در سالهای اخیر، شعر یا بهتر بگویم چاپ کتاب شعر، گریزگاه و گاه تفرجگاهی برای برخی از اهالی هنرهای هفتگانه بوده و هر ازگاهی خواندهایم یا شنیدهایم که ناشری گمنام یا با سابقه، به چاپ مجموعه شعر فردی شهیر در عالم دیگر هنرها -به خصوص سینما و موسیقی- اقدام کرده است. حتی گاهی دیده شده که ورزشکاران شناخته شده نیز از این مسئله غافل نشدهاند و قریحه ادبی خود را در قالب کتاب شعری به مخاطبان عرضه کردهاند.
به هر حال، شعر و ادبیات، مِلک طلق هیچ جنبنده و نگارندهای نیست و هرکس میتواند هر وقت که دوست داشت، به آن وارد شود و هر وقت که دوست نداشت، از آن خارج شود. شاید بتوان گفت که بخش اعظمی از فارسیزبانان، به نوعی ساکن کوتاهمدت یا بلندمدت سرزمین شعر فارسی بودهاند و هر کس که بیتی از حافظ و سعدی و مولانا و … حتی در دل زمزمه کرده، دمی در سرزمین شعر نفس کشیده و شهروند آن شده است.
اما وقتی پای چاپ کتاب شعر وسط میآید، ملاکهای دیگری مطرح میشود که چاپ کتاب شعر توسط افراد شهیرِ دیگر عرصهها چه به شعر میافزاید و حتی چه از آن میکاهد؟ مثلاً چاپ کتاب شعر یک بازیگر یا فوتبالیست توسط یک ناشر گمنام یا صاحبنام، آیا تحفهای برای مخاطبان شعر فارسی به ارمغان میآورد یا فقط مختصری چرخ اقتصادی ناشر را میچرخاند؟
چاپ کتاب شعر توسط این افراد معایب و محاسنی دارد، اما باز هم این مسئله به تنهایی موضوع این یادداشت نیست. برای نگارنده جذابیت پرداختن به این مسئله فقط زمانی است که با متر و معیار نقد شعر، سراغ اشعار این افراد میرویم که آیا در تراکم شنریزهها میشود به رگههایی طلایی رسید یا نه. در تورق بسیاری از کتابهای این سیاحتگران سرزمین شعر، سرآخر چیزی برای مخاطب باقی نمیماند، جز وقتی هدر رفته و افسوسی برای درختان. هرچند نمیشود با یک چوب همه را زد و دور کرد. اما فضای غالب این کتابها، همان گرفتن یک عکس سلفی با ادبیات است!
اما حکایت مجموعه شعر«نویسنده کتاب مُرده است»،چه قرابتی با این مقدمه دارد؟ پیش از اینکه کتاب را بخوانم، مطلع شدم که شاعر این مجموعه شعر، یعنی خانم «سارا بهاروندی»، عضو تیم ملی بیلیارد ایران است و همین مسئله باعث شد کمی با تردید سراغ کتاب بروم. به هر حال سابقه نه چندان خوشایندی از چاپ مجموعه شعر توسط افراد شناخته شده دیگر عرصهها در ذهنم شکل گرفته بود و با بیمیلی سراغ خواندن اشعار رفتم.
اما درنخستین کارها که عموماً کارهای کوتاه کتاب بودند، احساس کردم که شاعر این مجموعه، پیش از آن که عضو تیم ملی بیلیارد شود، دل در گرو شعر داشته و از سرزمین شعر گذشته و پشت میز سبز رفته؛ نه برعکس. هرچند مجموعه شعر«نویسنده کتاب مرده است» از برخی اشعار ضعیف و ضعف تألیف مختص نخستین مجموعههای شعر شاعران مبرا نیست، اما در برخی اشعار و بویژه در شعرهای کوتاه، رگههایی طلایی وجود دارد که موجب میشود حتی مخاطب حرفهای از التذاذ ادبی بی بهره نباشد.
بهاروندی در شعرهایش هر گاه به تجربههای زیستی و عاطفی خود نزدیک شده، شعرهای قابل توجهی خلق کرده است. آنجا که برای زنان و دغدغههای اجتماعیشان نوشته و یا آنجاها که برای پدر و پدربزرگش شعر سروده است. در شعر زیر زنان و زندگی فردی و اجتماعی آنها دغدغه بهاروندی بوده که این چنین سروده:
«زنها میتوانند حرفی را در گلو پنهان کنند
فکری را در سر
غمی را در چشمها
زنها چروکشان را با کرم پودر میپوشانند
خستگی را با لباسهای رنگارنگ
من حتی
زنانی را دیدهام
که کسی را
ماهها
در بدن خود پنهان کردهاند!»
و یا وقتی که از دلواپسی پدر خانواده حتی پس از مرگش نوشته:
«زلزله هیچ تکانی به ما نداد
همه سر جایمان نشسته بودیم
ترسی از مُردن نداشتیم
پدر اما
هنوز دلواپس بود
که از روی طاقچه افتاد و شکست.»
و یا وقتی که در تکهای از یک شعر پیرامون مرگ پدربزرگش نوشته است:
«… خوب میدانست
زندگی و مرگ
در هم آمیختهاند
مرگ را
آرام آرام در زندگی حل کرد
مثل قندی در چای اول صبح …»
در تمامی این نمونه ها با شاعری روبروییم که تیزهوشانه جهان پیرامونش را رصد میکند و عاطفه، تخیل و اندیشهاش را به اندازه در خدمت میگیرد. هرچند که شعرهای قابل توجه ممکن است در این مجموعه انگشتشمار باشند، اما مخاطب را وامیدارد که در انتظار کتاب بعدی بهاروندی بماند. در پایان، شعر دیگری از این شاعر را میخوانیم که برای پدربزرگش سروده و از نمونه شعرهای موفق کتاب است:
«از پدربزرگ
چیز زیادی باقی نمانده است
حرفی نمیزند
نمیشنود
به سختی مینشیند
و با چشمهای خاکستری کم نور
به دنبال ذرههای کوچک زندگی میگردد
از پدربزرگ چیزی نمانده است
جز اسمی که همین روزها
روی تکه سنگی حک خواهد شد.»
code