شعر «جنگ تحمیلی» را می توان در دو حوزه فرم و محتوا (شکل بیرونی و فرم درونی) مورد بررسی قرار داد. منظورم از جنگ تحمیلی، جنگ هشت ساله ایران و عراق نیست، بلکه اشاره من به شعر بلند یا منظومه «جنگ تحمیلی» سروده «عباس صادقی زرینی» است.
شعر جنگ ایران و عراق در دو حوزه شعر جنگ(ضد جنگ) و شعر دفاع مقدس، قابل طرح و بررسی است.از یک سو شعری که این جنگ را فارغ از هستی و چیستی و چرایی هایش، صرفاً با توجه به تبعات انسانی و اقتصادی اش، پدیده ای یکسره سیاه و مردود می داند و از سوی دیگر شعری که با توجه به هستی شناسی این شعر،آن را دفاعی مقدس می یابد و تنها به انعکاس پلشتی های آن بسنده نمی کند و وجوه ایدئولوژیک آن را نیز مورد توجه قرار می دهد. یکی یک سر تراژیک و گروتسک و دیگری حماسی – تراژیک. یکی یکسره در اعتراضی خاموش و دیگری معترض و خواهان بازگشت به ارزش های مغفول مانده.
از این منظر،عباس صادقی در منظومه «جنگ تحمیلی» حرکتی هیجان انگیز را بر مرز نازک و کم پیدای شعر جنگ و دفاع مقدس می آغازد و برای منتقد، در صورت تعصب بر روی مرزبندی مشخص ژانرها، ژانربندی متن خود را مشکل و بلکه ناممکن می سازد. گاهی او نگاه تلخ خود به پدیده جنگ را با ارزش خواهی همراه می کند و به ژانر دفاع مقدس متمایل می شود:
*شهدا مردند تا حرفشان را بفهمیم، بی آنکه خونی از روزنامه ای بریزد یا مجله ای از خجالت سرخ شود.(ص ۴۷)
*هنوز هم پدرم شهادت می دهد که رفتنش برای کسی سودی نداشت، جز خدا که با او معامله کرده بود(ص ۵۶)
و گاه نیز تنها و تنها پدیده جنگ را آماج حمله می کند، بدون آن که به ماهیت آن اشاره کند:
*از آقای معارف وند پرسیدم: برای چه موزه های جنگ موریانه ندارند؟ گفت: الله اعلم.(ص ۴۲)
*ترکش هایی که ترک مان نمی کند، تیرهایی که دست از قلب مان برنمی دارد و مین هایی که پایمان را از زندگی بریدند. (ص ۵۰)
در این منظومه، پیوندی ناگسستنی بین بی عدالتی ها و شکاف های طبقاتی و فقر با موضوع جنگ و تبعات آن برقرار شده است که بوی اعتراض را از سطر سطر آن بلند ساخته است. انگار فقر و سیه روزی از ازل با کسانی ست که ناخودآگاه و بی اختیار وارد جنگ می شوند و سرنوشت شان از پیش هم تیره تر می شود:
*پدرم به جنگ رفت، من به پدرم نرفتم … چه ماهی رفت پدر، بی مهرترین مهرماه پنجاه و نه! … من فقط با چشمانی تر لباس های پدرم را می شستم. پیراهنش به تنم گریه می کرد. (صص ۳۹ و ۴۰)
این قرارگیری در مرز بین ژانرهای موضوعی جنگ یا دفاع مقدس، باعث بداعت متن می شود و قرائتش را با دغدغه و هیجانی مدام همراه می سازد و لذت خوانش و تاویلی بی وقفه را به مخاطب ارزانی می دارد. خوانش و تاویلی که لحظه به لحظه رنگ عوض می کند.
این دغدغه در فرم و قالب منظومه هم مخاطب را رها نمی کند. آیا مخاطب دارد نثر می خواند؟دارد شعر می خواند؟ دارد نثر شاعرانه می خواند یا شعر منثور؟!
این منظومه فاقد موسیقی به معنی واضح کلمه است. نه تنها این متن فاقد وزن عروضی است بلکه نمی توان از کلمات و عبارات آن انتظار هماهنگی و هارمونی آوایی داشت. نمی توان از خلال سطرها صوتی زیبا و لذت بخش شنید.
اما از سوی دیگر، این متن یک بسته نشانه شناسانه است و از کل آن به ندرت می توان چند عبارت پیاپی را یافت که بدون دستکاری در واقعیت به نفع نشانه ها، تنها مشغول معنارسانی باشند. در واقع این منظومه،سطر به سطر، معنا را به تاخیر می اندازد و تا انتها هرگز از این استراتژی کوتاه نمی آید:
*پدر با اینکه نیوتن را نمی شناخت، اما مشت محکمی به دهانش زده بود و با قانون جاذبه مشکل داشت. این را با لبخندی که از عکسش نمی افتاد، به ما گفت. به دیوار میخکوبش کردیم تا درس عبرتی باشد که زود نمیریم. (صص ۵۱ و ۵۲)
این متن به طور دایم، تخیلی را اجرا می سازد که مدام از واقعیت های تلخ جنگ آشنایی زدایی می کند:
*صلح چیز خوبی نیست. آتش بس فرصتی بود برای پر کردن خشاب هایمان. اینها را ده سال بعد از جنگ با خودم مرور می کردم، وقتی دست می کشیدم روی پاهای امیرعلی تا دست بردارد از غصه خوردن.
شاید این منظومه بلند، روایت شعرشده یا شعر زندگی نامه ای «صادقی» باشد. در واقع شاید بتوان این متن طولانی از نظر فرم رادر ژانر زندگینامه در قالب شعر منثور دانست. شعری که شاعر آن نیازی به پلکانی نویسی اش حس نکرده و در نتیجه شکل دیداری اش نیز که ناشی از نوع چینش هندسی کلمات و سطرهاست، مخاطب را فعالانه به آشنایی زدایی از تصور منجمدش از شعر نو و فرم نوشتاری اش وا می دارد.
عباس صادقی زرینی با این شعر، دیدگاه مخاطب نسبت به شعر نو را دیگرگون می کند. او حتی مرزهای امروزین شعر منثور را می شکند. مرزهایی که پیش از او تنها توسط «احمدرضا احمدی»به طور سیستماتیک شکسته شده بود.
*ای کاش من آن قدر اختیارات شاعری داشتم تا می توانستنم شعر جنگ را از صفحه روزگار محو کنم.(ص ۵۱)
ــ من این اختیار را به تو نمی دهم شاعر جان! ما به شعر جنگ، به شعر تو احتیاج داریم!
code