مجموعه شعر«به انسان می گفتند اندوه»،آخرین مجموعه شعر حمید رضا شکارسری، شامل شصت شعر سپید کوتاه است. شاعر در این مجموعه، مانند چند مجموعه شعر اخیرش، شعرهایی با یک مضمون را گردآورده، اما بر خلاف آنها از یک فرم و ساختار مشخص برای تمام شعرها استفاده نمی کند. آنگونه که در مجموعه هایی مثل «شکل های فروتنی»، شاهد بودیم که شاعر با عبارت «چه فروتن»،در آغاز شعرها ایجاد فرم می کند.
در این مجموعه،برخی شعرها دارای ساختارند؛مانند شعر شماره هفت: با آن همه برگ و شکوفه که نوشته بر تن درختر با آن همه گنجشک و پرستو که نوشته بر آسمان ربا آن که نامش کنار حافظ و قیصر نیستر چگونه می تواند شاعر نباشدر بهار؟
وبرخی دیگر، دارای ساختار نیستند؛مثل شعر شماره هشت: با چه تعصبی شعر می خواند کلاغربه قول «بامداد»ر قاطع و بی تخفیف.
ناگفته نماند که در این مجموعه، بازهم نگاه شاعرمتوجه طبیعت است و این هم از وجوه مشترک تمام مجموعه شعرهای اوست. وی از میان تمام فضاهایی که شاعر می تواند از آن بهره ببرد، طبیعت را برمی گزیند و به جرات می توان گفت که طبیعت، یکی از موتیف های پر تکرار شعرهای اوست.
و آنچه که این بار در طبیعت، توجه شاعر را به خود جلب می کند و مضمون شعرهایش می شود، همانا سرودن شعر توسط اجزا طبیعت و یا اشیا اطراف اوست.
از آنجایی که استعاره و استعاره گونه ها از میان دیگر انواع صور خیال، بسامد بیشتری در اشعار این شاعر دارند، همانا عناصر طبیعت به صورت استعاری در شعرها رخ می نمایانند. دریا،درخت،رعد،آسمان و… همگی شاعرند و شعر می گویند. به طور مثال: آسمان سینه صاف کرد و شعر خواند: رعد و باران(شعر شماره سه).
اما آیا می توان گفت که سرودن و خواندن، یک رفتار کاملا انسانی است؟ آیا ما با تشخیص روبه روییم یا اینکه شاعر ادعای دیگری دارد و سعی بر آن دارد که ما را با روح هر یک از عناصر طبیعت آشنا کند؟
این سوال از آنجایی پیش می آید که با خواندن این کتاب می بینیم شاعر، انسان را اشرف مخلوقات نمی داند، بلکه او را همردیف دیگر موجودات می بیند وشاهد مثال این مدعا شماره شش است که نام مجموعه هم از این شعر گرفته شده:
انسان های نخستین ر شاعر بودند ر به کوه می گفتند بلند ربه رود می گفتند روان ر به باد می گفتند پرنده ر به دشت می گفتند وسیع ر و احتمالا به انسان می گفتند اندوه …
در این شعر، انسان های نخستین هم شاعرند و همردیف اند با باد و باران و کویر و…که در دیگر شعرهای این مجموعه، شاعرند و هر کدام به گونه ای ـ بر اساس کشف شاعر ـ شعر گفته اند و همچنین انسان اندوه نام می گیرد، پس از آنکه هر یک از عناصر طبیعت توسط همین انسان با بارزترین ویژگی شان نام گذاری می شوند.
این رویکرد که هر کدام از عناصر طبیعت دارای روح اند، آنیمیسم نام دارد وهمانطور که دکتر شمیسا در کتاب معانی بیان می گوید، در تفکر بشر قدیم، همه چیز جاندار بوده است.
«باد می آمد و شب می رفت یا خورشید می آمد می رفت. بقایای این بینش کهن، هنوز در زبان روزمره هست و چنان عادی شده که توجه را جلب نمی کند، اما در زبان ادبی مواردی هست که توجه خواننده را جلب می کند.
این موارد با امکانات علم بیان سنتی به استعاره مکنیه تخیلیه تعبیر و تفسیر می شود. حال آنکه در برخی موارد، چنین راه حلی مقنع به نظر نمی آید؛ مثلا وقتی فروغ می گوید: سلام ای شب معصوم؛ آیا می توان گفت که شب رابه انسانی تشبیه کرده و سپس یکی از صفات اورا که معصوم بودن است با مشبه ذکر کرده؟
در این گونه موارد، بهتر و پذیرفتنی تر آن است که بگوییم خود شب، جانداری انگاشته شده است که می تواند معصوم یا دژآیین باشد. درزبان شعر سنگ، کوه و شب دارای روان مخصوص به خودند و از این روست که در ادبیات می توان غیر جاندار را مخاطب قرار داد.» (شمیسا ،۱۳۷۹ ،۶۵ )
هر بار که این مجموعه را ورق بزنیم، بیشتر قانع می شویم که جان دار پنداری که در تمام این شعرها موج می زند، فراتر از تشخیص و انسانوارگی است و باید همان آنیمیسم باشد. جان و روح و آنی که شاعر در تمام عناصر طبیعت کشف کرده است، این نظریه را قوت می بخشد. در این مجموعه،زبان شعرهای حمید رضا شکارسری، همچنان ساده و روان است و در اکثر موارد، شعرهای این مجموعه، یک گزاره یا یک جمله اند. شاعر با همین زبان ساده به تفکرو عاطفه مخاطب تلنگر می زند. وی به هیچ وجه تصمیم ندارد زیاده گویی کند که این ویژگی بارز زبان شعری شکارسری است.
همین ویژگی باعث شده تا او دارای سبکی منحصر به خودش باشد. به گونه ای که اگر شعری از وی جایی بدون ذکر نامش درج شود، فوراً مشخص می شود که شاعرش کیست.در خاتمه،این یادداشت را با شعر شماره بیست و سه به پایان می بریم:
چـرا تکــراری نیــست
شعرهای تکراری قناری…
و هرگز شعرهای این شاعر تکراری نخواهند شد.همچنان که این بارهم شاهد مجموعه ای موفق بودیم و این نگاه به هستی،با آنکه اندیشه های فلسفی حمیدرضا شکارسری راآشکارنمی کند، درعین حال بیانگر فلسفه و سؤال ماهوی این شاعراز هستی است که گرد تکرار بر آن نمی نشیند.
زیرا از دریچه ای تازه ما را دعوت به تماشا می کند،هر بار که با مضمونی تازه به سراغ طبیعت می رود. واین نگاه ظریف تکراری نخواهد شد.همچنان که آواز قناری.
code