کودکانه ها
دامن سفید باغ
محسن اعلا

آخر ای نسیم سرد !
_ای سپاه فصل یخ _ چرا به باغ
روی خوش نشان نمی دهی ؟
باغ _مادر تمام کودکان گل_
داغ دیده است.
گرچه توری سفید
بر سرش کشیده است.
من که فکر می کنم بدون شک
با صدای گام نوبهار
دامن سفید باغ ، باز هم
آشیانه پرنده های عشق می شود
گوشه گوشه های آن ، پراز صدای عشق می شود.

دانه‌ها
سعیده موسوی زاده

دانه‌ها چه قدر عاقل‌اند
بوته می‌شوند و گل
سبزه یا درخت
دانه‌ها چه خوب فکر می‌کنند
زیر خاک
زیر سنگ سخت
دانه‌ها اگرچه مغزشان ریز و کوچک است
کارشان ولی بزرگ
مثل آفریدگارشان تک است

درختان
حسین شادمهر

یک تک درخت اینجا
یک تک درخت آنجا
شلّاق باد می‌ریخت
بــرگ درخـــت‌ها را

تا اینکه باغبان گفت:
باید که یار هم بود
در پیش باد وحشی
باید کنار هم بود

از حرف او درختان
با هم شدند یک جا
شاخه به شاخه پیوست
شد مثل باغ زیبا

بر هر درخت اکنون
یک لانه‌ پرنده‌ست
این باغ سبز اکنون
سرشار شور و خنده‌ست

درخت تنها

کنج حیاط خانه
ما یک درخت داریم
در زیر سایه‌ آن
یک حوض و تخت داریم

هم سایه‌ فراوان
هم میوه‌های شیرین
زیباییِ دوچندان
با برگ‌های رنگین

ناراحتم از اینکه
ما کم درخت داریم
افسوس اینکه تنهاست
باید یکی بکاریم

code

نسخه مناسب چاپ