اشاره: به راستی میتوان گفت شهید بزرگوار استاد مطهری سوای اعتقاد عمیق به اسلام و دلبستگی فراوان به پیامبر اکرم(ص) و خاندان مطهرش، نسبت به عموم مسلمانان سخت دلسوز بود و بدین جهت دور ماندن ایشان را از معارف والای دینی برنمیتافت و به هر شکلی که میدانست و میتوانست، در ارتقای فرهنگی ایشان میکوشید. نمونهاش اینکه با وجود مسئولیتهای فرهنگی و اجتماعی متعددی که داشت و جایگاه علمی ویژهاش در حوزه و دانشگاه و اشتغال به تحقیق و تألیف، به خواست مترجمی که حتی نامش مشخص نیست، به گزینش جملات قصاری از حضرت رسول اکرم(ص) میپردازد تا آن مترجم محترم در ضمن کارش بیاورد که خود استاد دردمندانه توضیح دادهاند. برای دلسوزی عمومی و تلاش پیگیر برای نشر معارف دینی، کدام پاداش برتر از شهادت؟ آنچه در پی میآید، برگرفته از «مجموعه آثار استاد شهید مطهری» (ج۱۶، ص۴۹) است، با حذف آغاز گفتار ایشان:
***
…ما نمیتوانیم از این اظهار تأسف در باره خودمان خودداری بکنیم که امت پیغمبر آخرالزمان هستیم، از هر کداممان اگر بپرسند، نه چند تا سخن از پیغمبر بلدیم حتی لفظش را هم بلد نیستیم، چه رسد به معنی و تفسیرش و نه از سیره و رفتار پیغمبر میتوانیم چند کلمه بگوییم! یکی از نویسندههای معروف ایران که دو سه سال پیش مُرد و البته مذهبی نبود (ابتدای عمرش که هیچ مذهبی نبود، این آخر عمریها تمایلی پیدا کرده بود)، یک وقتی به من گفت: «من دارم کتابی را ترجمه میکنم در حکمت ادیان، یعنی حکمتهایی که در دینهای مختلف عالم وجود دارد: حکمتهایی که امروز در دین یهود وجود دارد، حکمتهایی که در انجیل وجود دارد، حکمتهایی که به زردشت نسبت میدهند، حکمتهایی که به بودا نسبت میدهند، حکمتهایی که از کنفسیوس است، و حکمتهایی که از پیغمبر ماست.» گفت: من فقط به رگ سیّدیام برخورده؛ زیرا از هر کسی کلمات زیادی نقل کرده، ولی به پیغمبر اسلام که رسیده چند جمله کوتاه نقل کرده، و چون ترجمه من ترجمه آزاد است، میخواهم اندکی بیشتر نقل کنم؛ ولی من که دسترسی ندارم. گفت: تصمیم گرفتهام صد آیه از قرآن نقل کنم، صد جمله از کلمات پیغمبر، و صد جمله از کلمات امیرالمؤمنین. در مورد قرآن گفت چون قرآن مترجَم (قرآن آقای قمشهای) هست، خودم میتوانم چند آیه انتخاب بکنم. از کلمات امیرالمؤمنین هم چون نهجالبلاغههای مترجم هست، میتوانم انتخاب بکنم؛ ولی راجع به سخن پیغمبر چون من به عربی چندان وارد نیستم و در فارسی هم هر چه گشتم پیدا نکردم، اگر میتوانی صد جمله از پیغمبر برای من پیدا کن و ترجمه هم بکن، ولی بعد من به قلم خودم درمیآورم که مطابق ذوق خودم باشد.
گفتم بسیار خوب. من صد جمله از رسول اکرم جمعآوری کردم و در اختیارش قرار دادم، ترجمه هم کردم که یک وقت در معنایش اشتباه نکند، بعد هم او در کتابی به نام «حکمت ادیان» چاپ کرد. البته آنجا اسم نبرد که این صد جمله پیغمبر را از کجا گرفته است، من هم نمیخواستم چون منظورم این بود که این کار انجام شود. به هر حال یک وقت به من رسید و گفت: «فلانی! پیغمبر ما یکچنین سخنانی داشته؟! من که نمیدانستم.» در صورتی که خود این نویسنده یک نویسنده معروف ایران، و کسی است که در کشورهای خارجی احیانا روی او حساب میکنند و وقتی میخواهند نویسندههای درجه اول ایران را بشمارند، یکی هم او را میشمارند. یک آدمی که به قول خودش سید است و [در همه] عمرش هم سر و کارش با کتاب بوده است، خبر نداشت که پیغمبر ما چنین سخنانی دارد. به من گفت: «پیغمبر ما یک چنین سخنانی داشته و من نمیدانستم؟!» گفتم: بله. بعد که کتاب چاپ شد، گفت: فلانی، من حالا میبینم سخنان پیغمبر اسلام بر سخنان تمام پیغمبران عالم میچربد. اینقدر عمیق و پرمعناست.
چرا ما مسلمانها باید اینقدر کوتاهی کرده باشیم که یک نویسنده ما که او هم کوتاهی کرده است، اطلاع نداشته باشد که اصلا پیغمبر سخنان حکمت آمیزی هم دارد یا ندارد؛ با اینکه من این سخنان را انتخاب نکرده بودم، بعضی در ذهنم بود، برخی را از روی اثنیعشریه، و بعضی را از روی تحفالعقول نوشتم و در اختیارش قرار دادم.
از کلمات کوتاه حضرت رسول صلیالله علیهوآله:
۱٫ هر چه فرزند آدم پیرتر میشود، دو صفت در او جوانتر میگردد: حرص و آرزو.
۲٫ دو گروه از امت من هستند که اگر صلاح یابند، امت من صلاح مییابد و اگر فاسد شوند، امت من فاسد میشود: علما و حکام.
۳٫ شما همه شبان و مسئول نگاهبانی یکدیگرید.
۴٫ نمیتوان همه را با مال راضی کرد، اما به حسن خلق، میتوان.
۵٫ ناداری بلاست. از آن بدتر، بیماری تن، و از بیماری تن دشوارتر، بیماری دل.
۶٫ مؤمن همواره در جستجوی حکمت است.
۷٫ از نشر دانش نمیتوان جلو گرفت.
۸٫ دل انسانی همچو پَری است که در بیابان به شاخه درختی آویزان باشد، از وزش بادها دائم در انقلاب است و زیر و رو میشود.
۹٫ مسلمان آن است که مسلمانان از دست و زبان او در آسایش باشند.
۱۰٫ رهنمای به کار نیک، خود کنندة آن کار است.
۱۱٫ هر دلسوختهای را عاقبت پاداشی است.
۱۲٫ بهشت زیر قدمهای مادران است.
۱۳٫ در رفتار با زنان، از خدا بترسید و آنچه درباره آنان شاید، از نیکی دریغ ننمایید.
۱۴٫ پروردگار همه یکی است و پدر همه یکی. همه فرزند آدمید و آدم از خاک است. گرامیترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترین شماست.
۱۵٫ از لجاج بپرهیزید که انگیزة آن، نادانی و حاصل آن، پشیمانی است.
۱۶٫ بدترین مردم کسی است که گناه را نبخشد و از لغزش چشم نپوشد، و باز از او بدتر کسی است که مردم از گزند او در امان و به نیکی او امیدوار نباشند.
۱۷٫ خشم مگیر و اگر گرفتی، لَختی [یعنی اندکی] در قدرت کردگار بیندیش.
۱۸٫ چون تو را ستایش کنند، بگو: ای خدا، مرا بهتر از آنچه گمان دارند، بساز و آنچه را از من نمیدانند، بر من ببخش و مرا مسئول آنچه میگویند، قرار مده.
۱۹٫ به صورت متملقین خاک بپاشید.
۲۰٫ اگر خدا خیر بندهای را اراده کند، نفس او را واعظ و رهبر او قرار میدهد.
۲۱٫ صبح و شامی بر مؤمن نمیگذرد مگر آنکه بر خود گمان خطا ببرد.
۲۲٫ سختترین دشمن تو همانا نفس امّاره است که در میان دو پهلوی تو جا دارد.
۲۳٫ دلاورترین مردم آن است که بر هوای نفس غالب آید.
۲۴٫ با هوای نفس خود نبرد کنید تا مالک وجود خود گردید.
۲۵٫ خوشا به حال کسی که توجه به عیوب خود، او را از توجه به عیوب دیگران بازدارد.
۲۶٫ راستی به دل آرامش میبخشد و از دروغ شک و پریشانی میزاید.
۲۷٫ مؤمن آسان انس میگیرد و مأنوس دیگران میشود.
۲۸٫ مؤمنین همچو اجزای یک بنا، همدیگر را نگاه میدارند.
۲۹٫ مَثَل مؤمنین در دوستی و علقه به یکدیگر، مثل پیکری است که چون عضوی از آن به درد بیاید، باقی اعضا به تب و بیخوابی دچار میشوند.
۳۰٫ مردم مانند دندانههای شانه با هم برابرند.
۳۱٫ دانشجویی بر هر مسلمانی واجب است.
۳۲٫ فقری سختتر از نادانی و ثروتی بالاتر از خردمندی و عبادتی والاتر از تفکر نیست.
۳۳٫ از گهواره تا گور دانشجو باشید.
۳۴٫ دانش بجویید گرچه به چین باشد.
۳۵٫ شرافت مؤمن در شبزندهداری و عزت او در بینیازی از دیگران است.
۳۶٫ دانشمندان تشنة آموختناند.
۳۷٫ دلباختگی، کر و کور میکند.
۳۸٫ دست خدا با جماعت است.
۳۹٫ پرهیزگاری جان و تن را آسایش میبخشد.
۴۰٫ هر کس چهل روز به خاطر خدا زندگی کند، چشمة حکمت از دلش به زبان جاری خواهد شد.
۴۱٫ با خانواده خود به سر بردن، از گوشه مسجد گرفتن، نزد خداوند پسندیدهتر است.
۴۲٫ بهترین دوست شما آن است که معایب شما را به شما بنماید.
۴۳٫ دانش را به بندِ نوشتن درآورید.
۴۴٫ تا دل درست نشود، ایمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود، دل درست نخواهد بود.
۴۵٫ تا عقل کسی را نیازمودهاید، به اسلام آوردن او وقعی مگذارید.
۴۶٫ تنها به عقل میتوان به نیکیها رسید. آن که عقل ندارد، از دین تهی است.
۴۷٫ زیان نادانان بیش از ضرری است که تبهکاران به دین میرسانند.
۴۸٫ هر صاحبخردی از امت مرا چهار چیز ضروری است: گوش دادن به علم، به خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل کردن.
۴۹٫ مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود.
۵۰٫ من برای امت خود، از بیتدبیری بیم دارم نه از فقر.
۵۱٫ خداوند زیباست و زیبایی را دوست میدارد.
۵۲٫ خداوند مؤمنِ صاحب حرفه را دوست دارد.
۵۳٫ تملق، خوی مؤمن نیست.
۵۴٫ نیرومندی به زور بازو نیست، نیرومند کسی است که بر خشم خود غالب آید.
۵۵٫ بهترین مردم، سودمندترین آنان به حال دیگراناند.
۵۶٫ بهترین خانه شما آن است که یتیمی در آن به عزت زندگی کند.
۵۷٫ چه خوب است ثروت حلال در دست مرد نیک.
۵۸٫ رشته عمل، از مرگ بریده میشود مگر به سه وسیله: خیراتی که مستمر باشد، علمی که همواره منفعت برساند، فرزند صالحی که برای والدین دعای خیر کند.
۵۹٫ پرستشکنندگان خدا سه گروهند: یکی آنان که از ترس عبادت میکنند و این عبادت «بردگان» است؛ دیگر آنان که به طمع پاداش عبادت میکنند و این عبادت «مزدوران» است؛ گروه سوم آنان که به خاطر عشق و محبت عبادت میکنند و این عبادت «آزادگان» است.
۶۰٫ سه چیز نشانه ایمان است: دستگیری با وجود تنگدستی، از حق خود به نفع دیگری گذشتن، به دانشجو علم آموختن.
۶۱٫ دوستی خود را به دوست ظاهر کن تا رشته محبت محکمتر شود.
۶۲٫ آفت دین سه چیز است: فقیه بدکار، پیشوای ظالم، مقدس نادان.
۶۳٫ مردم را از دوستانشان بشناسید؛ چه، انسان همخوی خود را به دوستی میگیرد.
۶۴٫ گناه پنهان به صاحبِ گناه زیان میرساند، گناه آشکار به جامعه.
۶۵٫ در بهبود کار دنیا بکوشید؛ اما در کار آخرت چنان کنید که گویی فردا رفتنی باشید.
۶۶٫ روزی را در قعر زمین بجویید.
۶۷٫ چه بسا که از خودستایی، از قدر خود میکاهند و از فروتنی، بر مقام خود میافزایند.
۶۸٫ خدایا! فراخترین روزی مرا در پیری و پایان زندگی کرامت فرما.
۶۹٫ از جمله حقوق فرزند بر پدر، این است که: نام نیکو بر او بگذارد؛ و نوشتن به او بیاموزد؛ و چون بالغ شد، او را همسر انتخاب کند.
۷۰٫ صاحب قدرت، آن را به نفع خود به کار میبرد.
۷۱٫ سنگینترین چیزی که در ترازوی اعمال گذارده میشود، خوشخویی است.
۷۲٫ سه امر شایستة توجه خردمند است: بهبود زندگانی، توشه آخرت، عیش حلال.
۷۳٫ خوشا کسی که زیادی مال را به دیگران ببخشد و زیادی سخن را برای خود نگاه دارد.
۷۴٫ مرگْ ما را از هر ناصحی بینیاز میکند.
۷۵٫ اینهمه حرص حکومت و ریاست و اینهمه رنج و پشیمانی در عاقبت!
۷۶٫ عالِم فاسد، بدترین مردم است.
۷۷٫ هر جا که بدکاران حکمروا باشند و نابخردان را گرامی بدارند، باید منتظر بلایی بود.
۷۸٫ نفرین باد بر کسی که بارِ خود را به دوش دیگران بگذارد.
۷۹٫ زیبایی شخص در گفتار اوست.
۸۰٫ عبادت هفت گونه است که از همه والاتر، طلب روزی حلال است.
۸۱٫ نشانه خشنودی خدا از مردمی، ارزانی قیمتها و عدالت حکومت آنهاست.
۸۲٫ هر قومی شایسته حکومتی است که دارد.
۸۳٫ از ناسزا گفتن به جز کینه مردم، سودی نمیبری.
۸۴٫ پس از بت پرستیدن، آنچه به من نهی کردهاند، درافتادن با مردم است.
۸۵٫ کاری که نسنجیده انجام شود، بسا که احتمال زیان دارد.
۸۶٫ آن که از نعمت سازش با مردم محروم است، از نیکیها یکسره محروم خواهد بود.
۸۷٫ از دیگران چیزی نخواهید گرچه یک چوب مسواک باشد.
۸۸٫ خداوند دوست ندارد که بندهای را بین یارانش با امتیاز مخصوص ببیند.
۸۹٫ مؤمن خنده رو و شوخ است، و منافق عبوس و خشمناک.
۹۰٫ اگر فال بد زدی، به کار خود ادامه بده و اگر گمان بد بردی، فراموش کن و اگر حسود شدی، خوددار باش.
۹۱٫ دست یکدیگر را به دوستی بفشارید که کینه را از دل میبرد.
۹۲٫ هر که صبح کند و به فکر اصلاح کار مسلمانان نباشد، مسلمان نیست.
۹۳٫ خوشرویی کینه را از دل میبرد.
۹۴٫ مبادا که ترس از مردم، شما را از گفتن حقیقت بازدارد!
۹۵٫ خردمندترین مردم کسی است که با دیگران بهتر بسازد.
۹۶٫ در یک سطح زندگی کنید تا دلهای شما در یک سطح قرار بگیرد. با یکدیگر در تماس باشید تا به هم مهربان شوید.
۹۷٫ هنگام مرگ، مردمان میپرسند: «از ثروت چه باقی گذاشته؟» فرشتگان میپرسند: «از عمل نیک چه پیش فرستاده؟»
۹۸٫ منفورترین حلالها نزد خداوند، طلاق است.
۹۹٫ بهترین کار خیر، اصلاح بین مردم است.
۱۰۰٫ خدایا، مرا به دانش توانگر ساز؛ و به بردباری زینت بخش؛ و به پرهیزگاری گرامی بدار؛ و به تندرستی زیبایی ده.
***
والضّحی
مولوی بلخی
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم، عزم تماشا که راست؟
ما به فلک بودهایم، یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم، جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم، وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذریم؟ منزل ما کبریاست
گوهر پاک از کجا؟ عالم خاک از کجا؟
بر چه فرود آمدیت؟ بار کنید این چه جاست؟
بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما
قافلهسالار ما، فخر جهانْ مصطفاست
از رُخ او مه شکافت، دیدن او برنتافت
ماه چنان بخت یافت، او که کمینه گداست
بوی خوش این نسیم، از شکن زلف اوست
شعشعه این خیال، زان رخ چون والضّحاست
در دل ما درنگر، هر دم شق قمر
کز نظر آن نظر، چشم تو آن سو چراست
خلق چو مرغابیان، زاده ز دریای جان
کی کند اینجا مقام؟ مرغ کز آن بحر خاست
بلک به دریا دریم، جمله در او حاضریم
ور نه ز دریای دل، موج پیاپی چراست؟
آمد موج الست، کشتی قالب ببست
باز چو کشتی شکست، نوبت وصل و لقاست