دوست خوب ما؛ نوشته شما را که درباره معلم و فداکاریهایاوست، مطالعه کردم.
متن شما شبیه یک مقاله کوتاه است و درک شما از زحمات و مهربانی معلم، ستودنی است. کاش «عنوانی» هم برای آن انتخاب میکردید.
شما این توانایی را دارید که با مطالعه بیشتر، بیانی ادبیتر و خلاقانهتر به موضوعات داشته باشید.
متن شما را باهم می خوانیم:
معلم، چه واژه قشنگی! چه پر معنا!
شخصی فداکار و مهربان و …
کسی که توصیف کردنش، سخت است. کسی که بدون هیچ چشمداشتی، تمامی آموختههایش را در اختیار
دانشآموزان قرار میدهد. شخص فداکاری که تلاش میکند دانشآموزانی تربیت کند و آموزش دهد که در آینده افراد مفیدی برای جامعه باشند.
آن وقت ما با شنیدن حرف معلمی که با حضور در فضای مجازی، کلمه «آنلاین« را «آیلاند» تلفظ میکند، میخندیم، در حالی که باید از او بخاطر تمامی زحمتهایش قدردانی کنیم.
یا در برابر معلمی که عزیزترین و نزدیک ترین فرد زندگیاش را، فرزندش را، تازه از دست داده ولی دوباره با جان و دل به فداکاری خود ادامه میدهد و به دانشآموزان علم میآموزد تا اگر فرزند خود را از دست داده، بتواند دانشآموزانی مانند فرزند خود تربیت کند و به جامعه تحویل دهد؛ یا در برابر معلمی که همه فکر و ذهن و دغدغهاش دانشآموزان هستند و پس از خروج از اتاق عمل، بلافاصله به تدریس خود در فضای مجازی ادامه میدهد، چه گونه باید قدردانی خود را نشان دهیم؟
چه فداکاری هایی از این بزرگتر؟ معلمان مهربان، تمامی زندگیشان آموزش به ما است و میخواهند ما آیندهای روشن داشته باشیم. باید از همه معلمان تشکر و قدردانی کنیم که در این وضعیت سخت آموزش به ما را کنار نگذاشتهاند.
من هم به نوبه خود از شما معلمان تشکر میکنم؛ اگر چه میدانم که این تشکر در برابر فداکاریهای شما خیلی خیلی کوچک است و برایتان آرزوی سلامتی و تندرستی میکنم و امیدوارم این وضعیت تمام شود تا دوباره از نزدیک شما مادران دلسوز را ببینیم.
***
محسن ترابزاده – ۱۰ساله:
نوشته شما را که به نوعی یک نامه صمیمانه به معلمتان است خواندم. شما نثر روانی دارید و این یک امتیاز خوب برای نوشتن است. با موضوع نوشته و مخاطب خود که معلم عزیزتان است، خیلی راحت وصمیمی برخورد کردهاید.پرداخت و توصیف شما از خانه معلم هم ساده و زیباست. باز هم برای ما نوشته بفرستید.
نوشتهتان را با هم میخوانیم:
آقای معلم را دوست دارم!
سلام آقای سعیدی. من محسن ترابزاده هستم. از این که در این مدت قرنطینه به همه سؤالات ما جواب دادهاید و هر پیامی برایتان میفرستم، زود میبینید تا بتوانم سؤالهایم را بپرسم؛ خیلی از شما تشکر میکنم.
راستش من همیشه دوست داشتم بدانم، داخل خانه شما چه شکلی است؟ چه وسایلی دارید؟ چه غذاهایی میخورید؟ چه لباسی میپوشید و …
تلویزیون شما چه شکلی است؟ چند تا کتاب دارید؟ چند تا بچه دارید و …
از وقتی اتاقتان را دیدهام و فهمیدهام آن گلدان پشت پنجرهتان شبیه همان گلدانی است که ما داریم، فهمیدم شما هم مثل داییجان ابوالفضل من هستید.
یک جور صمیمیتر شدهایم انگار با شما.
حتی رومیزیتان هم قشنگ است.
ما خیلی دوستتان داریم. هم بخاطر این که به ما خوب و قشنگ درس میدهید، هم بخاطر این که مهربان و صمیمی هستید.
من هم اگر روزی معلم بشوم، حتما میگذارم شاگردانم هر سؤالی دارند بپرسند و اگر قرار شد با موبایل یا کامپیوتر درس بدهم، حتما میگذارم کتابخانهام را ببینند.
امیدوارم از این حرفهای من ناراحت نشوید. این اولین نامه من به آفتاب مهتاب است و دوست داشتم همه بدانند آقای سعیدی چه معلم خوبی است.
امضاء: محسن ترابزاده – ۱۰ساله
****
نیایش فانی – ۱۲ ساله:
دوست همیشگی و خوب ما؛ یک متن ادبی و تخیلی درباره معلم نوشتهای که به خوبی در آن از تخیل و زبان شاعرانه استفاده کردهای و از طریق مداد رنگی و نقاشی، مهربانی و زیبایی را به معلمت هدیه دادهای و قدردان زحماتش بودهای. همه با هم نوشتهات را میخوانیم:
هدیه روز معلم
دوست داشتم با همه مدادرنگیهایم، یک نقاشی جادویی بکشم تا برود پیش معلم خودم و همه معلمهایی که با فداکاری در شرایط سخت در این روزها با اینترنتی که مدام قطع میشود و همه بچهها آنلاین نیستند، با حوصله درس میدهند و نمیگذارند ما یک سال عقب بمانیم.
نقاشی جادویی من وقتی به آنها برسد، بوی گل برایشان در هوا پخش میکند، یک آهنگ قشنگ میخواند و کاغذ آن مثل یک دستمال مرطوب کننده نرم و خوشبو، روی پوست دست و صورتشان مینشیند و آنها را تازه میکند و بعد مثل پروانه روی شانههایشان میرود و ماساژشان میدهد. سپس یک آینه میشود تا آنها خودشان را در آن ببیند. بلافاصله از آنها عکس میگیرد و تابلوی فرشته میشود و میرود روی دیوار.
زیر این تابلو نوشته شده است: معلم عزیزم، تو مثل فرشتهها، خوب و زیبا و مهربانی.
code