سازمان ملل متحد به مناسبتهای گوناگون، روزهای متعددی را برای بزرگداشت رویدادهای تاریخی و آموزشی در نظر گرفته است و یکی از آنها که به تازگی پشت سر نهادیم، «روز جهانی زبان مادری» است. هدف سازمان ملل از این نامگذاری، تشویق کشورها به نگهداشت بخشی از میراث تاریخی و فرهنگی خود است. البته این مناسبتها، صرفاً جنبه پیشنهادی دارد و هیچگونه الزام قانونی برای کشورهای عضو ایجاد نمیکند، اما شوربختانه دیده میشود که برخی قدرتهای جهانی از این ابزار برای زیرفشار گذاشتن کشورهای مستقل، سوءاستفاده میکنند و رسانههای همگانی و سازمانهای موسوم به مدافع «حقوق بشر» و «حقوق اقلیتها» نیز واسطه این اعمال فشار هستند. مشاهده میشود که چندی است شمار اندکی عناصر خودفروخته ایرانستیزـ و غالباً تروریستـ که در آمریکا، کانادا یا برخی کشورهای اروپای غربی لانه کردهاند، و عروسک خیمه شببازی این حکومتها شدهاند، به صرافت افتادهاند که از این مناسبت سوءاستفاده کنند و به پیش بردن اهداف پلید خود در پوشش آن بپردازند.با اینکه حدود ۵ دهه از تعیین روز جهانی زبان مادری از سوی سازمان ملل میگذرد؛ اما مصادره و تحریف آن از جانب گروهکهای شوونیستی ایرانستیز، پیشینهای ۴ـ۵ ساله دارد. گویا تا این اواخر، حضرات هنوز آن اندازه «باسواد» نشده بودند، که بفهمند چنین روزی در تقویم سازمان ملل وجود دارد که میتواند بهوسیله آنان دزدیده و تحریف شود. اینان مدعیاند که مبنای گزینش چنین روزی، درخواست سازمان ملل از کشورهای عضو برای به رسمیت شناختن «زبانهای مادری» و برقراری «آموزش زبان مادری»ـ یا بیمعناتر از آن، «آموزش به زبان مادری»ـ در ساختارهای آموزش و پرورش رسمی کشورها است و حکومت ایران نیز، از آنجا که این «حق» را رعایت نمیکند؛ ناقض این درخواست سازمان ملل است! متأسفانه برخی کنشگران فرهنگی بیغرض و ایراندوست درون کشور نیز، تحت تأثیر این هجوم رسانهای قرار میگیرند و از روی بیاطلاعی از قوانین بینالمللی، به بازگویی این سخنان پوچ و مضحک میپردازند.
اما فارغ از دروغهای تجزیهطلبان، واقعیت موضوع چیست؟ آیا سازمان ملل «حقی» به نام «آموزش (به) زبان مادری» تعریف کرده است و از کشورهای عضو، درخواست اجرای آن را دارد؟! نگاهی به قوانین بینالمللی در این زمینه راهگشاست.
ماده ۲۷ «میثاق بینالمللی مدنی و سیاسی» چنین میگوید: «در کشورهایی که اقلیتهای نژادی، مذهبی یا زبانی وجود دارند؛ اشخاص وابسته به اقلیتهای یادشده را نمیتوان از این حق محروم کرد که جمعاً با دیگر افراد گروه خودشان، از فرهنگ ویژه خود بهرهمند شوند؛ به دین خود پایبند باشند و بر پایه آن عمل و یا به زبان خود تکلم کنند.»حتی با گستردهترین تفسیر از این اصل، چیزی بیش از حق سخن گفتن یا در نهایت، داشتن رسانه «به زبان مادری» و به هزینه بخش خصوصی، از آن برداشت نمیشود. به روشنی میخوانیم که حتی این حق نیز، «وظیفه» دولتها دانسته نشده است؛ بلکه صرفاً از آنها خواسته شده است که آن را محدود نکنند.
نه فقط هیچگاه سخن گفتن، فراگیری، آموزش و داشتن رسانه به زبانهای غیرفارسی در ایران ممنوع نبوده است؛ بلکه حتی شاهد ورود دولت به این عرصه، و راهاندازی دهها شبکه صدا و سیمای سراسری ۲۴ساعته به زبانهای محلی و از بودجه عمومی کشور بودهایم؛ اقدامی بسیار فراتر از اصل فوق، که در هیچکدام از کشورهای پرمدعای آمریکای شمالی و اروپای غربی سابقه نداشته است و
ندارد. برای نمونه، حکومت جنگافروز و تروریستپرور آمریکا باید پاسخ دهد که آیا دهها میلیون شهروند غیرانگلیسیزبان این کشور، در مدارس و دانشگاههای دولتی «به زبان مادری» آموزش دیدهاند؟! آیا این شهروندان نامهنگاریهای اداری خود با سازمانهای دولتی مانند دادگستری و شهرداری را «به زبان مادری» انجام میدهند؟! یا میتوان از حکومت ها مداخلهگر فرانسه پرسید که آیا بیش از ۱۰میلیون شهروند افریقاییتبار و عربزبان فرانسوی دارای حق «آموزش (به) زبان مادری» در مدارس دولتی هستند؟! آیا زبانهای محلی در آلزاس، نرماندی، استراسبورگ، باسک و جزیره کرس «رسمیت» اداری، سیاسی و آموزشی دارند که این حــکومت ها در کمال گستاخی، چنین درخواستهای احمقانهای را از ایران طلب میکنند؟تا همین حد، برای نشان دادن پایبندی بیش از اندازهـ و چه بسا نادرستـ ایران به این اصل، و نمایاندن یاوههای دروغگویان ایرانستیز، بسنده است، اما مروری بر بندهای ۳ـ۱ و ۳ـ۲ ماده ۲۳ «نظریه تفصیلی حقوق اقلیتها» درباره ماده فوق (ماده۲۷)، هر نوع شکی را درباره حدود آزادی زبانهای محلی برطرف میکند.
بند۳ـ۱: «این میثاق بین حق «خودگردانی»و حقوقی که طبق ماده ۲۷ محفوظ است، تمایز قائل میشود.»
بند۳ـ۲: «برخورداری از حقوقی که به ماده ۲۷ مربوط میشود، حاکمیت ملی و یکپارچگی سرزمینی یک کشور عضو را تحت تأثیر قرار نمیدهد.»
آشکارا میبینیم که خط قرمز قوانین بینالمللی، حاکمیت ملی و یکپارچگی سرزمینی کشورها است و به دیگر سخن، نه فقط هیچکس با دستاویز «تکلم به زبان مادری» حق درخواست «خودگردانی» برای بخشی از کشور را ندارد؛ بلکه فراتر از آن، اگر به کاربردن زبانهای محلیـ حتی در حد داشتن رسانههای خصوصیـ به سرپوشی برای نشر اندیشههای ضدملی و تجزیهطلبانه بیانجامد، یا بهانهای برای زیر سؤال بردن حاکمیت ملی و یکپارچگی سرزمینی کشورها شود؛ حکومتها این حق را دارند که حتی همین کاربری را نیز محدود کنند.
اوج خوشباوری و سادهلوحی است، اگر بپنداریم عناصر و گروهکهایی که در کارنامه ننگین خود پیشینه نوکری برای شوروی یا ارتش بعثی صدام در تجاوز به کشورمان را داشتهاند و امروزه نیز پیوسته آمریکا و رژیم صهیونیستی را دعوت به حمله به ایران میکنند؛ به یکباره نگران و دلسوز میراث تاریخی و فرهنگی و زبانها و گویشهای ایرانی شدهاند! رواج ادعاهای پوچ و دروغی مانند وجود حق «آموزش (به) زبان مادری» یا «رسمیت» سیاسی، اداری این زبانها در قوانین بینالمللی، از سوی قبیلهگرایان ضدایرانی فقط به انگیزه کمرنگ و ناتوانسازی زبان ملی و پیوندی ملت ایران است و بایسته است که دولت و ملت هر دو با افزایش آگاهیهای خود، در برابر این یاوهگوییها ایستادگی کنند.
علی سعیدی