همه ما در قبال این جهان و زندگی خودمان و دیگران مسئولیم.
این جمله کلیشهای و شعار تکراری را بارها شنیدهایم و مصداقهای فراوانی هم به عنوان تذکر در پس آن خواندهایم.
از میان بیشمار موضوعاتی که در ذیل این شعار کلی میگنجد، آداب سفر کردن است؛ به ویژه این که مراقب محیطی که سفر میکنیم و طبیعتی که پا در آن میگذاریم باشیم و چنان رفتار کنیم که با خانه و زندگی خودمان میکنیم.موضوع این یادداشت اما احترام به فرهنگ جوامع محلی به عنوان بخشی از زیستبومی که در آن سفر میکنیم است؛ احترام به آداب و سننی که دارند و بایدها و نبایدهایی که از شعائر آنها به شمار میرود و چه بسا جزو باورها و سنن ما نباشند و محدودیتهایی را هم برای ما ایجاد کنند.
واضحتر بگویم؛ در دورهای هستیم که نوع خاصی ازگردشگری بسیار رایج شده است و «بومگردی» نام دارد؛ رفتن به میان جوامع محلی و اقامت در خانههای آنها و چند روزی میان آنها و طبیعت پیرامونشان زندگی کردن و کنار آنان از سفر لذت بردن.
تا اینجای کار همه چیز زیبا و تجربه چنین سفری ناب به نظر میرسد. امکان این تجربه هم به سادگی فراهم است. فضای مجازی و آژانسهای مسافرتی بیشتر شهرها پر است از تبلیغات چنین تورهایی و عکسها و آلبومهای دل انگیز چنین سفرهایی. نکته مهم این که توضیح درباره آداب بومگردی و رفتار درست میان ساکنان و بومیان مناطقی که میرویم چندان محلی از اعراب ندارد و کمتر نمونهای میتوان یافت که در کنار تبلیغ چنین سفری، به توضیح رفتار درست در این سفرها هم بپردازد؛ شاید از بیم این که مسافر با خودش نگوید ای بابا، آدم میرود سفر که از همین بکن نکنها راحت باشد و خودش باشد و چند روز از هرچه قید و بند است رها شود.
خوب است تجربه نگار علیزاده، یکی از راهنمایان موفق اینگونه سفرها را بخوانید، چه بسا نظرتان درباره این که چگونه در سفرهایمان مسئولانهتر عمل کنیم عوض شود: «چند سال پیش، توری داشتم به یکی از روستاهای کشور و برای چند روز در یکی از خانههای محلی آنجا اقامت داشتیم. صاحبخانه دختر بچه پنجشش سالهای داشت که تقریبا همیشه جلوی دست و پا بود. وسط حرفمان میپرید،
سر و صدا میکرد و لحظهای تنهایمان نمیگذاشت. بعد از چند روز حس کردم بیشتر از اینکه بخواهد شیطنت کند نگران است! مدام باقی خانمها را با مادر خودش مقایسه میکرد. مثلا میگفت: شماها به خودتان میرسید و عطر میزنید اما مامان من عطر ندارد. شما لباستان قشنگ است اما مال مامان من نیست!
روزهای آخر لابهلای حرفهای بچه فهمیدم نه تنها پدرش بلکه خیلی از مردان دیگر روستا از وقتی پای گردشگر به آنجا باز شده، توقعاتشان از همسرانشان فرق کرده.
با اینکه مدتها از آن سفر میگذرد، همیشه اما آن دختر توی ذهنم هست. الآن حتما نوجوان شده و درگیریهای روحی بیشتری سر هویتش و زنی که دلش میخواهد باشد، دارد. بعضی از ماها وقتی سفر میکنیم کارهایی انجام میدهیم که شاید حتی توی شهر خودمان هم خیلی اهلش نباشیم و حواسمان نیست آن جامعه محلی از ما به عنوان شهریهای مدرن و تحصیلکرده و کار درست، فقط همین وجوه را میبیند. به مرور جامعه محلی میخواهد برای بالا کشیدن خودش شبیه شما باشد. شبیه آن وجهی از شما که شاید فقط سالی یک بار بروز میکند.
در تمامی دنیا یکی از مهمترین شعارهای گردشگری پایدار: travellikealocal است؛ یعنی مثل یک توریست سفر نکن. مثل یک بومی زندگی کن.
گاهی ما قبل از سفر تمامی عادتها، فرهنگها و روزمرگیهای خودمان را میگذاریم در چمدان و با خودمان برای محلیها سوغاتی میبریم. در حالی که ذات سفر این است که ما برویم و یک هفته سعی کنیم تجربهای واقعی از زندگی کردن شبیه آنها برای خودمان بسازیم. این آنها هستند که باید بخشی از فرهنگشان را به عنوان سوغات همراه ما کنند. البته درست است که این مثالها زنانه بودند اما به این معنا هم نیست که مردان همه اصول مواجهه جوامع محلی را رعایت میکنند یا همه گردشگرها بیمسئولیت هستند. اینها را گفتم تا همه حواسمان باشد. »
این جمله کلیشهای و شعار تکراری را بارها شنیدهایم و مصداقهای فراوانی هم به عنوان تذکر در پس آن خواندهایم.
از میان بیشمار موضوعاتی که در ذیل این شعار کلی میگنجد، آداب سفر کردن است؛ به ویژه این که مراقب محیطی که سفر میکنیم و طبیعتی که پا در آن میگذاریم باشیم و چنان رفتار کنیم که با خانه و زندگی خودمان میکنیم.موضوع این یادداشت اما احترام به فرهنگ جوامع محلی به عنوان بخشی از زیستبومی که در آن سفر میکنیم است؛ احترام به آداب و سننی که دارند و بایدها و نبایدهایی که از شعائر آنها به شمار میرود و چه بسا جزو باورها و سنن ما نباشند و محدودیتهایی را هم برای ما ایجاد کنند.
واضحتر بگویم؛ در دورهای هستیم که نوع خاصی ازگردشگری بسیار رایج شده است و «بومگردی» نام دارد؛ رفتن به میان جوامع محلی و اقامت در خانههای آنها و چند روزی میان آنها و طبیعت پیرامونشان زندگی کردن و کنار آنان از سفر لذت بردن.
تا اینجای کار همه چیز زیبا و تجربه چنین سفری ناب به نظر میرسد. امکان این تجربه هم به سادگی فراهم است. فضای مجازی و آژانسهای مسافرتی بیشتر شهرها پر است از تبلیغات چنین تورهایی و عکسها و آلبومهای دل انگیز چنین سفرهایی. نکته مهم این که توضیح درباره آداب بومگردی و رفتار درست میان ساکنان و بومیان مناطقی که میرویم چندان محلی از اعراب ندارد و کمتر نمونهای میتوان یافت که در کنار تبلیغ چنین سفری، به توضیح رفتار درست در این سفرها هم بپردازد؛ شاید از بیم این که مسافر با خودش نگوید ای بابا، آدم میرود سفر که از همین بکن نکنها راحت باشد و خودش باشد و چند روز از هرچه قید و بند است رها شود.
خوب است تجربه نگار علیزاده، یکی از راهنمایان موفق اینگونه سفرها را بخوانید، چه بسا نظرتان درباره این که چگونه در سفرهایمان مسئولانهتر عمل کنیم عوض شود: «چند سال پیش، توری داشتم به یکی از روستاهای کشور و برای چند روز در یکی از خانههای محلی آنجا اقامت داشتیم. صاحبخانه دختر بچه پنجشش سالهای داشت که تقریبا همیشه جلوی دست و پا بود. وسط حرفمان میپرید،
سر و صدا میکرد و لحظهای تنهایمان نمیگذاشت. بعد از چند روز حس کردم بیشتر از اینکه بخواهد شیطنت کند نگران است! مدام باقی خانمها را با مادر خودش مقایسه میکرد. مثلا میگفت: شماها به خودتان میرسید و عطر میزنید اما مامان من عطر ندارد. شما لباستان قشنگ است اما مال مامان من نیست!
روزهای آخر لابهلای حرفهای بچه فهمیدم نه تنها پدرش بلکه خیلی از مردان دیگر روستا از وقتی پای گردشگر به آنجا باز شده، توقعاتشان از همسرانشان فرق کرده.
با اینکه مدتها از آن سفر میگذرد، همیشه اما آن دختر توی ذهنم هست. الآن حتما نوجوان شده و درگیریهای روحی بیشتری سر هویتش و زنی که دلش میخواهد باشد، دارد. بعضی از ماها وقتی سفر میکنیم کارهایی انجام میدهیم که شاید حتی توی شهر خودمان هم خیلی اهلش نباشیم و حواسمان نیست آن جامعه محلی از ما به عنوان شهریهای مدرن و تحصیلکرده و کار درست، فقط همین وجوه را میبیند. به مرور جامعه محلی میخواهد برای بالا کشیدن خودش شبیه شما باشد. شبیه آن وجهی از شما که شاید فقط سالی یک بار بروز میکند.
در تمامی دنیا یکی از مهمترین شعارهای گردشگری پایدار: travellikealocal است؛ یعنی مثل یک توریست سفر نکن. مثل یک بومی زندگی کن.
گاهی ما قبل از سفر تمامی عادتها، فرهنگها و روزمرگیهای خودمان را میگذاریم در چمدان و با خودمان برای محلیها سوغاتی میبریم. در حالی که ذات سفر این است که ما برویم و یک هفته سعی کنیم تجربهای واقعی از زندگی کردن شبیه آنها برای خودمان بسازیم. این آنها هستند که باید بخشی از فرهنگشان را به عنوان سوغات همراه ما کنند. البته درست است که این مثالها زنانه بودند اما به این معنا هم نیست که مردان همه اصول مواجهه جوامع محلی را رعایت میکنند یا همه گردشگرها بیمسئولیت هستند. اینها را گفتم تا همه حواسمان باشد. »
code