آنچه امروزه شاخصهای اکولوژی و محیط زیست را تعالی میبخشد و یک کشور را شاخص مینماید، موجودیت همین امکانات و سرمایههای غنی است. اما آیا وجود کشوری که از پهناورترین مملکتهای عالم است، همراه با غنای محیطی و بومی و زیستی، برای مفاخره و بهرهبرداری کافی است؟
مردم و نهادهای مدنی چه سهمی در این امور دارند و دولت و دیگر نهادها چگونه از این فرایند حمایت میکنند؟ میزان بهرهوری و پاسداشت زیست محیطی و برنامههای اکوتوریستی و آشنایی نسلها با محیط زیست زادگاهشان و آشتی مردم با طبیعت چقدر محقق شده و اکنون در چه وضعیتی قرار دارد؟
این نکات البته مقدمهای بر پیشنهاد سرمایهگذاری بر روی طبیعت ایران، به جای نفت و به جای بهرهکشی و استثمار زمین است که با چاههای متعدد و عمیق و راهآبهای فرعی از رودها و برداشتهای غیرعلمی و زیانبار از هر مخزن دور و نزدیکی، دارد رگهای زمین و زیست بومِ کشور را میخشکاند.
آیا نباید در تمام مدارس و حتی کودکستانهای ایران کتابها و آموزشهای ویژه برای این موضوع در نظر گرفت و کیفیاتی از آموزش و پرورشِ محیط زیستی به عنوان برنامه و هدفی ملّی پیگیری شود؟ درحال حاضر دیگر فقط موضوع کاهش ذخایر آب و فرسایش منابع و سوختن زمینها نیست که نگرانمان میکند، احتمال بیماریها و آسیبهای گسترده به افراد و اجتماعات در راه است و مانند هوای آلوده تهران، ریزگردهای اهواز و نمکپاش حوضه دریاچه ارومیه و نشست زمینهای دشت مرکزی و بسیاری از فاجعههای بزرگ و کوچک، ما را به فکر فرو میبرد.
نشاط و سلامت عمومی، باید در مرکز تمام اهداف و برنامههای دولت و تمام نهادها قرار گیرد. کسانی که امروز تصور میکنند از اوضاع آشفته بهرهای میبرند و بقیه مشکلات را(به اصطلاح) به امان خدا رها میکنند، بدانند که هیچکس مصون نیست. اگر مردم احساس کنند سلامتشان درخطر است و نشاط و امید به آینده کاهش یابد، رخت برمیبندند و هجرت میکنند. از مناطق کمآب و آبادیهای متروک به اقلیمهای آباد، از روستا به شهر، از شهرهای کوچک به بزرگ، و از همه جا به تهران!
آیا سرریز تهران به خارج میرود و با خروجی ارز اندکی از ثروتمندان ایرانی است که شهرکهای اطراف استانبول و ابوظبی و حتی مناطقی در حاشیه گرجستان و ایروان دارد آباد میشود؟ و جماعتی معدود هم در نروژ و اتریش تا کالیفرنیای آمریکا و اتاوای کانادا و سیدنی استرالیا با پول و سرمایه این مملکت زندگیهای لاکچری ترتیب دادهاند؟
کسانی که چنین اهداف و روشی در زندگی یا فکرشان دارند بدانند که جز بدبختی برای خود و دیگران به ارمغان نمیآورند و هیچ ملتی اعتلا نیافته مگر با سرمایهگذاری و زحمت و تداوم کار و فرهنگ و مشارکت و مساعدت به هم میهنان. درک میکنیم که دولتیها و دولتیهای در سایه و خصولتیها چه جفایی کردهاند اما آیا رواست که بقیه در محیطی فاقد سرمایه و برنامه، در شرایط آشفته ادامه دهند. اما چگونه و به کدام سو؟ با کدام سرمایه و برای چه اهداف و آمالی؟
در ابتدای مقاله از مواهب اقلیم پهناور ایران گفتم و از ارزشهای ملی و سرزمینی، از ارزش زیست بوم و اکولوژی و سواحل و کوه و کویرمان. پس تا دیر نشده و کشور قادر به بازسازی و بازیابی امکانات و ارزشها و طبیعت و اقتصاد کنونی است، اقدام کنیم. دیر یا زود باید نظم منطقی و اصلاحات اساسی شروع شود و با جرأت و جدیت ادامه یابد. در غیر این صورت، همه باید بساطمان و بساطشان را جمع کنند و فکر دیگر کنند. فرقی نمیکند که روستایی کپرنشین اطراف بندرعباس باشد یا تنگستان، در خانه کاهگلی فلان روستای تربت زیست کند یا در جنوب و شمال تهران. حتی در ویلاهای هزار و یک شبی لواسان و فرمانیه و دیگر نقاطی که از ما بهتران زیست میکنند.
این خانه از آنِ همه ماست و فقیر و غنی باید در محیطی پاکیزه و طبیعتی سالم و بکر زندگی کنند. اگر نظم و امید باشد، اگر آموزش و سلامت سرلوحه کار قرار گیرد، شغل هم خواهد بود و کسی خود را به آب و آتش نمیزند که برود در کمپ پناهندگان زندگی کند. زیرا ایران پهناور است و زیباتر از هر بهشتی است. اما بهشت را مردمانش تعریف میکنند و میسازند و حفظ میکنند و بدان هویت و تاریخ میبخشند.