چگونه سال نو را آغاز کنیم؟ با گرفتن جشن یا با پوشیدن کفش و لباس نو؟
اساسا فلسفه سال نو چیست؟
فلسفه نجومی و مبدا قرار دادن وقایع مختلف برای نو شدن سال در حیطه بحث ما نیست و حتی کاری به اعیاد به عنوان یکی از عوامل انسجام اجتماعی نیز نداریم (نظریه جامعهشناسی).
آغاز و مبداء برای زندگی کردن در واقع از لحظهای است که بپذیریم و دریابیم زندگی فرصتی است کوتاه که از لحظه تولد آغاز میشود و با وقوع مرگ خاتمه مییابد و به عنوان یک فرصت طلایی و تکرارناپذیر، اهمیت ویژه دارد. برای همین میگویند دم را باید غنیمت دانست و دریافت. با این دیدگاه، اهمیت و ضرورت یک خانه تکانی روحی و روانی هم روشن میشود.
بیشک در اطراف ما آدمهای زیادی وجود دارند که خود یا عزیزانشان با بیماریهای سخت و صعبالعلاج درگیرند و افراد دیگری هم برای تأمین حداقل معیشت با مشکلات لاینحلی روبروهستند. ای بسا اگر به رفتارهای آنها توجه کنیم نسبت به عظمت مشکلاتی که درگیرآن هستند، احساس ناخوشایندشان از زندگی از بسیاری افراد که این مشکلات را ندارند کمتر باشد. نکته طلایی همین است؛ اینکه اگر مشکلات بسیار بزرگی نداریم که زندگیمان را مختل کند، چرا از فرصت منحصر به فرد زنده بودنمان لذت بیشتری نبریم؟
سال ما ایرانیها با نو شدن طبیعت و همزمان با لحظاتی که طبیعت تازگی و سرسبزی آغاز میکند، نو میشود. در استقبال سال نو، خانه تکانی خانه میکنیم و از تمیزی و پاکی و تازگی محیط خانه پس از غبارزدایی، لذت میبریم. در کنار آن بسیار میشنویم که خانه تکانی درونی هم باید انجام دهیم و روح و روانمان را نیز همچون اتاقهایمان از هر احساس ناخوشایندی که شادیهای زندگیمان را مختل میکند پاک کنیم.
اما چگونه به این نوزایی درونی برسیم؟
بهعنوان قدم اول شاید بتوان نو شدن سال و طبیعت را بهانه رنسانس درونی خود قرار داد و برای انجام این کار از خود پرسید: فاصله ما با شادی در روزهایی که گذارندهایم یا در پیش داریم چقدر است؟
در زندگی همه آدمها، روزهای بد وجود دارد؛ وقتهایی میرسد که انسان احساس میکند هیچکس نیست که کمکش کند و گاه به جایی میرسد که هیچ امیدی ندارد.
زندگی ما انسانها در قرن بیست و یکم در جوامع مکانیکی که ما را احاطه کردهاند پر از انواع استرسها و اضطرابهاست. اضطرابها گاهی آنقدر آزاردهنده میشوند که انسان تصور میکند دیگر هرگز نمیتواند زندگی شادی داشته باشید. اما واقعیت این است که خود همین اضطرابها هستند که این احساسها را ایجاد میکنند. زندگی مانند دریاست و امواج بلند و کوتاه این دریا معمولا این قدرت را دارند که باعث شوند احساس کنیم دیگر هیچ امیدی نمیتوان داشت؛ اما یکی از کلیدهای طلایی برای شکستن قفل بدبینی، میتواند این باور باشد که همیشه راه درمان وجود دارد و همیشه میتوان از شر گرفتاریها هرچه که باشند خلاص شد. قدیمیترها هوشمندانه میگفتند هر دردی درمانی دارد و هر مشکلی راه حلی؛ فقط مرگ است که چاره ندارد. به خود بباورانیم که همیشه باید راه علاج پیدا کنیم.
روانشناسان امروزی میگویند، وقتی احساس میکنید اضطرابتان بیش از اندازه شده است، دو راه دارید:
یکی اینکه بنشینید و هیچ کاری نکنید و تا آخر عمر با اضطراب زندگی کنید.
راه دوم اینکه خودتان را به تغییر متعهد کنید و راه بهتر شدن را درپیش بگیرید.
کلمه تغییر(Change) را با هر چند زبانی که بلدیم با بزرگترین فونت در گوشه و کنار زندگیمان یادداشت کنیم.
مشکلات از ما مردمی اضطراب زده ساختهاند. حلقه اول درمان اضطراب این است که به خودمان بقبولانیم که همیشه راه درمانی برای اضطرابهایمان وجود دارد. حلقه دوم درمان این است که به خود بباورانیم که اضطراب از آن نوع مشکلات نیست که یک شبه درمان شود.
باید یک راه درمان مناسب پیدا کنیم و به روش درمانمان متعهد باشیم. احساس گرفته بودن یا خستگی غیر عادی گاه گداری نه تنها عجیب نیست، بلکه برای همه آدمها پیش میآید و بخشی از زندگی است. اما اگر مدتی مدید هیچ چیزی بر روی ما تأثیر نگذارد و در ما ایجاد انگیزه نکند، میتواند دلیل آن باشد که دچار افسردگی اساسی شدهایم و از این احساس ناخوشایند تا رسیدن به حال بهتر، هرچهقدر راه هست باید بپیماییم.
اگر همچنان به اندوهگین بودن خود ادامه دهیم یا به قول دکتر ویلیام گلاسر – روانشناس برجسته آمریکایی و بنیانگذار «تئوری انتخاب»- اندوهگین بودن را انتخاب کنیم این اندوه مانند گردابی عمل خواهد کرد که ما را هر روز ناتوانتر از قبل در خود فرو خواهد برد و مشکلات فراوانی را برای ما ایجادخواهد کرد.
تمرکزمان را برهم خواهد زد و آستانه تحملمان را کمتر خواهد کرد. کمکم تصمیمگیری مشکل خواهد شد و بیخوابی و اضطراب ما را فرسوده خواهد کرد. آنوقت در چنین زندگی سنگین و بیمعنی، این احساس بسیار ناخوشایند پیدا خواهد شد که من آدم شکستخورده و بیارزشی هستم و اگر در امتداد این جاده فرساینده درگیر آن شویم که دیگران حال مرا در این حال خرابی که دارم چگونه ارزیابی خواهند کرد وآیا آنها فهمیدهاند که من دارم حفظ ظاهر میکنم ولی از درون خرد و درمانده ام یا نه؟ آنگاه اضطراب تلخ فروپاشی قطعا ما را از پای در خواهد آورد.احساس سال نو، احساس شروع از سر خط و رنسانس درونی، چشمانمان را روشنتر خواهد کرد و دیدن سرسبزی و تازگی و آفتاب، حالمان را خوب خواهد کرد. این حال خوب معمولا از همان نقطه اول، از همان اولین لحظهای که کلمه جادویی تغییر را وارد زندگیمان کنیم آغاز خواهد شد.
امتحان کردن اینها هزینهای ندارد اما ارزش آن بسیار زیاد است.
code