اشاره: بحث درباره سوره «علق» به اینجا رسید که خداوند در اسم و صفت ظاهر میشود، نه در ذات. پس وقتی امر میشود که حق را بخوان، در جایی است که حق ظهور داشته باشد. ظاهر را باید خواند و آنچه ظاهر است، همان اسم و صفت است. به همین جهت فرمود: «باسم ربک». استاد در ادامه میگویند:
خداوند خطاب به هرچه غیر ذات حقتعالی است، میفرماید: «إقرا باسم ربک»، یعنی به اسم بخوانید. از این روی، حضرت ختمی مرتبت(ص) چه میتوانست بخواند که اسم یا مظهر اسم نباشد؟ پس اگر میخواند، اسم میخواند. این یک واقعیت نفسالامری است.
در این صورت اگر خدا هم نمیفرمود، حضرت به جز «اسم» نمیتوانست بخواند.
این ظهور همان واقعیت است. هر چه حضرت میخواند، همان اسم بود. اساساً غیر اسم خوانده نمیشود. در اینجا «اقرأ» یعنی بدان که چه میخوانی، وگرنه تو هم نمیتوانی چیزی بخوانی، مگر اسم خداوند. منتها تو بدان و بخوان.
و بدان که چه میخوانی.
چه بسا که کسی اسم خدا را بخواند و نداند که آن اسم خداست. «اقرأ» یعنی بدان که آنچه میخوانی، اسم خداست. هرچه دوست داری بخوان، ولی آنچه میخوانی، «اسم رب» است. به طور کلی، چیزی از اسم رب خارج نیست. خود «اسم رب» هم در اینجا بسیار قابل تأمل است و چقدر ظرافت در این آیات وجود دارد. اجمالا هرچه هست، یا اسم است یا مظهر اسم و غیر این دو، چیزی نیست. در این بین، اسمی که مظهریتش بیشتر روشن است، اسم رب است. ربوبیت همان تربیت است و مربی کسی است که میپروراند.
مربی، همه چیز را میپروراند، از جمله بقیه اسما و صفات را.
فعلا اجازه بدهید این بحث را باز نکنیم. تا اینجا مطلب این است که: هر چه بخوانی، اسم یا مظهر اسم است و ظهور همه اینها در مظهریت اسم ربوبیت است. خداوند «الله»، «خالق»، «علیم» و… هم هست. تعداد اسماءالله زیاد است، اما آن اسمی که انسان بیشتر و زودتر از دیگر اسمها میفهمد که مظهریت حق را داراست، مربوبیت و ربوبیت است، چون تربیت و پرورش است. این عالم پرورش پیدا میکند. انصافاً حقایق زیادی در همین یک آیه نهفته است.
پس چون همه چیز اسم خداست، تو هرچه بخوانی، اسم خدا و مظهر اسم خداست.
حق تعالی دستور «خواندن به اسم رب» را به کسی فرموده که نبوت به او ختم میشود. درست است که تازه بنا بود پیغمبر بشود و اینجا آغاز کار او بود، اما او پیغمبری است که کاروان نبوت را به پایان میرساند. خداوند در آغاز نبوت، به پیامبر(ص) به عنوان خاتمالانبیاء تعلیم «اسم» میکند، در حالی که در آغاز آفرینش هم به اولالانبیاء نیز اسم را تعلیم داد: «و عَلّم آدم الاسماء کُلها» (بقره، ۳۱).
بدینترتیب خدا به اولین پیغمبر تعلیم اسم کرد، به آخرین پیغمبر هم فرمود که به اسم رب بخواند. این موضوع اهمیت «اسم» را میرساند.
هستی با «اسم» آغاز شده و نبوت هم با اسم حق تعالی پایان یافته است. این از نظر قرآن کریم مسلم است. آیه «و علّم آدم الاسماء کلها» مطالب زیادی را در خود نهفته است. کلمه «الاسماء» جمع است. جمع محلی به الفلام افادة عموم میکند؛ یعنی خداوند تمام اسامی را به آدم آموخت. با این حال، حقتعالی به این اکتفا نکرده و «کلها» را هم میآورد تا شک نکنید که او همه اسماء را به آدم(ع) یاد داده است. به پیغمبر خاتم(ص) نیز همان را میفرماید و سخن از «اسم» است. اینجا دوباره به اهمیت اسم پی میبریم و میفهمیم عالم هستی از آغاز تا انجام، ظهور اسماءالله است و لایزال در آینده هم چنین خواهد بود.
اینجا نمیفرماید: «الاسماء»، بلکه تنها «اسم رب» را بیان میکند و سخن از تعلیم اسماء نیست، گویا که پیامبر(ص) اسماء را میدانسته و صرفاً مکلف شده است که بخواند.
به نکته بسیار دقیقی اشاره کردید. میتوانیم چنین استنباط کنیم که «رب»، اسمی است که همه اسماء در آن است. اسم «رب»، واجد تمامی اسماست. «رب» از هر اسم دیگری مهمتر است. ممکن است کسانی این سخن را نپذیرند؛ اما من به مقتضای آیه شریفه چنین میفهمم که اسم رب مشتمل بر همه اسماست و باید آن را خیلی جدی گرفت. در نماز میخوانیم: «الحمدُلله رب العالمین» (حمد، ۲). در این آیه، به جای همه صفات، صفت «رب» را انتخاب میکنیم. ستایش شایستة ربالعالمین است. اینجا هم به پیامبر(ص) میفرماید: «إقرا باسم ربک الذى خلق».
با اینکه اسم «رب» واجد همة اسمای حق است، مضاف شدنش به «ک» موضوع را تشدید میکند.
درست است. بیدرنگ بعد از کلمه «رب» میفرماید: «ربک الذى خلق». «خلق»، توضیح «رب» است. رب میپروراند و این اقتضا را دارد. اقتضای رب، ربوبیت است. ربوبیت به معنای پروردن و خلقکردن است. از اینجا استفاده میشود که «خالق» همان «رب» است. خلقکردن همان پروریدن است. خداوند اول خلق میکند بعد میپروراند، یا خلق همان پروراندن است؟
هر دو قول جا دارد.
اگر دقیق باشید، جا ندارد. خلقکردن اگر دائم باشد، همان پروراندن است؛ اما اگر فقط یک بار خلق کند، میتوانید بگویید که پس از آن میپروراند.
خلق اگر دائمی باشد، همان ربوبیت است.
شک نیست که خلق دائم است، نه اینکه یک لحظه برای همیشه باشد. خداوند پیوسته خالق است و میپروراند. پس «رب» در «باسم ربک»، خلق مداوم است. خلق خدا، ربوبیت خداست و چون ربوبیت او دائم است، خلقش نیز دائم است. در اینجا باید به مسئله مورد نزاع دیرینة متکلمین خاتمه بدهیم. آنها میگویند: «اول عالم نبود. خدا آن را بعداً خلق کرد، آن هم یک بار؛ یعنی خلق کرد و سپس رهایش کرد.» این حرف مزخرفی بیش نیست، چون هیچ زمانی نبوده که خدا باشد و رب نباشد. او از ازل رب بوده است.
«رب» بدون «مربوب» قابل تصور نیست!
به همین جهت ما عالم را حادث زمانی هم نمیدانیم. «رب» همیشه «رب» است و ازلی و ابدی است. خدا یک بار رب نشده است. ما رب بدون مربوب را حتی تصور هم نمیتوانیم بکنیم. پس به من حق بدهید که «رب» را با «خالق» یکی بدانم. بدین ترتیب، خالق بدون مخلوق نیز قابل تصور نیست و نمیتوان گفت: عالم از بیگبنگ یا انفجار بزرگ پیدا شده است.
این که میگویید: عالم را حادث نمیدانیم، یعنی قدیم است؟
عالم «قدیم زمانی» و «حادث ذاتی» است. این حرفی است که اولین بار ابنسینا آن را بیان کرده است، منتها متکلمین این را نمیفهمند!
آیه دوم سورة علق «خلق الانسان من علق» بلافاصله به انسان منتقل میشود.
از اول هم مخاطب، پیامبر(ص) بود که انسان کامل است و خطاب به او فرمود: بخوان. بعد بلافاصله مهمترین مظهر اسم خودش را بیان کرده که انسان است. مهمترین مربوب حقتعالی که با کلمه رب آغاز میشود، انسان است. اینجاست که با صراحت میگوییم: جایی برای پرداختن به بیگبنگ و اینگونه تئوریها برای تحلیل خلقت نیست. باید اسم رب را خواند و اسم رب ازلی است و رب هم به معنای خالق است.
اگر این آیه را به «اقرأ» عطف کنیم، معنایش این خواهد بود که: انسان را بخوان…
نه، این دور از ذهن است. سخن بر سر مربوب و مخلوق است که مظهر خالق و رب است و اولین مظهر اسم رب و اسم خالق انسان است. اگر انسان نبود، عالم نبود. خداوند روی همین اصل، خطاب به پیامبر(ص) فرمود: «لولاک، لما خلقتُ الافلاک: اگر تو نبودی، فلک و ملک و جن و انس نبود»، ما همه چیز را به خاطر تو آفریدیم. به قول حافظ: طفیل هستی عشقاند آدمی و پری. اولین مظهر برای ربوبیت و خالقیت کامل خدا، انسان است.
در این آیه با کوتاهترین عبارت به منشأ خلقت انسان اشاره میشود که از «علق» است و علق را مترجمان «خون بسته» ترجمه کردهاند.
اشاره آیه به مراحل خلقت انسان است: از نطفه تا مضغه و علقه. چرا «علق» را فقط به خون آن هم در شکم مادر منحصر کنیم؟ انسان همیشه «علق» است. بعد از جنینی هم که به صورت بچه درمیآید، هنوز علق است. بزرگ هم که میشود، تا پایان علق میماند. فکر نکنید انسان تنها در بدایت حال علق است و بعد از علقیت درمیآید. مولانا در «مثنوی» به این مسئله اشاره کرده است. از نظر او، انسان مادامی که در محدودیت امکانی به سر میبرد، علق است.
علقیت عُلقه ماست.
ادامه دارد