادمی تئاتر مانهایم و «اوراتوریو پیتان» به کارگردانی ولادیمیرز استانیفسکی را از این طبقهبندی (به دلیل نظم بینظیری که در حوزه اجرا برای تماشاگران به نمایش گذاشتند) کنار بگذاریم، آنچه میماند، خیل عظیم نمایشهایی است که اکثر آنان آخرین روز تمرین خود را با اجرای روز جشنواره به اصطلاح یک کاسه کردند و آنچه پیش چشم تماشاگران به نمایش درمیآمد، جمع کردن مثلا حرفهای انبوهی از تپقها، فراموشی میزانسن از سوی بازیگران به دلیل آشنایی تازهای که بین آنان و دکور ایجاد شده بود و از همه مهمتر هماهنگ نبودن مسئول پخش موسیقی با حجم صدای بازیگر یا جایی که موسیقی باید شروع یا قطع شود و حتی اشتباهات آشکاری که نشان میداد مسئول نور حتی یک بار هم پیش از اجرا با این گروه تمرین نکرده است.
جشنواره امسال در مرحله آغازین خود با بینظمیهایی روبرو شد که نگاهها را صد درصد به بخش مدیریتی سوق می داد. اما از قدیم الایام هم گفتهاند که یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران . همیشه گفتیم و نالیدیم که بخش مدیریتی چنین کردند و چنان کردند، به این وعده عمل نشد، از آن تعهد چشمپوشی کردند… اما آیا یک بار به خودمان هم نگاهی کردیم؟ چنین اشتباهاتی در زمان اجرا دیگر به هیچ بهانهای بازنمیگردد جز سهلانگاریهایی که علاوه بر پایین آوردن سطح اجرا (در شرایطی که شاید بتوان با برنامهریزی دقیقتر کارگردان شاهد اثر باارزشتری باشیم) موجب توهین به مخاطب میشود و فرو ریختن دیوار اعتماد، این مخاطب را فردای روزگار، کمی سخت تر به اجرای بهتر آثار میکشاند.