در این گزاره و مقدمه کسی تردید ندارد و فکر نمیکنم مخالفی هم داشته باشد، اما هشدارها و پرسشهای چندگانهای داریم که هیچ کس پاسخ نمیگوید و ای بسا که در هنگام طرح و بیان هم رو ترش میکنند و اغلب خوششان نمیآید. خیلی طبیعی است. مسئولیت و وعدههای بر زمین مانده، یادآور نکاتی است که بسیاری از حقایق را در ارتباط با مدیران ناپاسخگو برملا میسازد. فرقی هم ندارد که این مدیران انتصابی باشند یا انتخابی!؟ زیرا در وضع و موقعیتی که پیشاروی ما قرار گرفته، همگان مسئول و متهم محسوب میشوند. طرح موضوعاتی مثل انتصابی و انتخابی، تنها فرار از اصل مسئله، و پرده افکندن بر بحران ناکارآمدی است.
نخستین پرسش از این خیل عظیم و پرتعداد مدیران و مسئولان دربارة افزایش چشمگیر تعداد فقرا و خانوارهایی است که نیازمند امکانات اولیّه برای ادامه زیست و زندگی هستند. از جمله پنجاه درصد خانوارهایی که طی ماههای گذشته، دست نیاز به سوی کمیته امداد امام خمینی(ره) دراز کردهاند و برخی از آنها مشکلات فوری و فوتی دارند که به جهیزیه و آموزش و مدرسه مربوط نیست، بلکه به درمان و خورد و خوراک و ایاب و ذهاب مربوط است. به عبارت روشنتر اگر کمک و یاری به آنها نرسد، از زندگی ساقط میشوند.
یادداشت دیروز همکارم فتحالله آملی در همین صفحه، با عنوان «آیا اینهمه فقیر هستیم؟» یک تحلیل منصفانه در همین موضوع بود و اگر با دقت و چشم باز به عناصر و آمارهایی که عرضه شده، دقت کنیم، باید نگران ماهها و سالهای پیشرویمان باشیم. باید بپذیریم که همه، در کنار هم باید رنج و تبعات مادی و اخلاقی و امنیتی و اجتماعی و فرهنگی این قضایا را تحمل کنیم!
پرسش دیگر این است که بودجه و تأمینات درنظر گرفته شده برای کارآفرینی، و سرنوشت سرمایهگذاری برای تولید شغل و ایجاد ثروت و توزیع درآمد، حداقل در میان طبقه متوسط چقدر است؟ از کجا تأمین میشود؟ در کدام عرصههای کارآفرینی و تولید و یا خدمات مصرف خواهد شد؟ چه کسانی و با کدام نظارت و ضمانت این مخارج را تأدیه و تأمین و پروژهها را تکمیل میکنند؟ برای مثال رئیس سازمان محیط زیست، گفته است «هزینههای محیط زیست در تمامی ملاحظات صفر در نظر گرفته شده است» و سپس افزود: «دو خودروساز ۲۵ هزار میلیارد تومان پیش فروش میکنند، ۱۵ هزار میلیارد بدهکار میشوند و در این میان آلودگیهای شهری باقی میماند… اگر اقتصادمان را اصلاح نکنیم برای نسل بعد نه آب و نه خاک و نه هوا و نه جانوری باقی میگذاریم» آیا اصلا این سؤالات وجهی دارد؟ و یا وجهی در خزانه و بودجه منظور شده تا به این امر مهم اختصاص بیابد؟ یا با دلاری که بر اساس خوش بینی نسبی (نسبت به فروش پنجاه و چند دلاری نفت در سال آینده) درنظر گرفته شده، فقط باید از خط فقر حفاظت کرد و به معاش اولیه و حقوقهای بیمزایا و امداد برای سبدهای کالا پرداخت؟
پرسش بعدی، مربوط به حوزههای مخاطرهآمیزی مانند ایمنسازی مدارس، تأمین معلمان و موضوعاتی همچون تجمیع و تکثر حیرت انگیز جامعة جوان در دانشگاهها و در آستانة کساد و کسل کنندة بازار کار است. الآن سالهاست جوانان فارغالتحصیل یا نیازمند شغل، افزون بر نیازمندان سابق، دنبال کار و مسکن و خودرو و ازدواج و تشکیل زندگی مستقل هستند. چگونه و با کدام راهکارها باید این نسل تازه و جوان را حفاظت و وارد میدان زندگی کرد؟
کارگران و کارمندان، شهرستانیها و طبقات کم درآمد در کلانشهرها و مردمان طبقه متوسطی (که در دهههای هفتاد و هشتاد سکنای نسبی و امکانات حداقلی داشتند)، درحال تزلزل و گاهی استیصال هستند. اینها بر آن گروه و طبقة نیازمند امداد فوری اضافه شدهاند و ریشةبرخی ناآرامیهای کارگران و معلمان و جوانان، این مسایل است. به جای نشنیدن و رو ترش کردن و سنگر گرفتن پشت خاکریز خشم و خروش، و بالاخره افاضة شعارهای متکرر، کمی به عواقب این موضوعات و مخاطراتش بیندیشیم و اگر فرصت شد، توضیح و تفسیری برای وضع جاری و شرایط آتی به مردم بدهیم. ممنون.