اروپاییها به اعتبار مؤلفههای دینی، تمدنی، صنعتی، تجاری و فناوری خود، همواره در تلاش بودهاند که هویت مشخص و ماندگاری را برای خویش تعریف کنند اما هجوم اقوام برون قارهای به اروپا از جمله ترکهای عثمانی، در گذشته و نیز تحولات سیاسی نظامی یک قرن اخیر باعث شده که اروپا نتواند به معنای سیاسی به هویت دلخواه خود دست یابد. با این وجود اروپاییها موفق شدهاند تهدیدها را به فرصت تبدیل کنند. برای نمونه وقتی در سال ۱۴۵۳ سلطان محمد دوم عثمانی پرونده امپراتوری روم شرقی را با تصرف قسطنطنیه بست و راه تجارت اروپا به جهان شرق از طریق دریای مدیترانه را مسدود کرد، به فاصله نیمقرن کریستف کلمب از طریق اقیانوس اطلس در سال ۱۴۹۲ به آمریکا رسید و ثروتی برای خزانه شاهان اسپانیا فراهم شد که بهمدت دو قرن این کشور را در رفاه نگه داشت.
اروپا از نظر تاریخی خود را وارث تمدن یونان و امپراتوری روم میداند و در برههای از تاریخ نیز خود را قاره مسیحیت میدانسته اما شکاف در کلیسای کاتولیک و سختگیریهای پاپ و کشیشان کلیساها به صدور فرمان هانری هشتم در سال ۱۵۳۴ منجر شد که انگلستان را از سیطره پاپ خارج کرد. پیدایش شاخه پروتستان مسیحیت ،کمر واتیکان را شکست و در انقلاب فرانسه بساط سلطه کلیسا یکجا برچیده شد.
طی قرنها اروپا پیشگام تجارت و صنعت بود اما پس از دو جنگ جهانی و زوال دو امپراطوری انگلیس و فرانسه با نقشی که ایالات متحده در نجات اروپا از سلطه نازیسم و فاشیسم ایفا کرد، امروز بیش از هر زمان دیگر این قاره در بحران بیهویتی سیاسی اقتصادی یکپارچه قرار گرفته است. هر تغییری در گذشته یکصد ساله اروپا رخ داده باشد، این واقعیت تغییر نکرده است که سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه قدرتهای اصلی قاره باقی ماندهاند.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، از یک سو امریکاییها آلمان را فدرالی کردند تا مانع فعالیت ماشین قدرتمند جنگیاش شوند و از دیگر سو برای مهار آلمان و بستن دست و پای آن در مقررات چند جانبه، فکر تشکیل بازار مشترک اروپا و متعاقبا اتحادیه اروپا را تقویت کنند. لیکن پس از فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ و قدرتمند شدن مجدد آلمان، واشنگتن به طرق مختلف تلاش در تضعیف اتحادیه اروپا داشته است.
انگلیسها با دوراندیشیای تاریخی که دارند چون با تشکیل بازار مشترک و سلطه فرانسه بر آن نگران و از وضع اقتصادی خود هم پریشان خاطر بودند، هم برای کاستن هزینههای نظامی در سال ۱۹۷۱ از شرق سوئز خارج شدند و امنیت خلیج فارس را به شاه ایران سپردند و هم بلافاصله پس از مرگ ژنرال دوگل وارد بازار مشترک شدند؛ لیکن پس از مواجهه با ثروت نفتی انبوه شیوخ عرب، به خلیج فارس بازگشتند و برای اینکه آزادانه و بیرون از قید و بندهای اتحادیه اروپا با چین و آمریکا مرتبط باشند، با لطایف الحیل به تضعیف اتحادیه اروپا متوسل و نهایتا هم از آن خارج شدند. البته درمدتی هم که عضو اتحادیه بودند نه از نظر ویزا نه عضو حوزه شینگن شدند و نه پول واحد این حوزه یعنی یورو را جایگزین پوند خود کردند.
در بین سه کشور بزرگ اروپا که از شیوع کووید ۱۹ رنج میبرند، تا جایی که به تلفات انسانی مربوط میشود، وضع آلمان بهمراتب از دو کشور بزرگ دیگر یعنی فرانسه و انگلیس بهتر است. با پیدا شدن واکسنی که در اصل یک مولکول شیمیایی است که بین ۷۰ تا ۸۰ درجه زیر صفر عمل میکند، آلمان توانایی ساختن یخچال مورد نیاز را دارد و در اروپا انحصار تکنولوژی آن در اختیار این کشوراست. سفارش ممالک مختلف جهان برای خرید این یخچال شروع شده و دولت فرانسه از هم اکنون ۵۰ عدد از این سردکنندهها را سفارش داده است.
آلمانها در سیاست برونمرزی راه خودشان را میروند. در وقایع لیبی که در سال ۲۰۱۱ منجر به سقوط قذافی شد، بر خلاف پاریس و لندن، برلین دخالت نکرد. در پذیرش پناهندگان هم دولت خانم مرکل در تاریخ، رکوردشکنی کرد و یک میلیون پناهنده سوریهای را پذیرفت. درباره مشکلات با مسلمانها که فرانسه سخت درگیر آن است، آلمان سیاست خودش را دارد و حتی چندین هزار معلم و روحانی را برای رفاه آموزشی دینی آنها استخدام کرده است. در رابطه با روسیه و چین هم این کشور در راستای حفظ منافع اقتصادی آلمان عمل میکند و چند ده میلیارد دلار نیز در دو کشور سرمایهگذاری کرده است.
لندن هم همانگونه که گفته شد با خروج از اتحادیه اروپا بدون سر و صدا به رابطه با چین ادامه میدهد و در هنگکنگ هم بانک معروف ایچ اس بی اس این جزیره که بنیانگذار آن انگلیسیها بودهاند، امروزه یکی از بزرگترین بانک های چین است. انگلیس عضو فعال سازمان اشلون است که شنود و رهگیری اطلاعات ارسال تلکس، مکالمات تلفن ثابت و موبایل نظامی و تجاری و عادی جهان را بهعهده دارد. این سازمان متشکل از امریکا، انگلیس، استرالیا، کانادا و زلاند جدید است که در کنار ناتو که میتواند شاخه نظامی این مجموعه تلقی شود، بسیار فعال است.
همانگونه که در مقاله یکشنبه ۲۵ آبان در این ستون نوشته شد، فرانسه به عنوان یکی از سه کشور بزرگ اروپا در مقایسه با انگلیس و آلمان با چالشهای بینالمللی عدیدهای مواجه است و برای مثال در مسأله مواجهه با عملیات خشن مسلمان نماها در فرانسه و تروریسم در آفریقا درگیری پر هزینهای دارد که در این مبارزه، لندن و برلین هم نمیتوانند برایش یار شاطری باشند.
مسأله مشترک سه قدرت نامبرده اروپایی، سیاستهای ماجراجویانه دونالد ترامپ در چهار سال گذشته بوده است که هم به ناتو و آلمان حملات لفظی مکرر کرده، هم از اعضای ناتو مصرانه خواسته است برای ادامه حیات ناتو بیشتر هزینه کنند و هم با وضع تحریمهای گسترده علیه ایران، روسیه و چین خواسته است روابط اروپا را با این کشورها مختل کند. از یک نظر اروپا خود را مدیون امریکا میداند، زیرا با بهرهگیری از کمکهای طرح مارشال که در ایران بهنام کمکهای اصل چهار معروف بود، خود را از بخش بزرگی از خرابیهای جنگ دوم رهانیده است. اما این ادای دین در وضعیت کنونی که اژدهای سرخ چین بیدار شده و سلطه تجاری و اطلاعاتی خود را در جهان میگستراند و در آیندهای نزدیک تهدید بزرگی برای اروپا خواهد شد، این قاره را در موقعیت دشواری قرار داده است. البته تلقی لندن، برلین و پاریس از این خطر یکسان نیست. برای مثال در اتحاد نانوشتهای که بین امریکا، ژاپن، هند و استرالیا علیه چین بهوجود آمده، برلین و لندن با این تعبیر که این همگامی مربوط به همسایگان چین است، در عمل خود را کنار کشیدهاند؛ اما فرانسه با این واقعیت که در مناطق ماورای بحار خود که قریب ۹ میلیون کیلومتر مربع مساحت آبی خاکی با یک میلیون و دویست هزار نفر ساکن دارد، خود را همسایه چین تلقی میکند و علاقمند است که در این اتحادیه حضور داشته باشد. به عبارت دیگر کل اروپا در مواجه با بحرانها و تهدیدها، تلقی مشترکی نداشته و در این رابطه در مقابل روسیه هم از سیاست واحدی پیروی نمیکنند.
باراک اوباما رئیس جمهوری پیشین آمریکا که جلد اول کتاب خاطراتش به تازگی منتشر شده در مصاحبه تلویزیونی با کانال دوم تلویزیون فرانسه که شب هنگام سهشنبه ۲۷ نوامبر در پاریس، برای رونمایی از کتاب سرزمین موعود خود انجام داد، گفت: من از وضعی که روابط بین اروپا و امریکا در چهار سال گذشته پیدا کرده بسیار تعجب میکنم و ادامه داد که جو بایدن آن را ترمیم خواهد کرد.
اگر پیشبینی اوباما درباره معاون قبلیاش که بر صندلی ترامپ در کاخ سفید تکیه خواهد زد درست از آب در آید، اروپا باید به فکر راهبرد جدیدی باشد که هم از حمایت آمریکا در مواجهه آینده با چین بهرهمند شود، هم از منافع تجاری با چین برخوردار شود و هم بتواند روابط خود را با روسیهای تنظیم کند که هر روز قدرت نظامی آن شدت میگیرد. روسیه نیز در این مورد، هم علاقمند به بهبود روابط با اروپا بوده و هم علیرغم گسترش روابط با چین که یکی از تأمینکنندگان نفت و گاز آن فدراسیون روسیه است تلاش دارد بین پکن و واشنگتن نقش یک قدرت تراز اول مستقل را بازی کند، بهشرط آنکه امریکا شمشیر داموکلس ناتو را به کمک اروپا هر روز علیه او تیزتر نکند. البته اروپا نیز نمیتواند در مقابل خطر روسیه که جمهوریهای آزاد شده از یوغ اتحاد شوروی را تهدید میکند، بیتفاوت باشد.
ریچارد نیکسون، یکی دیگر از رئیس جمهوریهای تاریخ آمریکا به ابتکار مشاور امنیت ملی خود هانری کیسینجر که توانمندی آینده چین کمونیست را پیشبینی میکرد در سال ۱۹۷۲ با مائوتسه تونگ ملاقات و باعث نگرانی اتحاد شوروی شد. چرخش امریکا بهطرف مسکو برای مقابله با پکن یا اتحاد مسکو با چین برای مواجهه با خطر آمریکا در هر صورت به نفع اروپا نخواهد بود. وضع اقتصادی اروپا در حال حاضر به گونهای نیست که با بودجه فعلی دفاعی آمریکا یا چین قابل مقایسه باشد.
اروپا که از نظر تأمین منابع انرژی به نفت و گاز روسیه وابسته است، در چهار سال اخیر از این بابت زیر فشار ترامپ قرار گرفته تا از نفت و گاز مایع امریکا خریداری کند. نبود رابطه تأمین انرژی با ایران که میتوانست کمکی به نیازهای سوخت فسیلی اروپا تلقی شود، تا اطلاع ثانوی ممکن نخواهد بود. سرمایهگذاری توتال در صنایع نفت و گاز ایران میتوانست در این حیطه کمکی برای اروپا باشد که فشار آمریکا مانع آن شد.
انقلاب صنعتی در اروپا متولد شده است. بسیاری از دانشمندان این قاره در سه قرن اخیر پیشگام اختراعات علمی بوده و دستاوردهای علمی و فناوری آنها یکی از منابع مهم درآمد گذشته و حال حاضر اروپاست. لیکن بودجه عظیم تحقیقاتی در چین و ایالات متحده، چالش بزرگی برای اروپا تلقی میشود و گرچه اروپا برای تأمین نیازهای علمی و فناوری خودکفا است، لیکن برای فتح بازارهای فرامرزی، هر روز رقابت آن با کالاها و محصولات چینی مشکلتر میشود. در این مورد هم برای مقابله با چین وحدت نظر وجود ندارد که نمونهاش در اجازه فعالیت شرکت غول پیکر هوآوی چین برای فروش موبایلهای نسل جدید آشکار شد. این در حالی است که چینیها اخیرا ۱۶ ماهواره به فضا فرستادند که یکی از آنها برای مخابرات تراهرتزی در فضا، در مدار قرار گرفته، آن هم در زمانی که هنوز وحدت نظر جهانی برای استفاده از تکنولوژی نسل پنجم حاصل نشده است.
اگر همه موارد فوق را که نقاط قوت و ضعف اروپا در آن مستتر است در نظر گیریم، میتوان نتیجه گرفت که جمهوری اسلامی ایران نیز باید مستقلانه از وزنه اروپا در مربع قدرتی که از امریکا، چین، روسیه و اروپا شکل گرفته در ترسیم نقشه راه آینده سیاست خارجی خود به ویژه پس از استقرار جو بایدن در کاخ سفید استفاده کند و این مهم را لحاظ نماید که به هر حال اروپا یک قاره با توانمندیهای فراوان است که ایران سابقه شناخت بهتری از آن در مقایسه با سه منبع قدرت دیگر این مربع دارد. البته نباید فراموش کرد که تقریبا همه ممالک این قاره به مسأله حقوق بشر حساسیت دارند و وزارت خارجه ما هم باید جهد بلیغ کند تا برداشت ایران و اروپا از مفهوم حقوق بشر را به هم نزدیک نماید تا در این مهم مستمسکی به کشورهایی که علاقمند به گلآلود کردن رابطه ما با اروپا هستند، ندهد.