سلام شازده کوچولو. من یک زمینی هستم که میخواهم برایت از کره خاکی که مدتی مهمان آن بودی یک نامه بفرستم. قصه تو و روباه زیبای مهربان و گل سرخ تنهایت را میدانم. در واقع بیشتر آدمهایی که روی زمین زندگی میکنند، تو را بخاطر همین قصه میشناسند و کوچک و بزرگ، کتاب زندگی تو را خواندهاند.
الان اوضاع زمین با روزگاری که تو در آن مهمان شدی خیلی فرق کرده است.
ویروس منحوسی به نام «کرونا» همه ما را گرفتار کرده و تنهایی آدمها و فاصله چند متری که به آن فاصله اجتماعی میگویند خیلی جدی و فراگیر شده است.
روزها و شبهای چهارفصل فرق چندانی ندارند و خبری از دوچرخه و فوتبال و موجسواری و خواننده دورهگرد و رقص در باد و آواز زیرباران و شلوغی سر کلاس و نامههای یواشکی و بستنی خوردن روی نیمکت پارک و … نیست.
کفشها و لباسها و کلاهها و دستکشها و جورابها کنج کمد ماندهاند.
همه اینها برای این است که این ویروس ما را مریض میکند و باید از هم دور باشیم تا ویروس ضعیف و نابود شود.
یک جورهایی شبیه تو در سیارهات هستیم؛ تنها و دور از هم.
اما یک فرق بزرگ دارد زندگی روی زمین با زندگی تو در سیارهات.
اینجا کتاب هست؛ کاغذی، صوتی، پارچهای، امانتی، فروشی، نو، دست دوم، داستانی و غیر داستانی.
برای هرسن و سالی، کتاب نوشتهاند؛ از نوزادی بگیر تا پیری.
موضوعات آن هم تخیلی یا واقعی است.
کتاب، تنهایی ما را پر میکند؛ دنیاهای ناشناخته را نشانمان میدهد، از آدمهای گذشته و رویاهایی که میتوان برای آینده داشت، از ترسها و اضطرابها و از اشتباهات و شهامتها میگوید.
کتاب، مونس آدم میشود و نمیگذارد جلوی گریه یا خندهمان را بگیریم. کمکمان میکند حال همدیگر را بفهمیم و پا به پای نویسنده، به هرجایی سرک بکشیم.
راستی!
در ایران از شنبه، هفته «کتاب و کتابخوانی» آغاز میشود. هر سال همین است. یک شعار هم مشخص میکنند؛ مثلا امسال «دانایی؛ مانایی» را برای این هفته انتخاب کردهاند.
حالا که کرونا آمده، حالا که بیشتر در خانهایم، بیشتر کتاب میخوانیم و بیشتر مونس هم شدهایم.
برایت نامه نوشتم تا بگویم: یا یک بار دیگر زمین بیا و کمی کتاب با خودت ببر؛ یا بگذار برایت در هر نامه یکی از کتابها و قصههایی که خواندهام را تعریف کنم. آن وقت تنهاییات را فراموش خواهی کرد.
دوستانت در زمین را خواهی شناخت و تو هم به معنای «دانایی؛ مانایی» خواهی رسید.
مراقب خودت و گلت باش.
الان اوضاع زمین با روزگاری که تو در آن مهمان شدی خیلی فرق کرده است.
ویروس منحوسی به نام «کرونا» همه ما را گرفتار کرده و تنهایی آدمها و فاصله چند متری که به آن فاصله اجتماعی میگویند خیلی جدی و فراگیر شده است.
روزها و شبهای چهارفصل فرق چندانی ندارند و خبری از دوچرخه و فوتبال و موجسواری و خواننده دورهگرد و رقص در باد و آواز زیرباران و شلوغی سر کلاس و نامههای یواشکی و بستنی خوردن روی نیمکت پارک و … نیست.
کفشها و لباسها و کلاهها و دستکشها و جورابها کنج کمد ماندهاند.
همه اینها برای این است که این ویروس ما را مریض میکند و باید از هم دور باشیم تا ویروس ضعیف و نابود شود.
یک جورهایی شبیه تو در سیارهات هستیم؛ تنها و دور از هم.
اما یک فرق بزرگ دارد زندگی روی زمین با زندگی تو در سیارهات.
اینجا کتاب هست؛ کاغذی، صوتی، پارچهای، امانتی، فروشی، نو، دست دوم، داستانی و غیر داستانی.
برای هرسن و سالی، کتاب نوشتهاند؛ از نوزادی بگیر تا پیری.
موضوعات آن هم تخیلی یا واقعی است.
کتاب، تنهایی ما را پر میکند؛ دنیاهای ناشناخته را نشانمان میدهد، از آدمهای گذشته و رویاهایی که میتوان برای آینده داشت، از ترسها و اضطرابها و از اشتباهات و شهامتها میگوید.
کتاب، مونس آدم میشود و نمیگذارد جلوی گریه یا خندهمان را بگیریم. کمکمان میکند حال همدیگر را بفهمیم و پا به پای نویسنده، به هرجایی سرک بکشیم.
راستی!
در ایران از شنبه، هفته «کتاب و کتابخوانی» آغاز میشود. هر سال همین است. یک شعار هم مشخص میکنند؛ مثلا امسال «دانایی؛ مانایی» را برای این هفته انتخاب کردهاند.
حالا که کرونا آمده، حالا که بیشتر در خانهایم، بیشتر کتاب میخوانیم و بیشتر مونس هم شدهایم.
برایت نامه نوشتم تا بگویم: یا یک بار دیگر زمین بیا و کمی کتاب با خودت ببر؛ یا بگذار برایت در هر نامه یکی از کتابها و قصههایی که خواندهام را تعریف کنم. آن وقت تنهاییات را فراموش خواهی کرد.
دوستانت در زمین را خواهی شناخت و تو هم به معنای «دانایی؛ مانایی» خواهی رسید.
مراقب خودت و گلت باش.
دوست تو: زمینی کتابخوان
code