در میان شخصیتهای برجسته و اثرگذار تاریخ در عرصههای گوناگون علمی، ادبی، سیاسی و… به افرادی بر میخوریم که علیرغم شهرت جهانی که دارند، اطلاعات ما از زندگانی و احوالات شان بسیار اندک است و از دوران حیات آنها اطلاع چندانی در دست نیست و مجموع آگاهیهای ما از ایشان،گاه به یک صفحه هم نمیرسد و به همین خاطر به مصداق:
ان آثارنا تدل علینا فانظروا بعدنا الی آثار
برای بهدست آوردن شناختی نسبتاً مُتقن و محکم و وافی به مقصود، باید به آثار برجای مانده از آنها در کتب و رسائل مراجعه کرد تا مگر از لابهلای آنها تا حدودی نسبت به زندگی آنها آگاهی پیدا کنیم.
خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، غزلسرای نامی کشورمان که از شهرتی جهانی برخوردار است و کمتر خانهای را در ایران میتوان یافت که نسخهای از دیوان اشعار او در آن یافت نشود، از این جمله افراد است. و اگر نبود مقدمه مدوّن دیوان او یعنی دوست و همدرسش محمد گلندام بر دیوان اشعار این شاعر گرانمایه، چه بسا همین اطلاعات اندک و ناچیز هم وجود نداشتند.
به همین خاطر و به همان دلیل پیش گفته، برای شناخت هرچه بیشتر این شاعر شیرین سخن، بهترین راه مراجعه به اشعار به جای مانده از اوست تا از این طریق تا حدودی به احوالات وی و چگونگی دوران حیاتش واقف شویم.
بدینمنظور،در این مقاله با مروری اجمالی بر غزلیات این شاعر نامی، برخی از صفات و ویژگیهایش را که او خود را با آنها معرفی کرده است، یادآور میشویم تا از این طریق کمی بیشتر با او آشنا شویم.
باید توجه داشت که حافظ، جدای از ویژگی معروف و مشهور خود یعنی شاعری، در این ابیات، جنبههای دیگری از شخصیت خود را نیز به خواننده اشعارش مینمایاند که همین خود دریچهای است به باغ زندگی این شاعر دلسوخته که برای بازشناختش بسیار حائز اهمیت است و دوستدارانش را بهتر و بیشتر با او آشنا میکند.
و اما با مراجعه به اشعار حافظ درمییابیم که او خود را با صفات بسیاری معرفی کرده است که در ادامه این مقاله، ضمن اشاره به برخی از این صفات، ابیات مربوط به هر صفت را نیز میآوریم تا از این رهگذر، هرچه بیشتر به مقصود خود یعنی حافظ شناسی از زبان حافظ، نائل شویم.
۱ ـ حافظ سحر خیز:
در میان ساعات شبانهروز، بیگمان بهترین ساعات و اوقات، هنگام سحر است که عارفانهترین حالات روحانی را نصیب آدمی کرده و انسانهای سپیدبخت، هرگز دست از دامان چنین اوقاتی بر نمیدارند. چرا که میدانند کامروایی و خوشبختی دو سرا در گرو اُنس پیوسته با سحر و سحرخیزی است که گفتهاند: «سحر خیزباش تا کامروا شوی».
و از جمله صفات برجسته هر عارف بالله، سحرخیزی و بهرهگیری از اوقات و لحظات دلانگیز و انسانساز سحر است و هیچ عارفی را نمیتوان یافت،مگر اینکه با سحرخیزی و تهجد و شبزندهداری مأنوس بوده و حافظ نیز که خود در زمره عارفان حقیقی قرار داشته، به این امر یعنی سحرخیزی اهتمام فراوانی داشته و در اشعارش نیز به این صفت خود اشاره داشته است؛ از جمله در ابیات زیر:
به خدا که جرعهای ده توبه حافظ سحر خیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
و:
هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمن دعای شب و ورد سحری بود
و:
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیمشب و درس صبحگاه رسید
و:
ساقی چو شاه نوش کند باده صبوح
گو جام زر به حافظ شب زندهدار بخش
و:
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری
و:
به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ
دعای نیمهشب و درس صبحگاهت بس
۲ ـ حافظ، مرید جام می
از جمله کلماتی که در غزلیات حافظ به وفور مورد استفاده قرار گرفته است، دو کلمه «جام» و«می»است. او در اشعار خود بارها خود را مرید جام می و میخواره معرفی میکند.
البته برآگاهان پوشیده نیست که مقصود او از «میخوارگی» و «مرید جام میبودن»، نه می انگوری و دنیوی است،که مقصود از آن، می شناخت و معرفت باری تعالی است. چرا که چگونه میتوان پذیرفت کسی که سینهای آکنده از معارف قرآنی داشته(همچنان که در آینده به آن اشاره خواهیم کرد) و کسی که مرد تهجد و شب زندهداری بوده است(همچنان که اشاره کردیم)،اهل میگساری دنیوی بوده باشد؟ (هرچند متأسفانه برخی از ناآگاهان از دیر باز، تنها با اتکاء به ظاهر برخی از اشعار او، وی را اهل میگساری دنیوی معرفی کردهاند!). به هر حال، یکی از صفاتی که حافظ خود را بدان متصف داشته است، «مریدی جام می» است:
حافظ مرید جام می است، ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
۳ ـ حافظ نظرباز
نظربازی از جمله صفاتی است که رهروان راه عرفان خود را بدان مفتخر میدانند و در تعریف آن چنین گفته شده است: «تجربه و دریافتی غیرمستقیم از جمال خالق، بدینسان که نظر بر مخلوق به عنوان وسیله کنند، اما غرض و غایت آن مشاهده جمال حق باشد.»
(شرح شوق، ج دو، ص ۱۰۶۴)
حافظ نیز در ابیات بسیاری از دیوانش به این صفت خود یعنی نظربازی اشاره کرده است:
حافظ چه شد ار عاشق و رنداست و نظر باز
بس طور عجب لازم ایام شباب است
و:
دوستان عیبنظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان شما میبینم
و:
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم، دگر ایشان دانند
۴ ـ حافظ عاشق و شیدا
در نگاه عرفای الهی، آن امانتی که خداوند متعال، طبق آیه ۷۲ سوره مبارکه احزاب بر آسمان ها و زمین و کوهها عرضه داشت و آنها از پذیرش آن خودداری کردند ولی انسان آن را پذیرفت، «عشق» است:
«ای درویش! آن امانت که بر جمله موجودات عرض کردند و جمله ابا کردند و قبول نکردند و آدمی قبول کرد، آن امانت عشق است. اگر آدمی بدانستی که عشق کار سخت است و بلای عظیم است، هرگز قبول نکردی.» (الانسان الکامل، عزیزالدین نسفی، ص ۳۰۴)
و عارفان خود را دارنده این امانت الهی میدانند و از همین رو به عاشقی خود افتخار میکنند و حافظ نیز از زمره همین گروه است که خود را عاشق و حامل این امانت میداند:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرع? فال به نام من دیوانه زدند
و دیوان اشعار او مشحون است از واژههای عشق و عاشق و معشوق و اموری که به این مقوله مربوط میشود. به هر حال، حافظ خود را عاشق میداند و معرفی میکند:
محتسب داند که حافظ عاشق است
وآسف مُلک سلیمان نیز هم
و:
حافظ نگشتی شیدای گیتی گر میشنیدی پندادیبان
و:
حافظ شب هجران شد،بوی خوش وصل آید
شادیت مبارکباد،ای عاشق شیدایی
و:
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
و:
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربی است
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
و:
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
و:
درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری چشیدهام که مپرس
و:
به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
و:
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام و…
۵ ـ حافظ شیرین سخن
حافظ از جمله شاعرانی است که به اذعان همه اُدبا و آشنایان به علم شعر و کلام، سخنی شیرین و دلنشین دارد و به همین دلیل هیچکس از مطالعه اشعار او ملول و دلزده نمیشود و گاه یک بیت و یک غزل او را بارها و بارها فیالمجلس قرائت میکنند، ولی هیچ گونه ملال خاطری از شنیدن و خواندن آن احساس نمیکنند. و این درست به دلیل همان حلاوت و شیرینی سخن این شاعر گرانمایه است که خود نیز به این صفت خویش،یعنی شیرین سخنی، اشاره کرده است و چنین سروده است:
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرینسخن ترانه توست
۶ ـ حافظ گمشده
شاعر عارف ما یعنی حافظ، در برخی از ابیات غزلیاتش، خود را با صفت «گمشده»معرفی کرده است که در توضیح آن گفته شده:«این کلمه ایهام دارد که الف: سرگشته، ب ـ مستهلک شده در عشق و غم دوست»
(شرح شوق، ج دو،ص ۱۱۴۴)
حافظ گمشده را با غمت ای جان عزیز
اتحادی است که در عهد قدیم افتاده است
۷ ـ حافظ خسته و دلخسته
خسته بودن و خسته شدن و دلخستگی، از دیگر صفاتی است که حافظ در برخی از ابیات غزلیاتش خود را به آنها متصف کرده است و منظورش از آنها تلاش پیوسته و مداوم او در راه عشق و وصال محبوب خویش است و نه واماندگی و دلزدگی در این راه که صفت کسانی است که در راه عشق از عزم و اراده جدی برخوردار نیستند و با کمترین ناملایماتی که مشاهده میکنند، از میدان به در میروند.
آری، حافظ خسته است، ولی نه به معنای پشیمانی و واماندگی از راهی که طی کرده، بلکه به معنای کسی که همواره در تلاش و کوششی خستگیناپذیر در راه هدف است:
کوهاندوه فراقت به چه حیلت بکشد
حافظ خسته که ز ناله تنش چون نالی است
البته برخی از شارحین غزلیات خواجه، غزلی را که بیت فوق در مقطع آن آمده است، از حافظ نمیدانند: «این هفت بیت در دو نسخه خطی از سیسال بعد از حافظ باقی مانده است، اما هیچ نمیتوان پذیرفت که آن را حافظ لسان الغیب گفته باشد.»(شرح غزلیات حافظ، بهروز ثروتیان،ج یک،ص ۴۶۲)
و:
همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت
۸ ـ حافظ، قاری قرآن
به طور قطع و یقین میتوان گفت که مهمترین جنبه شخصیت حافظ،بعد از شاعری(و چه بسا پیش از آن)،آشنا بودن او با قرآن کریم در جنبههای گوناگون آن، از قرائت گرفته تا تفسیر و سایر علوم قرآنی است.
حافظ کسی است که به اذعان خودش، در طول عمر شریفش اُنسی طولانی و مداوم با این کتاب آسمانی داشته است و «هرچه کرده»و به هرجا رسیده«از دولت قرآن» بوده و تخلص شعری او نیز خود مهمترین دلیل بر این امر است.
همین جا باید سوگمندانه به این حقیقت تلخ اعتراف کنیم که بسیاری از دوستداران حافظ و علاقه مندانش به این جنبه از شخصیت او توجه چندانی نمیکنند و حافظی را در نزد خود تصور میکنند که ارتباط چندانی با قرآن کریم نداشته است.
حال آن که هرگز چنین نیست و باید دانست که اصولاً بدون آشنایی با قرآن کریم و تفسیر آن؛ اولا حافظ، حافظ نمیشد و ثانیاً شناخت شعر حافظ و شخصیت او امری غیرممکن بود. چرا که در دیوان اشعار او کمتر غزلی را میتوان یافت که به تصریح یا کنایه و اشاره، سخنی از معارف قرآنی به میان نیامده باشد.
به هرحال، همان طور که گفتیم،قاری و دانشمند قرآنی بودن، از دیگر صفاتی است که حافظ در بسیاری از ابیات اشعارش خود را با آنها معرفی میکند:
عشقت رسد به فریاد،ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
و:
حافظا، در کنج فقر و خلوت شب های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
و:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
و:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری
در پایان این بخش، تذکر نکتهای را خالی از فایده نمیدانیم و آن اینکه به گمان نگارنده این سطور، حافظ در کنار اشتغال به علم قرائت قرآن کریم،در امر تفسیر این کتاب آسمانی هم متبحر بوده و به گواهی یکی از ابیات دیوانش دور نیست که در بخشی از عمر خود دارای حلقه تفسیر قرآن بوده و این مصحف شریف را برای گروهی از مردم زمان خود تفسیر میکرده و چه بسا کتابی هم در تفسیر قرآن داشته که به دست ما نرسیده است و البته این مطلب نیازمند تحقیق بیشتری است و نظر نگارنده، تنها متکی به این یک بیت از حضرت خواجه است:
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زین سبب جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
۹ ـ حافظ دلسوخته
دلسوخته بودن در راه عشق، بیانگر اوج غم و اندوه عاشق در فراق معشوق است و عاشق دلسوخته، یعنی عاشق مهموم و مغموم که پیوسته در غم هجران یار میسوزد و در راه وصال یار، ستمها دیده و رنجها کشیده و این نیز صفتی است که حافظ، خود را با آن معرفی کرده است:
صوفیان، جمله حریف اند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
ادامه دارد