یادداشت
حاج قاسم سلیمانی، سردار دین و میهن
علی‌اصغر شعردوست
 

شهادت برترین معراج عشق است

گهش پروازی از جبریل برتر

در جمعه‌ تلخی که بامدادش خبر ناگوار شهادت جانسوز سردار سلیمانی را می‌شنوم، در حیاط خلوت خاطراتم می‌روم، خاطراتی که کهنه نمی‌شوند، همانند خون شهیدان، همان خونهایی که در ماسه‌های داغ فرو رفتند، اما خشک و فراموشی هیچگاه، ایام گریخته‌ای که بازگویی همیشه آن لازم است. برای حسابگران سنگریزه‌های جوهای متعفن نه، برای ظاهر نماهای فضیلت فروش نه، فقط برای آنهایی که همیشه منتظر مقدس‌ترین روزهای پرخطر هستند، آدمهایی که ذخیره روزهای خطرخیز خدا هستند، سیمای نورانی و متبسم شهید سلیمانی را در ذهنم مجسم می‌کنم، مرگی عادی برای او کم بود، او باید شهید می‌شد، او از تبار شهیدان بود، از نسل رادمردانی که برای صیانت از کشور و دین و آزادگی بپا خاستند… اما او که هماره پیروز باز می‌گشت، این‌بار بر شانه‌های مردم باز می‌گردد، بعد از تشییعی باشکوه در سرزمین بلا و تودیع با پیشوای پرهیزگاران و سالار شهیدان، این‌بار بر شانه‌های مردمان صبور میهنمان در کنار امام غریب تشییع می‌شود، بدرقه کنندگان قهرمان در خون تپیده گرچه از هق هقی جگرسوز می‌لرزند، اما خم نمی‌شوند. این را هزاران بار تجربه کرده‌اند، در روزهای خدا که مردم در بستر زمان جاری و نام و یاد شهیدان خود را کوچه به کوچه زمزمه کرده‌اند، صیانت از کشور و آیین، زمان و مکان، خرد و کلان نمی‌شناسد، فراموش نکرده‌ایم که در همچو روزی شاعری همراه با مردم دل خود را سرود. او شهریار بود و در حنجرة همگان خانه کرد:

جوانه‌های شهیدان شکوفه زارانند

به این خزان زدگی سرگل بهارانند

به نونهالی اگر شاخ و برگهاست لطیف

ستبر ساقه و از ریشه استوارانند

به باغبانی اینان سری فرود آرید

که شاخصند و برومند شاخسارانند

به انتقام می‌اندیشم؛ به انتقام خون شهید سلیمانی، فراتر می‌اندیشم، انتقام خون همة شهیدانمان، به انتقام خون به ناحق ریخته سالار شهیدان… به جمعة شیرینی می‌اندیشم که منتقم خون سیدالشهدا و همة شهیدان تاریخ قیام کند و زمین را زنده کند به گوهر عدل و داد… خدایا! آن روز را زودتر برسان… این الطالب بدم المقتول بکربلا… اللهم عجّل لولیّک الفرج

نسخه مناسب چاپ