با این حال “تون حسین” مرا به عنوان معاون نخست وزیر برگزید. من معتقد نیستم که [برای انتخاب معاون نخست وزیر] باید تعداد رأیها را معیار قرار دهم. “تون عبدالله” نیز زمانی که این پست را برعهده گرفت ۶۴ سال داشت و این سن، او را سالمندترین کسی ساخته بود که در تاریخ کشورمان مقام نخست وزیری را برعهده میگرفت. تا پیش از آن من که ۵۶ سال سن داشتم مسنترین نخست وزیری بودم که کار خود را آغاز می کرد. به نظرم رسید که سن “تون عبدالله”، بیشتر از بعد خبرگی و توانمندیاش در نظر گرفته میشود. ولی با خود این پرسش را مطرح ساختم که اگر رشد کشور با مانع مواجه شود آیا میتوانم از مداخله خودداری کنم؟ قول دادم همین که استعفا دادم، دیگر دخالتی نداشته باشم لذا چندان توجهی به این مسئله نکردم. اطمینان داشتم که دولت و اقتصاد در بهترین شرایط قرار دارند ولی در قدرت ماندم تا مطمئن شوم از بحران مالی که منطقه را در هم نوردید نیز به سلامت عبور کردهایم و مسئله “انور” را هم حل کنم. حزب را نیز در انتخابات سال ۱۹۹۹م. رهبری کردم و طبق معمول اکثریت دوسومی را برای حزب [در پارلمان] تأمین کردم لذا چیزی که مایه نگرانی باشد، وجود نداشت ولی در عین حال نمیتوانستم آن نوع تغییرات ریشهای که اندک سالهای بعدی اتفاق افتاد را پیش بینی کنم.
فصل شصتم
سر و صدا در کنفرانس “سازمان کشورهای اسلامی”
در اکتبر سال ۲۰۰۳م. یعنی چند هفته پیش از استعفای من از مقام نخست وزیری، در دهمین کنفرانس سران “سازمان کنفرانس اسلامی” یک سخنرانی ایراد کردم که غرب به طور کلی و “ایالات متحده آمریکا” به طور خاص را بر آن داشت تا مرا متهم به دشمنی با یهودیت کنند. ما در آن سال میزبان این کنفرانس بودیم و من رئیس “سازمان کنفرانس اسلامی” بودم و به دنبال آن بودم که “مالزی” جان تازهای به کالبد این سازمان بدمد. کنفرانس سران “سازمان کنفرانس اسلامی” نخستین دیدار رسمی سران کشورهای اسلامی پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱م. بود و هدف من توجه دادن اعضای سازمان به وضعی بود که مسلمانان با توجه به تحولات مربوط به “جنگ علیه تروریسم” با آن روبرو شدند.
در سخنرانیام یادآور شدم که «مسلمانان باید از یهودیانی که قرن ها رنج و دربه دری را پشت سر گذاشتند و اینک به یکی از قدرتمندترین ملل جهان تبدیل شده اند، یادبگیرند.» گفتم: «آنها (یهودیان) تا ۲۰۰۰ سال پس از کشتارها با اندیشیدن و نه مقابله با متجاوزان، باقی ماندند و سوسیالیسم را اختراع و برای آن تبلیغ کردند، کمونیسم را اختراع کردند، حقوق بشر را اختراع کردند و دموکراسی را اختراع کردند تا به آزار دهندگان خود بیاموزند که مرتکب اشتباه شده اند و در عین حال از حقوق برابر با دیگران برخوردار باشند. آنها با این ابزارها بود که بر قدرتمندترین کشورها پیروز شدند و این جامعه کوچک، تبدیل به یک نیروی جهانی شد. ما تنها با نیروی عضلانی [فیزیکی] بر آنها چیره نخواهیم شد بلکه باید از مغز خود نیز استفاده کنیم.» و این دقیقاً چیزی است که مسلمانان مقیم «ایالات متحده آمریکا» باید برای رویارویی با لابی قدرتمند یهودیان، انجام دهند. هنگامی که مسلمانان به روشهای راهبردی به برنامهریزی بپردازند، تبدیل به نیرویی میشوند که دیگران روی آن حساب می کنند. گفته می شود که لابی یهودیان چنان قدرتی دارد که وقتی اقدام به رأی دهی میکند میتواند رئیسجمهوری ایالات متحده را تعیین کند. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴م. طی پیامی به مسلمانان «ایالات متحده آمریکا» توصیه کردم به «بوش» رأی ندهند. دلیلش این نبود که رقیب وی بهتر است بلکه منظورم این بود که مسلمانان نشان دهند آنها نیز در انتخابات آمریکا دارای قدرت اثرگذاری هستند ولی رأی مسلمانان در میان هر دو کاندیدا تقسیم شد و آنها در نشان دادن نفوذ خود در سیاست آمریکا، ناکام ماندند.
ادامه دارد