گفتگو با پروفسور داریوش فرهود بنیانگذار گروه ژنتیک انسانى دانشگاه تهران و عضو فرهنگستان علوم پزشکى ایران
فرار مغزها، رفتن میوه‌ است فرار ژن‌ها، رفتن بذر
منوچهر دین پرست
 

دکتر داریوش فرهود را به‌عنوان پدر علم ژنتیک در ایران می‌شناسند. ایشان معتقد است که به‎جای اصطلاح «فرار مغزها» باید از «فرار ژن‌ها» استفاده کرد و خطری که یک جامعه را تهدید می‌کند، ‌از دست رفتن ژن‌های هوشمند آن جامعه است.
پروفسور فرهود، در فروردین ماه سال ۱۳۱۷ در تهران متولد شده است. دکتری پزشکی خود را در سال ۱۹۶۹ در شهر اورلانگن آلمان و دکتری علوم طبیعی در زمینة ژنتیک وPHD انسان‎شناسی را از دانشگاه ماینس آلمان دریافت کرده و در ژنتیک پزشکی از دانشگاه مونیخ درجة پروفسوری دارد.
ایشان بنیانگذار، استاد و مدیرگروه ژنتیک انسانی دانشکدة بهداشت ‌دانشگاه علوم پزشکی تهران (۱۳۸۲-۱۳۵۲) است. دکتر فرهود غیر از زمینة تخصصی خود در زمینة اخلاق نیز آثار و فعالیت‌های فراوانی داشته و عضو کمیته «اخلاق در ژنتیک پزشکی» سازمان جهانی بهداشت است. ایشان همچنین نگارش آثاری در زمینة فرهنگ، ‌ادبیات و تاریخ ایران را در کارنامه دارد.

* وقتی که از دانشی به نام ژنتیک صحبت می‌کنیم اساسا دربارة چه‌چیزی صحبت می‌کنیم؟
ما تخمین می‌زنیم که کل عالم و آسمان و زمین از حدود سیزده و نیم میلیارد سال پیش به‎وجود آمده است. البته خورشید حدود پنج یا شش میلیارد سال و کره زمین بین سه تا چهار میلیارد سال پیش به‏وجود آمده‌اند. در آن زمان، مدت زیادی صرف سرد شدن کرة زمین شده است. در این پروسه، زمین به گدازه یا گلوله آتشی بدل شد که در طول زمان توسط باران‌هایی که بر آن می‌ریخت سرد می‌شد. حداقل یک میلیارد سال صرف سرد شدن کره زمین شد و از آن پس آب بر روی کرة زمین باقی ماند.
به‎تدریج با سرد شدن کرة زمین، شعاع آن دو برابر شد و دریاها و دریاچه‌ها بدل به اقیانوس‌ شدند. تخمین زده می‎شود حدود یک میلیارد سال پیش، اولین موجود زنده و تک‎یاخته‌ای روی زمین به‏وجود آمد. تمام اسیدآمینه‌ها می‌توانند بر اساس قانون احتمالات دور هم قرار بگیرند و بالاخره آن اسیدامینه‌هایی دور هم قرار گرفتند که قابلیت زندگی داشتند. وقتی این‎ها دور هم به‎شکل صحیحی قرار گرفتند، در یک لحظه خاص، ساعت زندگی شروع به کار کرد و سلول(یاخته) اولیه به‎وجود آمد.
براساس قانون احتمالات شاید یاخته‌های بسیاری‌ به‏وجود آمدند، اما چون نتوانستند ادامه حیات بدهند از بین رفتند. بالاخره یاخته‌ای به‏وجود آمد که توانایی دوقسمت شدن را داشت، هر قسمت به یاخته‌های دیگر بدل شد و از این‎جا ژنتیک
به‌وجود آمد.
ما می‌گوییم اگر از علوم صحبت می‌کنیم اساسا از اولین اتفاق، یعنی ژنتیک صحبت می‌کنیم. اگر ژنتیک نبود قابلیت تقسیم سلولی (زایش) هم نبود. آن سلول اولیه توانست رشد کند و ژنتیک حاکم شد. بعدا با موتاسیون(جهش)‌های مختلف که به‎وجود آمد این تک سلولی‌ها چند سلولی شدند و از آن‏جا موجودات آبزی مانند ماهی و کوسه و کروکودیل به‎وجود آمدند.
دوزیستی‌ها از آب بیرون آمدند و در خشکی زندگی کردند. موجودات مختلفی از یکدیگر تکامل پیدا کردند و در نهایت انواع میمون‌ها و انسان به‌وجود آمدند.

* انسان آخرین موجودی است که به‎لحاظ ژنتیکی به‎وجود آمد؟
بله. نمی‌خواهم بگویم این آخری است اما تا امروز آخرین آن‌هاست.

* ‏از لحاظ دانش ژنتیکی ما الان در ایران و جهان در چه‎مرتبه‌ای قرار داریم؟
در ایران متأسفانه بسیاری از سرمایه‎ها به دلیل محدودیت‌ها و محرومیت‌ها هدر می‌روند و در علوم پایه سرمایه‌گذاری نمی‌شود. هر کشوری قصد پیشرفت داشته باشد باید در علوم پایه سرمایه‌گذاری کند. تمامی جوایز نوبل در علوم پایه داده می‌شود ولی افراد در علوم بالینی (متخصصان قلب و چشم و مغز) شهرت پیدا می‌کنند و ثروتمند می‌شوند.
علوم پایه بسیار پرخرجند و متأسفانه ما نیز در این زمینه بسیار ضعیف هستیم؛ درحالی‎که در اروپا و آمریکا و حتی در چین بسیار در حوزة علوم پایه فعال هستند و سرمایه‌گذاری علمی و اقتصادی می‌کنند.
در دانش ژنتیک گیاهی بسیار کم کار شده است. گفته می‌شود که مثلا برنجی پیدا کردند که آب کمتری مصرف می‌کند ولی کار ژنتیکی عمیقی صورت نگرفته است یا مثلا زیتونی که دومیلیون سال در رودبار ایران بوده همچنان محصول می‌دهد و کار ژنتیکی روی آن صورت نگرفته است. در ژنتیک حیوانی نیز روی موش و خرگوش کار چندانی صورت نگرفته است.
ژنتیک انسانی در اصل انسان‎شناسی ژنتیکی است که کسی روی آن کار نمی‌کند؛ چون نه بودجه دارد و نه هدف مشخص. تنها چیزی که بیشتر دربارة آن کار می‌شود ژنتیک پزشکی است. برای این‎که بیماری وجود دارد و بیمار هزینه می‌پردازد و دربرابر آن هزینه، آزمایشات ژنتیکی صورت می‌گیرد.
در تحقیقات جهانی در هر سه حوزه و در تمامی موارد گیاهی و جانوری و انسانی و پزشکی کار می‌شود. در اروپا و آمریکا تحقیقات بسیاری در این زمینه انجام می‌دهند. در چین هم به همین شکل است. در هندوستان ما چندان کار باکیفیتی نمی‌بینیم اما در کره جنوبی و ژاپن هم خوب فعالیت می‌شود.

* مهم‎ترین دستاورد این سال‌های کشورهای جهان در چه زمینه‌ای بوده است؟
مراکز پژوهشی جهان در بحث درمانی و پزشکی بسیار فعال هستند. در تشخیص، درمان و مدیریت بیماری‌ها بسیار کار می‌شود. تا حدود دویست سال پیش، تشخیص‌ها بالینی بود. از حدود صد و پنجاه سال پیش فعالیت آزمایشگاهی بیشتر موردتوجه قرار گرفت و در همین آزمایشگاه‌های تشخیص طبی اکنون در حدود ششصد تا هفتصد نوع آزمایش انجام می‌شود که بسیار هدفمند به‎کمک تشخیص بیماری‌ها آمده‌اند.
از حدود ده سال پیش تشخیص‌ها ژنتیکی و مولکولی شده است. از فردی خون می‌گیرند و «دی‌ان‌ای» آن را جدا می‌کنند و از طریق دستگاه «ان‌جی‌اس» اطلاعات مولکولی را به‎دست می‌آورند و به این ترتیب تشخیص بیماری‌ها بر اساس اطلاعات مولکولی انجام می‌گیرد.

* آیا در این مرحله دستکاری ژنتیکی هم صورت می‌گیرد؟
نه در این مرحله نیست.
* هنوز انجام نمی‌دهند یا این‏که می‌توانند و انجام نمی‌دهند؟
درمورد جانوران و گیاهان دستکاری بسیاری انجام می‌شود، چرا که ملاحظات اخلاقی شدیدی ندارد. اگرچه در این موارد هم باید به اخلاق توجه کرد. در جانوران دستکاری‎شده، دیدند که آن موجودات دستکاری‎شده عمر کوتاه‌تری داشته و به بیماری های دیگری مبتلا شده‌اند. در مورد انسان هم می‌توانند کارهایی انجام دهند اما اجازه داده نمی‌شود و بسیار هم محتاط هستند.
من در سال ۱۳۷۴ عضو کمیته ژنتیک سازمان بهداشت جهانی بودم. مدتی پیش از آن یک دانشمند کره‌ای ادعا کرده بود که جنینی را از یک سلول (بدون پدر و مادر) به‎وجود آورده‌است که البته فقط در حد حرف بود. سازمان بهداشت جهانی و یونسکو بسیار از این مورد نگران شده و کمیته اخلاقی را در سال ۱۳۷۳ برای ملاحظات اخلاقی شکل داده بودند. البته ادعای آن دانشمند کره‌ای هم هیچ‌وقت اتفاق نیفتاد.

* یعنی آن کار امکان‎پذیر هست اما به لحاظ اخلاقی انجام نمی‌شود؟
بله، البته مشکلاتی نیز در سر راه قرار دارند. نوزادی که از این راه به‎دنیا بیاید عمر کوتاه‌تری داشته و بر اثر برخی بیماری‌ها از جمله سرطان خواهد مُرد. یعنی هنوز به‎طور قطعی بچه دستکاری‎شده ژنتیکی در عالم وجود ندارد.

* در میان بحث به موضوع بیمارها اشاره کردید. بیماری‌هایی به‎صورت وراثتی وجود دارند، مانند آلزایمر و سرطان. آیا درمان این‌ها از نظر ژنتیکی به جایی رسیده یا همچنان دارد در این زمینه کار می‌شود؟
وقتی می‌گوییم بیماری ژنتیکی یا صفات ژنتیکی، چند حالت دارد. یکی این‎که بیماری‌ها کروموزومی هستند. یعنی یک نقص کروموزومی وجود دارد و تعدادی از آن‌ها کم یا زیاد می‌شوند. گروه دیگر بیماری‌های تک ژنی هستند، مانند تالاسمی و هموفیلی و غیره. گروه سوم ویژگی‎های چند ژنی هستند، مانند صفات و روحیات و خلقیات. بسیاری از ژن‌ها زمینه‌ساز بیماری‌ها هستند؛ یعنی بیماری هنوز وجود ندارد و شاید هم ظاهر نشود. ممکن است با سبک زندگی ناسالم این بیماری ظاهر شود. این‌ها پیش‎آگهی هستند که نباید بالقوه بشوند. گروهی از بیماری‎ها نیز ممکن است در دوران بارداری اتفاق بیفتند که به‎صورت مادرزادی ظاهر می‌شوند، درحالی‌که ژنتیکی نیستند.

* یکی از موضوعاتی که شما به‏عنوان متخصص ژنتیک طرح کردید، بحث فرار ژن‌ها بود. از نظر علمی این بحث یعنی چه؟
این موضوع را بنده گفته بودم و عده‎ای آن را به جای فرار مغزها طرح کردند. فرار مغزها یعنی این‏که افراد نخبه و باهوش از منطقه‌ یا کشوری به منطقه یا کشور دیگری، برای دستیابی به کار و رفاه بیشتر کوچ ‌کنند.
قبل از این‎که وارد بحث شویم، به‏عنوان یک متخصص ژنتیک باید بگویم مقصود از مغزها این است که از نظر ما افرادِ باهوش از پدر و مادر باهوش به‎دنیا می‌آیند و افراد قدبلند از پدر و مادر قدبلند متولد می‌شوند. اگرچه محیط هم تأثیرگذار است، اما قطعا تأثیر ژنتیکی بسیار جدی و مهم است.
این موارد به‏لحاظ ژنتیکی اثبات شده‌اند که افراد، صفات کمّی را به‎ارث می‌برند. در نتیجه به‏ارث بردن صفات، یک امر ژنتیکی است و افراد باهوش هم این صفات را به فرزندان خود منتقل می‌کنند. به‎طور مثال در خانواده‌ «باخ»، همگی موسیقیدان بودند، «چارلز داروین» و «سرفرانسیس گالتون» با هم خویشاوند بودند که دو شخصیت تأثیرگذار بر حوزه ژنتیک در جهان هستند.
به‎عبارتی دیگر فرار مغزها یعنی اگر شخصی پس از سن باروری به کشور دیگر کوچ کند، در واقع فقط مغز خودش را برده و بعد از مدتی هم فوت می‌کند و از بین می‌رود. اما فرار ژن‌ها یعنی این‎که فردی که دارای ژن هوش یا توانایی یا هر چیز دیگری هست، زن یا مرد، به منطقه دیگری می‎رود و آنجا ازدواج می‏کند و ژن خود را انتقال می‏دهد. این‏ها تا زمانی که در سن باروری هستند، فرار ژن به حساب می‌آیند. یک دانشجوی نخبه وقتی به خارج می‌رود و در آن‏جا با یک خارجی ازدواج می‌کند، ژن خوبش را به آن‏جا برده و فرزندش نیز دارای همان ژن خوب هست. مریم میرزاخانی ژن خوبش را به آمریکا برد و بچه‌ای به‎دنیا آورد که از آن پس ژن او متعلق به آن کشور خواهد بود.

* آیا شما بر اساس یک کار تحقیقاتی به این نتیجه رسیدید؟
بله این یک کار گردآوری شده است.

* آیا حدس و گمان دخالتی در کار شما داشته؟
نه این یک کار مروری بوده است. من بر اساس شجره‌نامه‌ها و فعالیت‌های علمی کسانی که نخبه بودند به این نتیجه رسیدم و البته این موضوع در دنیای امروز هم کاملا تأیید شده و بسیاری از متخصصان ژنتیک به این نتیجه رسیده‌اند.
فرار ژن‌ها امر ساده‌ای نیست. مثلا اگر آقای رضازاده را که وزنه‌بردار جهانی است، به خارج از کشور ببرند همه می‌فهمند و رسانه‌ها هم پیگیرند. اما کسی از مهاجرت فرزندان نخبه‌ای که آفریننده کارهای علمی است خبردار نمی‌شود و ما با طیف عظیمی از کسانی روبه‌رو هستیم که با وجود دارا بودن ژن‌ هوش (به‎صورت المپیادی‌ها و غیره) از کشور می‌روند.
بعد از جنگ دوم جهانی بسیاری از نخبگان و نویسندگان و شاعران و هنرمندان و دانشمندان دنیا به آمریکا مهاجرت کردند، از جمله اینشتین (فیزیکدان آلمانی)، کارل لانداشتاینر (پزشک اتریشی) و هانا آرنت (فیلسوف آلمانی).
زیانی که از طریق جنگ به عراق و ایران وارد آمد باعث شد تعداد بسیاری از ژن‌های نخبه به اروپا و آمریکا بروند و نمی‌توان چنین زیانی را به راحتی جبران کرد و برای جبران و ایجاد توازن، دست‌کم یک نسل (۲۵ سال) زمان را از دست داده‌ایم.
کسی که از منطقة سکونتش می‌رود، ژن هوش را هم با خودش می‌برد و در آن‎جا ازدواج کرده و این ژن را به فرد دیگری منتقل می‌کند. پس از گذشت چندین سال ما شاهد خواهیم بود که بسیاری از ژن‌های باهوش از کشور رفته‌اند. کشورهای توسعه‎یافته، افراد باهوش، هنرمند، ورزشکار و حتی ثروتمند را می‌پذیرند و افراد کم‏بنیه و عادی را نمی‏پذیرند. آمریکا بیشترین منفعت را از طریق جذب افراد باهوش و نخبه بعد از جنگ جهانی دوم به‎دست آورده است.
مقصود من از فرار ژن‌ها این است که شما بذر را از دست می‌دهید، نه میوه را. وقتی که بذری را از منطقه صادر می‌کنیم، فقط میوة آن را صادر کرده‌ایم، اما اگر هستة هلو را بدهیم و آن‌ها همان هسته را بارور و تکثیر کنند، قطعا میوه‌های مرغوبی به‎دست می‌آورند. فرار ژن‌ها یعنی همین صادرات هستة هلو. کاشت بسیاری از میوه‌های ایرانی در نقاط دیگر جهان رواج پیدا کرده است، ولی بذر یک‎بار مصرف خیار گلخانه‌ای از خارج به ایران می‌رسد و امکان تکرار آن نیست، یعنی هربار باید بذر خرید.

* شما به عنوان متخصص ژنتیک چه دلیل علمی برای بحث فرار ژن‌ها دارید؟ آیا تلاش و کوشش، باعث نخبه شدن افراد در هر کشور نمی‌شود؟
باید یادآوری کنم که ما تلاش و کوشش و محیط زندگی فرد را برای بروز نخبگی انکار نمی‌کنیم ولی یک نخبه به طور قطع دارای ژنتیکی هست که صفات باهوشی در آن وجود دارد. آن صفات باید در محیط مناسب و با پرورش صحیح به نتیجه درستی برسد تا فرد نخبه بتواند هوش خود را به ظهور برساند. در صورتی که محیط و فضا نامناسب باشد آن ژنتیک باهوشی هم از بین می‌رود.
من هم به کشورهای مختلفی که چنین ژن‌هایی را می‌دزدند ایراد می‌گیرم و هم به کشورهایی که چنین ژن‌هایی را نگهداری نمی‌کنند و به سادگی از دست می‌دهند.
ما قانونی داریم که کسی حق ندارد محتوای ژنی و فرآورده‌های خونی (DNA) را به خارج از کشور منتقل کند، اما قانونی برای جلوگیری از خروج افراد باهوش نداریم. اگر شما تعدادی دی‌ان‌ای تهیه کنید، اجازه خروج ندارید؛ چرا که این محموله جزو ذخیرة ژنتیکی کشور محسوب می‌شود. تعجب می‌کنم که ذخیرة ژنتیکی را نمی‌توان به خارج فرستاد اما خود فردی که حامل ژن‌های باهوشی و نخبگی است را به‎راحتی می‌توان به خارج فراری داد.
مهاجرت تمامی کسانی که از کشورهای مختلف خاورمیانه و آسیا به خارج رفتند از طریق لنج و قایق نبوده بلکه برای خیلی از آن‌ها به راحتی ویزایشان را صادر کردند تا از کشور خارج شوند. متفکران و نخبگان، نامه‌نگاری می‌کنند و درخواست پذیرش می‌دهند و رزومة خود را می‌فرستند تا بتوانند مهاجرت کنند.
از یک مزرعة بسیار بزرگ می‌توان میوه خوب و مناسب را چید و کسی جلوی شما را نمی‌گیرد. شما اگر در همین مزرعه، هسته و بذر خوب و مناسب داشته باشید می‌توانید میوه خوب به‌عمل آورید. ژن هم همین‎گونه است و ژن‌های خوب و باهوش فرزندان باهوش تولید می‌کنند.در اداره‌های مهاجرت کشورهای توسعه‌یافته، مجموعه‎ای از افراد روان‎شناس، جامعه‌شناس، اقتصاددان و متخصصان ژنتیک وجود دارند که تشخیص می‌دهند به چه‎کسانی باید ویزا داده شود. مگر ما در تاریخمان نداشتیم که ابن‎سینا را می‌خواستند بدزدند و به دربار خود ببرند؟
بنابراین فرار یا حتی دزدیدن مغزها امری است که در طول تاریخ جریان داشته اما زیرکی ما کجاست که نتوانستیم نخبگان و جوانان برجستة خود را در کشور نگه داریم و چرا باید شرایط کار و محیط اجتماعی، آن‌ها را متواری کند؟ می‌خواهم بگویم در بسیاری از موارد، فرار مغزها نیست بلکه پرتاب مغزهاست.

* شما معتقدید که فرار ژن‌ها یک آسیب است و آن را به‌صورت یک آسیب می‌بینید؟
بله، پس از هر اتفاق ناخوشایندی که در هر سرزمینی رخ بدهد، معمولا دو دسته از آن سرزمین فرار می‌کنند، یکی سرمایه‌دارها و دیگری دانشمندان و متفکران. هر دو این افراد نیازمند آرامش و امنیت هستند.

* البته سرمایه‌دار الزاما ژن خوب نداشته است.
چرا، او هم اگر از رانت و دزدی استفاده نکرده باشد، ژن خوبی داشته که توانسته سرمایه جمع کند. به‎هرحال این دو گروه ژن‌هایی دارند که قابلیت تکثیر دارد.

* آیا افرادی که از آن‌ها نام می‌برید به ذاته دارای ژن‌های خوبی هستند یا زمینه و بستر مناسب و آموزش باعث شده که دانشمند شوند؟ مثلا خانم میرزاخانی هم در این دسته قرار می‌گیرد.
زنده‌یاد پروفسور میرزاخانی واقعا دارای ژن خوبی بود ولی می‌بایست محیط و شرایط اجتماعی هم فراهم می‌بود وگرنه آن‎چنان نمی‌درخشید. من باور دارم باران که در لطافت طبعش خلاف نیستر در دشت لاله روید و در شوره‌زار خس.
یعنی ژن‌های خوبی وجود دارند که می‌پوسند و از بین می‌روند یا حتی برخی افراد ژن‌های خوبی دارند که آن‌ها را در تبهکاری و دزدی و فساد به‌کار می‌برند. برخی از سارقان و فاسدان بسیار افراد باهوشی هستند. حدود شصت سال پیش در آلمان تحقیقی انجام داده بودیم که نشان می‌داد دزدی با هوش ارتباط مستقیمی دارد. آن‌هایی که فعالیت‌های حرفه‌ای در این موارد دارند بسیار افراد باهوشی هستند اما هوششان را در زمینة بدی به‎کار برده‌اند.

* در چند سال اخیر یکی از آقازاده‌ها قضیه ژن خوب را مطرح کرد. شما چه نقدی به این حرف دارید؟
من درمورد شخص خاصی حرف نمی‌زنم اما بعضی از این آقازاده‌ها می‌توانند دارای ژن خوب باشند یا زن خوبی گرفته باشند. برخی آقایان، زن خوب دارند نه ژن خوب. دو تا نقطه آن کم است! آن‌ها زنی با ژن خوب گرفته‌اند و می‌گویند ما ژن خوب داریم.
* به این موضوع از منظر تاریخی و سیاسی هم می‌توان نگاه کرد؟
بله. وقتی داروین نظریات خودش را بیان کرد، شاخه‌ای از داروینیسم به‌وجود آمد به‌نام داروینیسم اجتماعی. در این حوزه گفته می‌شود که چه‌کسی در چه‎محیطی رشد می‌کند. جمله‌ای که داروین گفت «ماندگاری اصلح» نام دارد.
این‎که سیاستمداران می‌گویند شایسته‌سالاری -و درست هم می‌گویند، زیرا هر سیستمی باید شایسته‌سالاری داشته باشد، حتی در گروه‌های مافیایی هم شایسته‌سالاری هست- این سئوال را به‌وجود می‌آورد که شرایط و ضوابط آن شایستگی چیست و چه ویژگی‌هایی دارد. در بسکتبال، شایسته‌سالاری این است که بازیکن، قد بلندی داشته باشد و گل بزند. زورگیرها باید گردن‎کلفت باشند. یعنی محیط کار و اجتماعی تعیین می‌کند که شرایط برای آن شایسته‌سالاری چه باشد.

* با چنین ایده‌ای ما در آینده نه‏چندان دور شاهد خواهیم بود که اکثریت جمعیت کشور را افراد متوسط با سطح هوشی رو به پایین تشکیل بدهند؟
البته این نگاه آن‌قدر هم تلخ و سیاه نیست، بالاخره نخبگان در هر کشوری ظهور می‌کنند. اما به‎تدریج شاهدیم که ظهور نخبگان بسیار کم‌رونق می‌شود و با چنین فضایی کشور در دست افراد کم‌هوش و جاه‌طلب می‌افتد و در فضای خلاء فکری قرار می‌گیرد. ما دیگر شاهد ظهور اختراعات و اکتشافات و فعالیت‌های علمی در مرزهای دانش جهانی نخواهیم بود و هرآن‏چه تولید می‌شود به عبارتی مونتاژکاری یا مهندسی معکوس و بومی‌سازی است.

* سرانجام این وضعیت چگونه خواهد بود؟
تا مدت‌ها افراد نخبه و باهوش به عرصه عمومی نمی‌رسند و ما شاهد فروافتادن هستیم، مانند کسی که ناگهان فشار خونش می‌افتد.
زمانی که کشوری که دچار فروافت شود افراد پوپولیست جایی برای خودنمایی در آن می‌یابند. در موج اولِ فرو افتادن، افراد متفکر خارج می‌شوند، سپس موج مهاجرت اقتصادی آغاز می‌شود که افراد پولشان را از کشور خارج می‌کنند و در موج سوم افرادی که کار سیاسی می‌کردند، پناهندگی سیاسی می‌گیرند.
باید تأکید کنم که در فرار ژن‌ها شاهد گسترش و تکثیر ژن‌های باهوش در مناطق توسعه‌یافته هستیم و تکثیر چنین ژن‌هایی می‌تواند باعث رشد افراد باهوش در آن
منطقه شود.
* در بحث فرار ژن‌ها، چه پیش‌بینی نسبت به آینده هست؟
من نمی‌خواهم بگویم اگر ژن‌های خوب از جایی بروند آن‎جا خالی از ژن خوب می‌شود، این‎گونه نیست و دوباره ژن‌هایی پیدا می‌شوند. تنها چیزی که از دست می‌رود زمان است.
به‎طور مثال فرض کنید دو برند در حوزة تکنولوژی فعال هستند. اگر یکی زودتر کارش را به بازار بدهد، قطعا موفق‌تر خواهد شد. این‏که گفته می‌شود کشوری عقب‌افتاده است یعنی آن کشور به لحاظ زمان، عقب ‌افتاده و هنوز کالا وارد می‎کند. وقتی واردات صورت گرفت دیگر کسی تولید نمی‌کند. ژن‌هایی که می‌توانند تولید علم کنند به‎دنبال راحتی می‌روند و به این ترتیب رانت‌خواری، واسطه‌گری، واردات و قاچاق اوج می‌گیرد.

* سؤال دیگری از شما می‌پرسم، شما تاکنون چه نقدها و گفته‌هایی درقبال نظراتتان شنیده‌اید؟
من در بسیاری از محافل این حرف‌ها را گفته‌ام و به لحاظ علمی هم تأیید شده است. اما نمی‌گویم باید جلوی یک عده را بگیریم که نروند، این‌گونه نیست. بسیاری کارها باید انجام شود تا این اتفاق نیفتد، مانند ایجاد آرامش و امنیت و زمینة اقتصادی سالم، زمینة تولید علم در جامعه و حفظ جایگاه و حرمت نخبگان.
دانشگاه‌های ما متأسفانه معلمانی را به‎وجود آورده‌اند که تولید علم نمی‌کنند و فقط اطلاعاتی را که فراگرفته‌اند به دانشجویان انتقال می‌دهند. فرآیند مغزیشان این‌گونه نیست که تولید علمی صورت بگیرد. فضای دانشگاه‌های ما در حوزة حفظیات است نه فکریات؛ در حوزة تقلید است نه تدبیر؛ در صحنة پذیرش است نه انتقاد سازنده؛ جایگاه منقول است نه معقول.

* یکی از موضوعاتی که طی سال‌های اخیر بر روی آن کار شده بحث پروژه ژنوم است. این پروژه در چه مرحله‌ای قرار دارد؟
این پروژه اکنون بسته شده است ولی کارها در همان راستا ادامه دارد. من هم سنگ کوچکی در این قصر بزرگ کار گذاشته‌ام. پروژةژنوم انسان طرح نقشه‌برداری و تعیین توالی کل ژنوم انسان بااستفاده از روش‌های علمی بود که برای نخستین باردرسال ۱۹۸۴ عنوان شد. هدف این پروژة بین‌المللی تعیین توالی جفت باز (اجزای تشکیل‌دهندة دی‌ان‌ای) انسان ازهردو نظر فیزیکی و عملکرد بود.
تأمین قسمتی از بودجه این پروژه را دپارتمان انرژی آمریکا به عهده گرفت و درسال ۱۹۸۸ کنگرة آمریکا رسما اجرای پروژة ژنوم انسانی را ازسال ۱۹۹۱ به مدت ۱۵ سال تصویب کرد. دراین سال انستیتو بهداشت ملی آمریکا (NIH) نیز برای اجرای این طرح اعلام آمادگی کرد. کشورهای انگلیس، فرانسه، آلمان و ژاپن نیز به این پروژه پیوستند. در سال ۱۹۹۸ سازمان ژنوم انسانی (HUGO) ایجاد شد. اهداف اولیه پروژه ژنوم انسانی، تعیین نقشة دقیق ژنتیکی کروموزوم‌ها، تهیة نقشه فیزیکی کروموزوم‌های اورگانیسم‌هایی که به‌عنوان مدل انتخاب شده‌اند، تعیین توالی کل ژنوم انسان و ایجاد شبکه‌های ارتباطی و بانک‌های اطلاعاتی بود.
این پروژه در سال ۲۰۰۱ به پایان رسید. اما هنوز بسیاری از ژن‌های انسان شناسایی نشده‌اند. این پروژه بزرگ‌ترین پروژة گروهی بشر بوده‌است که تاکنون محققان زیادی درآن شرکت کرده‌اند.
باید بگویم که ژن‌ها در این پروژه کشف شدند، اما موتاسیون‌(جهش) های جدیدی هنوز هست. ما زمانی فکر می‌کردیم تالاسمی، سی یا چهل موتاسیون دارد، اما الان متوجه شدیم که حدود پانصدرششصد جهش دارد. ما بیماری‌هایی داریم که موتاسیون‌های جدید آن باید شناسایی شوند. من در این پروژه یک بیماری و ژن آن را پیدا و اعلام کردم. این بیماری جوش‌خوردگی مادرزادی مفصل‌ها بود؛ افرادی بودند که در پنج نسل، مفاصل آن‌ها جوش خورده بودند و مفصل آرنجشان تکان نمی‌خورد.

* سؤالی را در انتهای گفتگویمان طرح می‌کنم. در برخی محافل از نامیرایی و اَبَر انسان گفته می‌شود، اگرچه بسیاری در رد آن صحبت کرده‌اند. آیا از نظر ژنتیکی این موضوع می‌تواند در آینده تحقق پیدا کند؟
این اتفاق نخواهد افتاد، با سبک زندگی سالم می‌توانیم طول عمر را بیشتر کنیم. می‌توان گفت اگر کسی تا شصت سال نمیرد، بعد از آن اگر فوت کند تقصیر خودش است که بد زندگی کرده.
بیماری‌های ژنتیکی مانند دیابت، سرطان و بیماری‌های قلبی-عروقی تا این سن خودشان را ظاهر می‌کنند. بعد از آن سبک زندگی است که باعث می‌شود انسان دچار لطماتی بشود و از
بین برود.
البته در نهایت انسان هم مانند هر موجود دیگری دچار فرسایش می‌شود. تیرآهن را در بیابان بیندازید، پس از مدتی دچار خوردگی و پوسیدگی می‌شود و از بین می‌رود.
شکی نیست که سلول‌های بدن هر موجود زنده‌ای به‎تدریج از بین می‌روند و نمی‌توان جلوی آن را گرفت. اگر کسی را بخواهند مثلا تا ۱۵۰ سالگی نگه دارند در نهایت بر اثر سرطان از بین می‌رود، چرا که سلول‌ها در خودشان دچار تکثیر می‌شوند.
ابدیت برای هیچ کس وجود ندارد و این‎که گفته‌اند به درد فیلم‌های علمی تخیلی می‌خورد.

* در پایان اگر نکته‌ای ناگفته باقی مانده است بفرمایید.
درحال حاضر حدود هشتاد درصد از بیماری‌ها و معلولیت‌ها و مرگ‌ومیرها که هزینه‌هایشان به جیب مردم و دولت تحمیل می‌شود، شامل چهار گروه هستند. اول بیماری‌های قلب و عروق، دوم بیماری‌های سرطانی، سوم متابولیک و چاقی و قند و در آخر هم بیماری‌های روانی. بیماری‌های روانی شاید متفاوت باشند، اما سه مورد دیگر به سبک زندگی بسیار مرتبطند. اگر سبک زندگی در کل جامعه تغییر کند این بیماری‌ها می‌توانند به نصف برسند.
خوردوخوراک و خواب مناسب و شغل و مناسبات اجتماعی و در رأس همة آن‌ها رفع استرس از مواردی هستند که در سبک زندگی سالم باید اعمال شوند.
استرس البته در رأس تمامی این موارد قرار دارد، زیرا باعث ایجاد ناراحتی قلبی و سرطان و دیابت و بروز مسائل روانی می‌شود. زیاده‌طلبی، نخوابیدن، با موبایل کار کردن و ده‌ها مورد دیگر باعث ایجاد استرس می‌شود. سبک زندگی مردم ما ناسالم است.

* شما از منظر متخصص ژنتیک باور دارید که استرس‌ها بیماری‌ها را تشدید می‌کند و در خود ژن‌ها هم اختلال به‎وجود می‌آورد؟
بله، نه‎تنها من باور دارم، بلکه این موضوع از لحاظ علمی هم اثبات شده است. مبحثی به نام «اپی ژنتیک» وجود دارد که نشان می‌دهد یافته‌ها و عادت‌ها ژن‌ها را فعال می‌کنند.
به‎طور مثال فرهنگ از تمام زوایای آن وارد ژنتیک ما می‌شود. دروغ‌گویی، شجاعت، ترسو بودن، خشونت، مهربانی، میهن‌پرستی و محبت، همگی از مواردی هستند که به‎تدریج در اطلاعات ژنتیکی قرار می‌گیرند.
من دو کتاب در مورد مهربانی و خشونت نوشتم که چگونه این صفات می‌توانند به‎تدریج وارد زندگی مردم شوند. این‌ها جزو اطلاعات ژنتیکی انسان قرار می‌گیرند و بخشی از غریزة ما می‌شوند.
وقتی مردمی خشونت را ترویج می‌کنند این خشونت در ذاتشان قرار می‌گیرد و در نسل‌های بعدی تکرار می‌شود. الان در همین کشور ما گروه‌هایی با نام لات‌ها و گنده‌لات‌ها به وجود آمده‌اند که در حال زیاد شدن هستند. من به‎عنوان یک شهروند بیم آن دارم که رفتار و منش این گروه‌ها در سال‌های آتی گسترش پیدا کند و لطمات جدی به مردم و کشور بزند. لات‌بازی، پهلوانی نیست. پهلوانان اسطورة اخلاق و مهربانی بودند.

* نگاه یک متخصص ژنتیک به این آسیب‌ها چگونه است و چطور می‌توان راه حلی برایشان ارائه کرد؟
باید جامعه‌شناسان، رفتارشناسان، روان‌شناسان و دیگر متخصصان با یک کار تیمی و هماهنگ، راهکار ارائه دهند. به‎شکل انفرادی به‎هیچ عنوان به هیچ نتیجه‌ای نخواهیم رسید. آن‎وقت من هم به‎عنوان یک شهروند نظر خود را می‌گویم که بتوانیم به یک راهکار برسیم. با این وضعیت من نگران نسل آتی با یک همه‌گیری خشونت (نه شجاعت) و ویرانگری هستم.

code

نسخه مناسب چاپ