مکتوب هفته
نمک‌ناشناس‌ها!
دکتر محمدعلی فیاض‌بخش
در یکی از جلسات دادگاه رسیدگی به متهمی اقتصادی در روزهای اخیر، ادبیات جالبی شنیده شد. فرد مزبور با اعتماد به نفسی تأمل‌برانگیز، در سخنرانی‌های صحن دادگاه و حاشیه دادرسی، نزدیک به این مضمون را بر زبان راند، که: «همه مدیران بانک‌ها با من رفیق‌اند و هر میزان وام بخواهم، بدون وثیقه پرداخت می‌کنند!».

من شخصا صداقت و صراحت لهجه او را ستودم؛ چرا که، مثل خیلی از دیگر متهمان می‌توانست عباراتی در این مزاج را، غیر صادقانه به زبان آورَرد:

ـ خانه میراث پدری‌ام را که هم‌اکنون چهارده‌سر عائله در آن از سر و‌ کله هم بالا می‌روند، در گروی بانک کارگشایی گذاشتم و اندک وجهی برای گذران امور روزمرّه ستاندم.

ـ اوایل نوجوانی، که مقارن با پیروزی انقلاب بود، به انگیزه خدمت در شهر، نیم‌گلّه چند گوسفند و بزِ مانده از ماتَرَک آباء و‌اجدادی را به ثمن بخس فروختم و در بانک مسکن سپردم و پس از سه سال با پرداخت تمام بهره‌های طیب و طاهر بانکی، پول دریافتی را در کار تولید کتب کمک‌درسی و حل‌المسائل‌های کنکوری انداختم و میلیون‌ها معلم و دانش‌آموز را از دشت مغان تا برازجان سر کار گذاشتم.

ـ برای این‌که زمین‌های خشک و بی‌آب و‌علف لواسانات را احیا کنم، با پول قرض از در و همسایه و روانداختن به باجناق و پدرخانم، با کدّ یمین و عرق جبین به حفر چاه عمیق و حصارکشی به دور زمین‌ها اقدام کردم تا زمین خدا را از دسترس نااهلان دور نگاه دارم….

اگر بنده را عضوی ناقابل از هیأت منصفه مردمی به حساب آورند، بی‌تردید برای این صداقت و صراحت، از ساحت دادگاه تقاضای تخفیف مجازات خواهم‌کرد ـ اگر زبانم لال مجازاتی در انتطار باشد.

اکنون ادبیاتی از همان دست ادبیات صادقانه آن آقا را در موقعیت‌های مختلف کشوری می‌توان احتمال داد:

ـ رئیس‌جمهور اینقدر به من اعتماد دارد که مرا نماینده تام‌الاختیار خود در مقام مشاور برای رسیدگی به امور باغداران فندق در دامغان( کمی بعد از سمنان!) منصوب کرده‌است.

ـ وزیر، اگر به برادر عیالش اعتماد نکند، دیگر به‌چه کسی زیر آسمان چشم اطمینان بدوزد؟ اینگونه بود که علیرغم مخالفت‌های اینجانب، بر من تکلیف کردند که گوشه‌ای از کار را بگیرم.

ـ استاندار آن قدر به سر من قسم‌می‌خورَد، که هیچ مدیری را در منطقه تحت‌‌الحفظ خود بدون نظر حقیر به کار نمی‌گمارَد.

ـ شهردار محترم به تخصص من قسم می‌خورَد و محال است هیچ‌تغییر کاربری را بدون صلاحدید بنده امضا کند.

ـ امام جمعه محترم مرا از چشم ‌خودش بیشتر قبول دارد؛ لذا هرخبری خدمتشان معروض بدارم، بدون درخواست سند و‌مدرک، همان هفته اعلام عام می‌کند.

…و هکذا دیگر افراد و‌ حضرات و ‌مقامات.

لکن معمایی ذهنم را سخت به خود مشغول داشته: در این وانفسایی که همه با من رفیق‌اند و برای همه‌شان در حکم چشم راست و‌ پای چپ و تحت‌الحنکِ عنق هستم و خلاصه همه جوره مورد وثوق و اعتمادشان؛ چرا زن و بچه‌ام در خانه برای من تره هم خرد نمی‌کنند؟ نمک‌ناشناس‌ها!‏

نسخه مناسب چاپ