پدر حجت خلاق جهان آمده است
آن که بوسند درش پادشهان آمدهاست
شرع پاک نبوی را دل و جان آمده است
همه را شور و سرور و هیجان آمده است
همهگویند پدیدار شده مطلع نور
رود امید که عالم بشود وادی طور
حسن عسگری، آن میر امم، شمس هدی
مظهر ذات خدای ازلی نور خدا
آن که هرگز نبود لحظهای از حق جدا
آفتابی که زند سر همه را، شاه و گدا
روشنی داده رخش بر همة عالم خاک
قدسیان آمدهاند بر طرب اندر افلاک
همه از مقدم این شاه فرحمند شده
حضرت روحالامین خرم و خرسند شده
هادی امت ما شاد ز فرزند شده
کام مردان خدا چون شکر و قند شده
دل هر ذی بصری روشن و خرم گشته
بار غم در دل ابنای بشر کم گشته
هرچه در مدح تو گویم، به خدا کم باشد
پسرت بند دل آدم و خاتم باشد
او امید همگان در همه عالم باشد
خاک پایش شرف عرش معظّم باشد
درد ما را رسد ای نور خدا چاره از او
میشود شکر که زنجیر ستم پاره از او
دل غمدیدة ماها بشود شاد از او
مرکز عدل شود این ستم آباد از او
کاخها جمله رود شکر که بر باد از او
کم نگردد نفسی حسن خدا داد از او
سایه افکنده خداوند جهان بر سر او
تا ابد لطف خدا بر سر او افسر او
ای امام امم، ای که تو شه خوبانی
هرچه گویم ز مقام تو فراتر زانی
«کاظمی» را به خداوند دو عالم جانی
جز عنایات تو ما را نبود درمانی
کم مکن از سر ما لطف خود، ای رشتة جان
ای که حبّ تو بُوَد حَبل متین ایمان