اگر بخواهیم ده شخصیت تأثیرگذار و سرنوشتساز را در تاریخ معاصر ایران نام ببریم، بیگمان یکی از آنان «میرزا حسن رشدیه» است.
در سیزدهم تیر ۱۲۳۰ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد و در ۱۸، ۲۱ یا ۲۹ آذرماه ۱۳۲۳ در ۹۳ سالگی در قم درگذشت.
در جوانی، به تشویق پدر، از رفتن به نجف منصرف شد و کشورهای عثمانی را برای تحصیل علوم برگزید. دو سال نیز در مدرسۀ فرانسویزبان بیروت تحصیل کرد. در همین کشورها با شیوههای نو در سوادآموزی آشنا شد.
تعلیم ساختارمند الفبا را در یکی از مدارس ایروان آغاز کرد. ناصرالدین شاه در بازگشت از سفر اروپا، در ایروان با رشدیه دیدار کرد و از او خواست که به ایران بیاید و نخستین مدرسۀ ایرانی را راهاندازی کند؛ اما هنوز از ایروان بیرون نیامده بود که از پیشنهاد خود پشیمان شد. گویا همراهان شاه به او گفته بودند که این مدارس، جوانان را متجدد و یاغی میکند. رشدیه ناامید نشد. از ایروان به تبریز آمد و در آنجا با سرمایۀ شخصی و میراث پدری، نخستین مدرسه با اسلوب جدید را در سال ۱۲۶۶ خورشیدی بنیان گذاشت.
مکتبداران تبریز، این رقیب تازهنفس را برنتافتند و مردم را علیه او تحریک کردند. میرزا حسن، به رغم آنکه دروس طلبگی نیز خوانده بود و در کسوت روحانی بود، در تبریز متهم به بابیگری و فرنگمآبی شد. چندین بار مدرسۀ او را غارت کردند. ناگزیر از تبریز به تهران آمد و در آنجا نیز مدرسهای به نام «رشدیه» ساخت و نخستین کتاب درسی مدارس را نوشت. او معتقد بود فرزندان ایران، افزون بر قرآن و گلستان سعدی و مختارنامه، باید کتابهای علمی هم بخوانند.
رشدیه، سوادآموزی را در ایران متحول کرد؛ بر تنوع کتابهای درسی افزود؛ میز و تختهسیاه به کلاسهای درس آورد؛ آموزش الفبا را به شکلی نو، جایگزین «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» کرد. پیش از او، تحصیل دانش، ویژۀ نخبگان و طبقۀ مرفه جامعه بود. رشدیه سوادآموزی را چنان آسان و ارزان کرد که دیگر هیچ کس بهانهای برای فرار از سوادآموزی نداشته باشد.
حمایت از تأسیس مدارس دخترانه، انتشار روزنامه و شبنامه علیه استبداد و نیز اختراع الفبای صوتی، از دیگر کوششهای او در تهران بود. همچنین در سالهای پایانی عمر، آموزش الفبای نابینایان را آغاز کرد؛ اما فقر شدید، مانع پیشرفت او در ساختن مدرسهای برای نابینایان شد. بیشترین مخالفتها با مدارس رشدیه، به دلیل مشروطهخواهی او و تنوع مواد و کتب درسی در این مدارس بود. ناظم الاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» میگوید:
«شیخ فضل الله نوری در مجلسی به من گفت: ای ناظم الاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم میدهم آیا مدارس جدید خلاف شرع نیست؟ آیا ورود به این مدارس مصادف اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟ مدارس را افتتاح کردید، آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟» (ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، نشر آگاه بخش اول، ص ۳۲۲).
رشدیه، ۲۷ جلد کتاب درسی برای سوادآموزان فارسیزبان نوشت. چندین مدرسه در تبریز و تهران و شهرهای دیگر بنیان نهاد که بیشتر آنها را در همان زمان تعطیل یا ویران کردند.
پیش از او نیز کسانی بودند که در این راه قدم برداشتند؛ اما هیچیک پشتکار و نستوهی او را نداشت. سرانجام نیز به قم تبعید شد و در ۹۳ سالگی در نهایت فقر و عسرت درگذشت. قبر او اکنون در یکی در قبرستانهای قم است؛ اما هیچ نشانی خاص بر سر قبر او نیست که یافتن آن آسان باشد. اکنون در ایران، هیچ خیابانی، هیچ کوچهای، هیچ دانشگاهی و هیچ روزی به نام او نیست.
چهار سال پس از فوت مظلومانۀ رشدیه، نیما یوشیج دردنامهای در رثای او و همگامانش سرود:
یاد بعضی نفرات
روشنَم میدارد:
اعتصام یوسف،
حسن رشدیه.
نام بعضی نفرات
رزقِ روحم شده است،
جرئتم میبخشد…